بار خدایا !
تاکی میان من و تو ،منی و مائی بود .منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم .
الهی، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم، کمتر از همه ام .
بازرگانى در يكى از تجارتهاى خود هزار دينار خسارت ديد. به پسرش گفت : مگذار کسی از این موضوع مطلع شود. پسر گفت: اى پدر! از فرمانت اطاعت مى كنم، اما مى خواهم بدانم راز اين پنهانكارى چيست؟ پدر گفت : تا مصيبتی که بر ما وارد شده دو برابر نشود ۱ -… بیشتر »
آسوده بخواب دو همشهرى به سفر مى رفتند . يكى هيچ نداشت و ديگرى پنج دينار با خود آورده بود . آن كه هيچ با خود نداشت، هر جا كه مى رسيد، مى نشست و مى خفت و مى آسود و هيچ بيم نداشت. آن ديگر، پيوسته مى هراسيد و يك دم از همشهرى خود جدا نمى شد. در راه بر… بیشتر »
خانومه به پسرش گفت: «بیرون منتظر بمون تا من خرید کنم و زود برگردم.» بعد اومد داخل مغازه و کوچکترین نایلون رو برداشت.شروع کرد به برداشتن گوجهفرنگی،همه رو خودش جدا میکرد؛البته بر عکس بقیه مردم، فقط ضرب دیدههاش رو برمیداشت. وقتی نایلون رو پُر کرد و… بیشتر »
دارکوب ها را از درخت زندگی تان دور کنید! به دارکوب ها نگاه کنید. آنها اَره برقی ندارند. مته همراه شان نیست اما تنه سخت ترین درخت ها را سوراخ می کنند و در دل شان لانه خودشان را می سازند. دارکوب ها با ضربه های سریع، کوتاه اما پشت سر هم درخت ها را سوراخ می… بیشتر »
مسابقه قورباغه ها گروهی از قورباغه های کوچک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه دو بدهند. هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود. جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند و مسابقه شروع شد. کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به… بیشتر »
تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزهات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز میکنه و توش هشتاد و ششهزار و چهارصد دلار پول میگذاره، ولی دو تا شرط داره! یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی وگرنه هر چی اضافه بیاد ازت پس میگیرند، نمیتونی تقلب کنی و… بیشتر »
آدمها دو تکه دارند. یک تکه از آدمها دلت را به دست میآورد، تکه دیگرشان دلت را میشکند. یک تکه از آدمها لبخند به لبت میآورد، یک تکهشان اشکت را درمیآورد. یک تکه از آدمها دستودلباز است، تکه دیگرشان حساب همهچیز را دارد. یک تکه از آدمها دلگرمت… بیشتر »
تعدادی از دانشجویان به ملاقات استاد دانشگاهی خود رفتند و گفتگو میان آنها خیلی زود به شکایت در مورد استرس و تنش در زندگی تبدیل شد. استاد مدتی به گفتگوهای آنها گوش داد و سپس به آشپزخانه رفت و با یک سینی قهوه که تعداد فنجان ها بیشتر از دانشجویان بود بازگشت… بیشتر »
در سفر اربعین همه می خواهند بروند، کسی نمی خواهد بماند، هر کی را می بینی از جایی رسیده و میخواهد به جای دیگری برود. انگار همه در حرکتند. حتی غذا خوردن و استراحت شان هم فرق می کند، کوتاه و مختصر برای اینکه زودتر بروند. هر جایی پیدا کنند… بیشتر »