آخوند به مثابه یک آدم

يکي از دوستان مي‌گفت: براي تبليغ به منطقه ای - روستایی - در يکي از استان‌ها رفته بودم وقتي آنجا رسيدم، با يکي از اهالي رفتيم به طرف خانه‌ي شخصی که قرار بود در مدت دهه‌ي محرم ميزبانم باشد، بالاخره رسيديم. زنگ در بزرگ گاراژي خانه را زديم. پسر نوجواني در را باز و سلام کرد. همان وقت صداي بم مردانه‌اي از داخل خانه شنيديم که با فريادي که آخرين فرکانس‌هايش به ما مي‌رسيد از پسر پرسيد: کيه بابا؟ پسر گفت: يه آخونده با يه آدم!

 

چند نکته کاربردی

1- گر ديديم آخوندي بچه‌‌اش را آورده پارک يا شهربازي تعجب نکنيم. چون بچه‌ي آخوند، آدم است نه آخوند!

2- اگر ديديم آخوندي با خانمش از يک بوتيک بيرون آمد تعجب نکنيم چون خانم آخوند هم آدم است!

3- اگر ديديم آخوندي مقابل يک اسباب فروشي ايستاده و دختر کوچولويي مو طلايي‌ کنارش ايستاده و با انگشت به نقطه‌اي از ويترين اشاره مي‌کند و پسر کوچولويي به نقطه‌اي ديگر، تعجب نکنيم. چون هيچ دختر يا پسر بچه‌اي آخوند نيست!

4- اگر عيد ديدني خانه‌ي آخوندي رفتيم و ديديم که آجيل و شيريني گذاشت جلوي ما، تعجب نکنيم. چون بالاخره ما که آدم هستيم نه آخوند!

خلاصه کنم؛ اگر هر کار مشروع و معقول و معروفي که هر آدمي ممکن است انجام بدهد، از آخوندي سر زد تعجب نکنيم چون بي‌چاره آخوند هم آدم است. البته قبول دارم بالاخره آخوند بايد سعي کند لااقل کمي هم شده، «آدم‌تر» از بقيه‌ باشد.

 

کتاب شوخی های طلبگی،باب الف

 

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.