مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.
منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.
الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
جمعه 97/01/17
دل هوای روی ماه یار دارد جمعهها
دل هوای دیدن دلدار دارد جمعهها
چهارشنبه 97/01/15
آدمها گاهی اوقات گریه میکنند ،نه به خاطرِ اینکه ضعیف هستند…بلکه به این خاطر که برای مدتی طولانی قوی بودهاند…
سه شنبه 97/01/14
زندگی عمر کردن نیست بلکه رشد کردن است عمر کردن کاری است که از همه حیوانات برمیآید
اما رشد کردن هدف والای انسان است که عده معدودی میتوانند ادعایش را داشته باشند…
دوشنبه 97/01/13
معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست که تو اشتباه کردی و حق با یکی دیگه است
معذرت خواهی یعنی اون رابطه بیشتر از غرورت برات ارزش داره…
دوشنبه 97/01/13
ترجیح میدهم هوای رابطهام با بعضی آدمها همیشه ابری و بارانی بماند آفتاب که میزند؛ سردرگم میشوم از رنگین کمانِ این آدمها وقتی نمیدانم خودم را با کدام رنگشان هماهنگ کنم
دوشنبه 97/01/13
داغ مادرفصل اول از مصیبت نامه زینب است.بعد از آن 25 صفحه سفید که پدرش با قلم سکوت و مرکب غم نوشته است.
بعد داستان محراب کوفه است، در دو نیم صفحه سروده شده.
چند صفحه بعد پاره پاره است، حکایت پاره های جگر (تنها ترین سردار).
فصل بعد یک حماسه عاشقانه است، به غایت زیبا و غمبار، حکایت قلب صبور بانوست.
با (قافله عشق) شروع می شود و بالای (تل زینبیه) اوج می گیرد و در (خرابات شام)فرود می آید.
و امشب خط پایان این مصیبت نامه است، با امضای خدا: (بشر الصابرین)
شکسته بال و پری شوق آسمان دارد
درون سینه خود زخم بیکران دارد
همان که قامت صبر از صبوریش خم بود
در اوج قله ماتم شکوه پرچم بود
همان که آینه روشن حقایق بود
همان که همدم هفتاد و دو شقایق بود
همان که از غم هجران شکسته قامت او
هزار خاطره مانده است از اسارت او
هزار خاطره از شهر و کوچه و از شام
هزار خاطره از سنگ و بام و از دشنام
به چشم خیس من امشب نگاه کن بانو
تمام حس مرا پر ز آه کن بانو
یکشنبه 97/01/12
به دست دادنِ خود روح دهید وقتی با کسی دست میدهید با همهی وجودِ خود دست بدهید. سعی کنید با فشار دستتان بگویید: “از آشنایی با شما خوشحالم”
یک دست دادن زورکی و بیرمق از دست ندادن بدتر است.
به خندههایتان روح دهید با چشمهایتان بخندید هیچکس خندههای تصنعی، خشک و مصلحتی را دوست ندارد وقتی میخندید به راستی بخندید.
به متشکرمهای خود روح دهید. یک متشکرم ماشینی و از سر عادت، تقریباً فقط یک صدا است، هیچ مفهومی ندارد و بیثمر است.
هر وقت به حرفهای خود شور و حال میدهید، خودتان هم بهطور ناخودآگاه از این شور و شوق بهرهمند میشوید.
شنبه 97/01/11
به طواف كعبه زني پاك و محترم آمد
ميان سينه ي او شعله هاي غم آمد
دخيل بست به دامان صاحب خانه
به سوي ركن يماني دو سه قدم آمد
صدا زد اي كه مرا ميهمان خود كردي
بگير روي مرا ، لحظه كرم آمد
همين كه دلنگران شد خدا اجابت كرد
صداي اُدخُلي از داخل حرم آمد
قدم نهاد به عرشي ترين مكان و سپس
شكاف سينه ي بيت العتيق هم آمد
ميان خانه چه ها شد كسي نمي داند
فقط سلام ملك بود دم به دم آمد
سكوت خلق شكست و پس از گذشت سه روز
زمان جلوه نمايي دلبرم آمد .
شاعر: قاسم نعمتی