مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.
منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.
الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
شنبه 99/02/06
شیـخ صدوق رحمـه الله از امام رضا علیه السلام درباره فضائل ماه مبارک رمضان نقل میکند که حضرت فرمود حسنات در مـاه مبارک رمضان مقبول و گناهان آمرزیده است،
هرکه در این مـاه آیه ای از کتاب خدا را قرائت کند، مانند کسی است که در دیگر ماه ها قرآن را ختم کرده. هرکه در این ماه بهروی برادر مومن خود بخندد، اورا درقیامت ملاقات نمیکند، مگر آنکه لبخنـد بر چهره دارد و او را به بهشت بشارت می دهد.
هـرکه مؤمنی را در این ماه یاری کند، خدا او را بر عبـور از پل صـراط یاری کند، در روزی که قـدم ها در آن بلرزد. هر کـه در این مـاه خشـم خود را فرو خورد ، خداوند متعال در روز قیامت خشمش را از او برگیرد.
هرکه مظلومی را دراین ماه یاری کند خداوند متعال او را دردنیا در برابر تمـام ستیزه جویـانش یاری کند و در قیـامت او را به هنگام حـساب رسـی یاری کند. ماه رمضان ماه برکت وماه رحمت ، مغفرت، ماه توبه و پشیمانی است ؛ هر که در ماه رمـضان آمرزیده نشود پس درکدام ماه آمرزیده شود؟
پس از خداوند بخواهید روزه شما را قبول کند و آنرا آخرین ماه رمضانتان قرار ندهد و شما را در آن به طاعت موفق بدارد واز نافرمانی اش مصون گرداند.
جمعه 99/02/05
از علامه حسن زاده پرسیدند: آدرس امام زمان ارواحنافداه کجاست؟ کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟ ایشان فرمودند: آدرس حضرت در قرآن کریم آیه ۵۵ سوره قمر است… که میفرماید:
"فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عَنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر”
هر جا که صدق و درستی باشد،
هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد،
هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد،
حضرت آنجا تشریف دارند…”
جمعه 99/02/05
انگار همین دیروز بود که با ماه رجب وداع کردیمو به ماه شعبان سلام گفتیم
چقـــــــدر لحظه ها زود می گذرند ،مثل باد . . .
خداوندا ما چه کردیم و چه توشه ای در این ماه اندوختیم ؟ همه ی لحظاتمون به غفلت گذشت .
در وداع ماه رجب گفتیم: اگر در این ماه چیزی کسب نکردیم الهی توفیق بده تا در شعبان بدست آوریم و حالا وقتِ وداع با شعبان “ماه مهدی” است .
خداحافظ ای ماه رسول الله ؛
خدا حافظ ای ماه مهربانی ؛
چقـــــــــدر دلم برایت تنگ می شود ،
دیروز که آمدی با لبخند تو را در آغوش
گرفتم ، غافل از اینکه به همین زودی
باید با تو وداع کنم . . .
اما امروز با چشمان اشکبار و با بغض
در گلو و با دلتنگی با تو وداع می کنم
گر چه تحمل این دوری سخت است اما
به امید آمدن ماه رمضان تحمل درد دوریت
برایم آسان می شود.
خدایا این دلهای غفلت زده و زنگار گرفته را
آماده رمضان کن
رجب و شعبان گذشت
به ما توفیق درک رمضان را عنایت فرما
پنجشنبه 99/02/04
این که در میان مردم زندگی کنی
ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی،
دروغ نگویی،کلک نزنی،
و سوء استفاده نکنی،
این شاهکار است …
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ“ﺗﺤﻤﻞ” ﮐﻨﻴﻢ،
ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ “ﻗﻀﺎﻭﺕ” ﻧﮑﻨﻴﻢ.
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺮﺍی “ﺷﺎﺩﮐﺮﺩﻥ” یکدیگر ﺗﻼﺵ ﮐﻨﻴﻢ،
ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻬﻢ “ﺁﺯﺍﺭ” ﻧﺮﺳﺎﻧیم.
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﻴﻢ،
ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻪ"ﻋﻴﻮﺏ” ﺧﻮﺩ ﺑﻨﮕﺮﻳﻢ.
حتی ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ “ﺩﻭﺳﺖ"ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ،
ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ “ﺩﺷﻤﻦ” ﻫﻢ ﻧﺒﺎﺷﻴﻢ.
ﺁﺭی، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺯﻳﺴﺘﻦ، بهترین نوع زندگی است.
چهارشنبه 99/02/03
چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم. (بعنوان مسافر).
آونروز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود.
راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم.
هیچی نگفت و فقط گوش میکرد.
صحبتم تموم که شد گفت یه قضیهای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود.
گفتم بفرمایید.
برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده مینویسم.
یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا ۴۰ساله. خیلی عصبانی بود.
وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون ……(یه فحشی داد) هستند.
از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود.
گفتم چطور شده، مسافر گفت:
۸ بار درخواست دادم و رانندهها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند.
من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن.
مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص میخورد.( بازاری بود و کلی ضرر کرده بود).
حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم.
سن خطرناکی هست و معمولا همه تو این سن فوت میکنن.
چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه.
من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ….. هستم و مسافر نمیدونست.
خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی
دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم.
من اونموقع شیفت بودم و بیمارستان بودم.
تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم.
اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد.
گفتم دیدی حکمتی داشته.
خدا خواسته اون ۸ همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری.
تو فکر رفت و لبخند زد.
من اونموقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده.
رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم.
تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود!
حکمت خدا دو طرفه بود.
هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو ۴میلیون و چهارصد هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد.
همیشه بدشانسی بد شانسی نیست.
ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم.
اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم.
من هم به حکمت خدا فکر کردم.