مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.
منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.
الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
یکشنبه 02/05/29
بنا بر روایات، روز اول ماه صفر «اهل بیت (ع)» وارد شهر شام شدند و در منطقه شامات که به مرکزیت دمشق معروف بود سکنا گزیدند.
این مکان که خانهای مخروبه بود، «امام سجاد (ع)» آن را بدون سقف و دردناک توصیف کردند و فرمودند به شکلی بود که هر لحظه احتمال میدادیم که دیوارها بریزد، دیوارها ظاهرا دور ما را گرفته بودند، اما مردم ما را میدیدند، سرمای شب و تابش آفتاب در روز ما را اذیت میکرد، به حدی که صورت دختران «پیامبر اکرم (ص)» آن قدر در مقابل آفتاب قرار گرفته بودند که پوست انداخته بودند.
: روز اول ماه صفر تا غروب کاروان اسرا در شهر دمشق چرخانده شدند،غروب آنان را در خرابه ساکن کردند و روز دوم همه آنان را از زن و مرد گرفته با دست و پای بسته به داخل کاخ یزید بردند به حدی که «حضرت سکینه(س)» دختر «امام حسین(ع)» به شکلی دو دست خود را بر روی سر قرار داده بودند که اینگونه پوشش خود را در داخل کاخ یزید حفظ کنند ایشان که به نوعی حجاب بر صورت داشتند یزید تعجب میکند و میگوید چرا این گونه ایستادهای؟ «حضرت سکینه (س)» میفرمایند من دختر «حسین بن علی(ع)» حجاب، عفاف و متانت دارم.
این جا بود که «حضرت زینب (ص)» در تکمیل سخنان «حضرت سکینه (س)» خطاب به یزید میفرمایند آیا این از عدل است که نوامیس خود را در پس پرده قرار دهی و نوامیس «پیامبر اکرم(ص)» را در کوچه و بازار بچرخانی.
در روز دوم ماه صفر در حضور یزید و اسرای کربلا جسارتهایی از جمله چوب خیزران بر سر مطهر «اباعبدالله (ع)» زده شد.، هرکس بلند شد و نوایی سر داد که نزنید، اینها داغدیده هستند. مشاور رومی یزید به وی گفت من چیزهایی از صاحب این سر شنیده ام که صلاح نیست تو چنین کاری کنی.
در روز سوم ماه صفر «حضرت زینب (س)» در ادامه سخنان اثر گذارشان به یزید فرمودند هر حیلهای داری به کار گیر و هر تلاشی میتوانی انجام بده، ولی نمیتوانی محبت ما را از دل مردم کم کنی یا پاک کنی چون این محبت را خدا در دل مردم قرار داده است و به زودی خواهی دید که هیچ کس از بنی امیه باقی نخواهد ماند، اما نور «حسین (ع)» بر همه عالم خواهد تابید.
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
جمعه 02/05/27
دعای هر روز ماه صفر
درمفاتیح الجنان آمده است اگر کسى بخواهد از بلاهاى نازله این ماه محفوظ بماند، هر روز ده مرتبه این دعا را بخواند:
يَا شَدِيدَ الْقُوَى وَ يَا شَدِيدَ الْمِحَالِ يَاعَزِيزُيَاعَزِيزُ يَا عَزِيزُ
اى سخت نيرو و اى سختگير اى با عزت اى عزيز اى با عزت
ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَمِيعُ خَلْقِكَ فَاكْفِنِي شَرَّ خَلْقِكَ يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ
از بزرگيت تمام خلقت در پيشگاه تو خوار است پس شر خلقت را از من كفايت فرما اى احسان كننده اى نيكوكار اى نعمت بخش اى عطا ده
يَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
اى كه نيست معبود حقى جز تو منزهى تو بدرستى كه من از ظالمانم پس اجابت كرديم برايش و نجاتش داديم از غم و همچنين نجات دهيم مؤمنان را
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
و رحمت خداى بر محمد و آل پاك و پاكيزه اش
جمعه 02/05/27
مَنو به محرم رسوندید ، ازت ممنونم
نه محرم ، تموم سال برات گریونم
به اباالفضل که تا زندم به پات میمونم
ای آب حیات ، عالیدرجات ، کشتی نجات
جونم به فدات ارباب …
دوشنبه 02/05/23
اگر در طرف مشورت انسان چهار صفت جمع باشد، مخالفت او قطعاً موجب پشيمانى خواهد بود.
أَمّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَعْصِيَةَ النَّاصِحِ الشَّفِيقِ الْعَالِمِ الْمُجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسْرَةَ، وَ تُعْقِبُ النَّدَامَةَ».
بدانيد! نافرمانى از دستور نصيحت کننده مهربان داناى باتجربه موجب حسرت و اندوه مى گردد و پشيمانى به بار مى آورد;
نخست اين که ناصح و خيرخواه باشد و به مقتضاى خيرخواهى، تلاش لازم را در تشخيص حق انجام دهد.دوم اين که قلبى پر از مهر و محبت داشته باشد و از اعماق روح، خواهان خدمت و عاشق پيروزى و سعادتِ مشورت کننده باشد.سوم اين که عالِم باشد و تمام جوانب مطلب را ببيند و مسائل مهم را دقيقاً تحليل کند و ريشه هاى حوادث و نتايج آن را مورد بررسى قرار دهد.چهارم اين که داراى تجربه کافى در مسائل مهم فردى و اجتماعى باشد; يعنى علاوه بر عقل نظرى، داراى عقل عملى نيز باشد.هر گاه کسى جامع اين اوصاف چهارگانه باشد، به احتمال قوى و نزديک به يقين انسان را به واقع مى رساند.با اين حال کسانى که سخنش را زير پا بگذارند و بر مرکب غرور و لجاجت سوار شوند، جز در بيراهه گام ننهاده اند و خود را در پرتگاه بدبختى قرار مى دهند.
نهج البلاغه خطبه 35.
دوشنبه 02/05/23
دم خادمان و نیروهای محافظ شاه چراغ گرم که از حادثه بزرگتر جلوگیری کردند.
در این حادثه:
✔️فقط یک شهید داریم
✔️خدا را شکر حال مجروحان وخیم نیست(تاکنون و طبق اخبار اعلام شده)
✔️عامل مهاجم موفق به ورود به صحن و نمازجماعت نشد
✔️فرصت استفاده از خشاب دوم پیدا نکرد چه برسد به هفت خشاب دیگر
✔️فقط از خادمان شهید داریم نه از مردم
✔️از همه مهم تر این که تروریست را زنده دستگیر کردند
✔️درب های غیراصلی و ورودی های فرعی اطراف حرم کاملا در پوشش امنیتی کامل قرار داشتند
✔️جو وحشت در اطراف حرم حکمفرما نشد و فورا شاهد نیروهای واکنش سریع مستقر بودیم
✔️در فاصله کمتر از ۱۵ دقیقه کل حرم به وضعیت قبلی برگشت
و ده ها مورد دیگر.
اما
وضعیت استقرار تکفیری ها و تبعه کشورهای همسایه در استان فارس، قابلیت بررسی جدی تر از این حرفها دارد.
انتظار ما از دستگاه های مسئول، بالاتر از این حرفهاست.
محمد رضا حدادپور جهرمی
شنبه 02/05/21
مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه می فرمودند:
اشک را از عالم ملکوت می آورند و در مَشک چشم ها تقسیم می کنند…
اشک بر سیدالشهداء علیه السلام، رزق آسمانی است…
روزی ای است که از آسمان تقسیم می شود..آن هم به دست ام الائمه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها…
ببینیم در کدام پله هستیم و تا کدام پله را بالا آمده ایم. سعی کنیم به مدد امام صادق علیه السلام یک پله دیگر بالا بیاییم…
پله اول:
انسان وقتی روضۀ حضرت را می شنود،نفسش تنگ شود و آه بکشد.
می فرماید:
“نفس المهموم لظلمنا تسبیح”
هر آهی که بکشی برایت عبادت می نویسم.
