✨الهی✨

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.

منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.

الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .

 

 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 

 

یلدا

همه چیز به سن و سال نیست که به پول و مادیات هم نیست
به همدلی ،صفا و یک رنگی دلهاو…است

یلدا یعنی بهانه ای برای

در کنار هم شاد بودن

 و زندگی

یعنی همین بهانه های

کوچک گذرا

یلدا  مبارک 

زندگیتون

پر از بهانه های شاد باد. 

یادمان باشد انارسفره مان را با دیگران تقسیم کنیم.

 قلب دوستدار خدا

 قلب دوستدار خدا اینگونه است

امام على عليه‌‏السلام:

القَلبُ المُحِبُّ للّه‏ِِ يُحِبُّ كَثيرا النَّصَبَ للّه‏ِِ، وَ القَلبُ اللاّهي عَنِ اللّه‏ِ يُحِبُّ الرّاحَةَ، فَلا تَظُنَّ يَابنَ آدَمَ أنَّكَ تُدرِكُ رِفعَةَ البِرِّ بِغَيرِ مَشَقَّةٍ؛ فَإِنَّ الحَقَّ ثَقيلٌ مُرٌّ، وَ الباطِلَ خَفيفٌ حُلوٌ وَنِيّ

قلب دوستدار خدا، رنج و زحمت براى خدا را بسيار دوست داردو قلب بى‏‌خبر از ياد خدا، آسايش را دوست دارد.

پس اى آدميزاد گمان مبر كه مقام والاىِ نيكى را بى‌سختى به دست مى‏‌آورى؛

زيرا حق، سنگين و تلخ است و باطل، سَبُك است، شيرين و سست.

النهايه، ج ۵، ص ۲۳۱

دنیا شبیه یک آپارتمان است

 

تا به‌حال به آپارتمان دقت کردی؟
سقفِ زندگیه یکی، کف زندگی دیگریست!
دنیا به طور شگفت آوری شبیه یک آپارتمان است ؛
سقف آرزوهای یکی، کف آرزوهای دیگریست…

چارلی چاپلین میگه:
آدم خوبی باش
ولی وقتت رو برای اثباتش به دیگران تلف نکن…!
همیشه آنچه که درباره ” من ” میدانی باور کن
نه آنچه که پشت سر “من” شنیده ای
” من ” همانم که دیده‌ای نه آن‌که شنیده ای…!



نیمه شب،سحرخیزی

آیت الله حق شناس:

وقتی جوان برای نمازشب بلند می شود ؛ اما خوابش می آید و سرش به این طرف و آن طرف می رود، چانه اش پایین می افتد، پروردگار درهای آسمان را باز می کند و خطاب به ملائکه می فرماید« انظروا الی عبدی. یعنی به بنده من نگاه کنید ! » خداوند علی اعلی افتخار می کند که ، ببینید این بنده من کاری را که بر او واجب نکرده ام چگونه به جا می آورد.

پروردگار می فرماید به او سه چیز مرحمت_میکنم :

اول اینکه موفق به توبه اش می کنم. موفق به توبه نصوح و قاطعش می کنم.

دوم اینکه گناهانش را می آمرزم

و سوم اینکه رزق وسیعی نصیبش می کنم.

سحرخیزی

خیلی سفارش شده به سحرخیزی و نماز شب وقرآئت قرآن در دل شب. ولی اگر یک شب حال نماز و دعا هم نبود، کسی سحر بیدار شد ولو نشسته و چای خورده است، همین خوب است، خود بیداری شب، اثر دارد.   بنشین، یک کم در عظمت خدا فکر کن، در خودت فکر کن که من کجا بودم؟ کجا آمدم؟ به کجا می روم؟ کی من را اینجا آورد؟ همین را فکر بکنی، برایت کافی است.   ببین حال تو چه می شود؟ خدا می داند. در مورد اعمالت فکر کن به خدا بگو: «شیطان من را فریب داد. نمی خواستم مخالفت تو را بکنم». 

آیةاللّه ناصری حفظه الله

افراد مهرطلب دارای چه تفکراتی هستند؟


🔹تقریبا تمام ذهن و زندگی تیپ مهرطلب این است که لطفا من را خوب بدانید و دوست داشته باشید 

چون خودش، خودش را خوب نمی داند و دوست ندارد.

🔹این کمبود می تواند ٥٠ سال با او بماند زیرا در دوران کودکی این پیام را نگرفته است که “من خوب و دوست داشتنی هستم.”

هدیه زندگی

در منزلِ دوستی که پسرش دانش‌آموز

ابتدایی بود و داشت تکالیف درسی‌اش را

انجام میداد بودم.

زنگ منزل را زدند و پدربزرگ خانواده

از راه رسید. 

پدربزرگ با لبــخند، یک جعبه مـداد رنگی

به نوه‌اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ

بیست نقاشی‌ات.

پسر، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد

و چند لحظه بعد گفت: 

بابا بزرگ باز هم که از این جنس‌های ارزون

‌قیمت خریدی.

الان مدادرنگی‌های خارجی هست که ده برابرِ

این کیفیت داره.

مادر بچه گفت: می‌بینید آقاجون؟ 

بچه‌های این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند.

اصلا نمی‌شه گولشون ‌زد و سرشون کلاه گذاشت.

