کلید واژه: "حکایت"

سه پند

شیطان به حضور حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت:  میخواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم   فرمود:آنچه که میدانی من بیشتر میدانم، نیازی به پند تو ندارم.  جبرئیل امین، نازل شد و عرض کرد: یا موسی خداوند میفرماید: هزار پند او فریب است اما سه… بیشتر »

پایان روز

پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و از سختی‌هایش می‌نالید؛  دوستی از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری؟  پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که باید آن‌ها را رام کنم،  دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند، … بیشتر »

مواظب باشید...

مواظب باشید دو نفربه نام هاي شایان و تیمور ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻳﮏ ﺁﺳﺎﻳﺸﮕﺎﻩ ﺭﻭﺍﻧﻰ ﺑﻮﺩﻧﺪ.  یکرﻭﺯ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﻗﺪﻡ ﻣﻰﺯﺩﻧﺪ شایان ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻤﻴﻖ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻳﺮ ﺁﺏ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ….  تیمور ﻓﻮﺭﺍً ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﭘﺮﻳﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻒ ﺍﺳﺘﺨﺮ… بیشتر »

پذیرش اشتباه

حکایتی و حکمتی روزی حضرت موسی (ع)رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود:بار الها، می خواهم بدترین بنده ات را ببینم. ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد، او بدترین بنده ی من است. حضرت موسی صبح روز بعد به در… بیشتر »

از دست هیچ‌کس دلخور نشو

روزی سقراط حکیم معروف یونانی مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست؛ علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: در راه که می آمدم یکی از  آشنایان را دیدم، سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم …… بیشتر »

موش آهن خوار

موش آهن خوار آورده اند بازرگاني بود اندک مايه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستي به رسم امانت گذاشت و رفت.اما دوست اين امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.بازرگان، روزي به طلب آهن نزد وي رفت.مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام… بیشتر »

توبه گرگ مرگ است

توبه گرگ مرگ است این ضرب المثل در مورد کسی به کار می رود که دست از عادتش برندارد و با وجود توبه های مکرر بازهم به کارها و عادت های ناپسندش ادامه می دهد آورده اند كه … گرگ پیری بود كه در دوران زندگیش حیوانات و جانواران و پرندگان زیادی را خورده بود… بیشتر »

بهترين دارو و درمان

بهترين دارو و درمان محمّد بن مسلم در ضمن حديثى حكايت كند: روزى در مدينه بيمار بودم ، امام محمّد باقر عليه السلام توسّط غلامش ظرفى كه در آن شربتى مخصوص قرار داشت و در پارچه اى پيچيده بود، برايم فرستاد. وقتى غلام آن شربت را به من داد، گفت : مولا و سرورم… بیشتر »

وجدان

مکتب وجدان دانش آموزی چنین حکایت می کند: ساعت امتحان درس دینی بود. تنبلی و سستی در درس خواندن کار دستم داده بود و اضطراب سراپای وجودم را فرا گرفته بود. چه کنم؟ هر لحظه فکری به ذهنم می آمد آخر تصمیم خود را گرفتم و از روشی که قبلاً نیز بارها استفاده کرده… بیشتر »

قضاوت

در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند.  سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، بلند می‌شود تا آنها را بیاورد.  وقتی برمی‌گردد، با… بیشتر »
 
مداحی های محرم