نوشته شده توسط
مهنــــا در جالب
یه بابایی تعریف میکرد 30 سال پیش خواستم برم شیراز . رفتم ترمینال و سوار اتوبوس شدم. صندلی جلوم زن و شوهری بودند که یه بچه تپل و شیرین 3 یا 4 ساله داشتند. اتوبوس راه افتاد. 16 ساعت راه بود. طی راه بچه تپل و شیرین که صندلی جلو بود هی به سمت من نگاه…
بیشتر »