انسان نمی تواند گریه کند
ولی دلش می سوزد و نفسش تنگ می شود و اذیت می شود…
پله دوم:
انسان آه روی آه،دلش به درد می آید..نمی تواند گریه کند ولی مدام جابه جا می شود..
ناراحت است که چرا نمی تواند اشک بریزد و زجه بزند قلبش می سوزد..
پله سوم:
انسان هاله ای از اشک در چشمش جمع شده،اما هر چه التماسش میکنی اشک پایین نمیآید،سپس خشک میشود.
امام صادق علیه السلام فرمود:
هر وقت این حالت برای تو پیش آمد زود دستانت را به سوی آسمان بلند کن و چند دعا کن..
لحظه ای که در چشمت هاله ای از اشک برای سیدالشهداء علیه السلام است، خداوند دارد با محبت به تو نگاه می کند تا هرچه می خواهی،به تو بدهد..
پله چهارم:
انسان دلش بشکند و قطره ای از این اشک به اندازه بال پشه،سرازیر شود…
امام جعفر صادق علیه السلام فرموده اند: هر کس به اندازۀ بال پشه برای جدّ غریبم حسین علیه السلام اشک بریزد، خدا همه گناهانش را می بخشد و بهشت بر او واجب می شود…
پله پنجم:
اگرقطره ای اشک از صورت کسی بر آتش جهنم بچکد،آتش جهنم خاموش می شود..
گریه کن امام حسین علیه السلام با یک قطره اشکش می تواند تمام جهنمیان را از آتش جهنم خلاص کند..
دوستان اشک هایی که روی صورتتان می آید را کمی بردارید و به روی سینه تان بمالید،چون لحظۀ جان دادن سنگینی روی سینه است،زیر گلویت بزن..
ما یک بار قرار است بمیریم،
باید خوب بمیریم
پله ششم:
اگر اشک از چشمانت بیاید روی صورتت بچکد و روی سینه ات بچکد..
امام صادق علیه السلام می گوید:
هر کس این گونه گریه کند شبیه من است
هرکس می خواهد شبیه امام جعفر صادق علیه السلام شود،طوری گریه کند که اشک از صورتش روی سینه اش بچکد.
قالَ الصّادقُ علیه السّلام:
لِکُلّ شَیْئٍ ثَوابٌ اِلا الدَمْعَةٌ فینا…
امام صادق فرمودند:
هر چیزى پاداش و مزدى دارد، مگر اشکى که براى ما ریخته شود (که چیزى با آن برابرى نمى کند و مُزد بى اندازه دارد)
منبع:
جامع_احادیث_الشیعه ، ج ۱۲، ص ۵۴۸.
تو نوکری چو گدایان به شرط مُزد نکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند
شنبه 02/05/21
مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود . او به حاکم شهر گفت : واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید .
به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم . من قول می دهم بازگردم .
حاکم به مردمان تماشاگر گفت : چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟
ناگه یکی از میان مردمان گفت : من ضامن می شوم . اگر نیامد به جای او مرا بكشید .
حاکم شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت.
ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت . روز موعود رسید و محكوم نیامد.
ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست كرد: مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید .
پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت.
محكوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت.
حاکم با دیدن این وفای به پیمان ، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید
و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت
به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود ؛ می گویند :
از این ستون به آن ستون فرجه
جمعه 02/05/20
پیرمردی هر روز توی
محله پسرکی رو با پای برهنه
می دید که با توپ پلاستیکی
فوتبال بازی میکرد.
روزی رفت و یه کفش
کتونی نو خرید و اومد به
پسرک گفت: بیا این کفشا رو بپوش
پسرک کفشا رو پوشید و
خوشحال رو به پیرمرد
کرد و گفت: شما خدایید؟ پیرمرد
لبش را گزید و گفت نه پسرجان
پسرک گفت:
پس دوست خدایی،
چون من دیشب فقط
به خدا گفتم کفش ندارم ….
دوست خدا بودن سخت نيست…