پدربزرگ چیزی نگفت …

برایشان توضیح دادم که این رفتار پسربچه

نشانۀ هوشمندی نیست، همان‌طور که هدیۀ

پدربزرگ برای گول زدن نوه‌اش نیست.

و این داستان را برایشان تعریف کردم.↓

آن زمان که من دانش‌آموز ابتدایی بودم، خانم

بزرگ گاهی به دیدن‌مان می‌آمد و به بچه‌های

فامیل هدیه می‌داد.

بیشتر وقت‌ها هدیه‌اش تکه‌های کوچک قند بود.

بار اول که به من تکه قندی داد یواشکی به پدرم

گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست.☹️

پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را

دوسـت دارد.

←هر چه برایتان بیاورد هدیه است.→

وقتی خانم بزرگ رفت، پدر برایم توضیح داد

که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب

و گران بوده و بچه‌ها آرزو می‌کردند که بتوانند

یک تکه کوچک قند داشته باشند.

خانم بزرگ هنوز هم خیال می‌کند که قند، چیز

خیلی مهمی است.

بعد گفت: ببین پسرم، قنددان خانه پر از قند

است، اما این تکه قند که مادرجان داده با آنها

فرق دارد، چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به

شماست. 

این تکه قند معنا دارد.☝️

آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند

اما مهربان نیستند.

وقتی کسی به ما هدیه می‌دهد، منظورش این

نیست که ما نمی‌توانیم مانند آن هدیه را بخریم،

منظورش کمک کردن به ما هم نیست. 

او می‌خواهد علاقه‌اش را به ما نشان بدهد.

می‌خواهد بگوید که ما را دوست دارد.

←و این، خیلی با ارزش است.→

این چیزی است که در هیچ بازاری نیست 

و در هیچ مغازه‌ای آن را نمی‌فروشند.

چهل سال از آن دوران گذشته است و من

هروقت به یاد خانم بزرگ و تکه‌قندهای

مهربانش می‌افتم، 

دهانم شیرین می‌شود، 

کامم شیرین می‌شود، 

جانم شیرین می‌شود…

● ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ

ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ “ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ” ﺷﻮﻧﺪ؛

ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ

● ﻫﻤﻪ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ

“ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ” ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ

ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ

● ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ

ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛

ﺯﻧــــدگی‌  یک‌ عـادتـه‌  امـــا زنــــدگـی‌ کـردن‌ یـک  فـضیـلت

فقط اعتقاد داشتن کافی نیست


مرد و زنی نزد حکیمی رفتند و از او خواستند
 برای بدرفتاری فرزندانشانتوجیهی بیاورد.مرد گفت: “من همیشه سعی کرده‌ام در زندگی به خداوند معتقد باشم. همسـرم هم همین طور؛اما چهار فرزندم نسبت به رعایت مسائل اخلاقی بی‌اعتنا هستند و آبروی ما را دردهکده برده‌اند. چرا با وجودی که هم منو هم همسرم به خدا ایمان داریم، دچار این مشکل شده‌ایم؟”

حکیم به آن‌ها گفت: “ساختمان خانه خود را برایم تشریح کنید.”

مرد با تعجب جواب داد: 

“این چه ربطی به موضوع دارد؟

حیاط بزرگ است و دیوارهای کوتاهی

دارد. یک ساختمان بزرگ وسط آن قرار

گرفته که داخل آن اتاق‌های بزرگ با 

پنجره‌های بزرگ، اثاثیه درون ساختمان

هم بسیار کامل است. در گوشه حیاط هم

انبار بزرگی داریم، آن سوی حیاط هم

آشپزخانه و حمام و توالت قرار گرفته است.”

حکیم پرسید : 

“درون این خانه بزرگ چه قدر خدا دارید؟”

زن با تعجب پرسید :

”منظورتان چیست! مگر می‌توان درون

خانه ، خدا داشت؟”

حکیم گفت: 

بله فقط اعتقاد داشتن کافی نیست!

باید خدا را در کل زندگی پخش کرد و در

هر بخش از زندگی و فکر و کارمان سهم

خدا را هم در نظر بگیریم.

برایم بگویید در هر اتاق چه قدر جا برای

کارهای خدایی کنار گذاشته‌اید؟

آیا تا به حال در آن منزل برای فقیران

مراسمی برگزار کرده‌اید؟

آیا از آن آشپزخانه برای پختن غذا

برای در راه مانده‌ها و تهی‌دستان استفاده‌ای

شده‌است؟ 

آیا پرده‌ای که به پنجره‌ها آویخته‌اید

نقشی خدایی بر آن‌ها وجود دارد؟ 

 بروید و ببینید چه قدر در زندگی خودتان

خدا را پخش کرده‌اید و رد پای خدا را در

کجاهای منزلتان می‌توانید پیدا کنید. 

اگر چهار فرزند شما به بی‌راهه کشانده شده‌اند،

این نشان آن است که در آن منزل، حضور خدا

را کم دارید.

اعتقادی را که مــدعی آن هستید به

صورت عملی در زندگی‌تان پخش کنید،

خواهید دید که نه تنها فرزندان‌تان بلکه

بسیاری از جوانان و پیروان اطراف شما

هم به راه راست کشانده خواهند

شد.

اگر دوست دارید اختلافات خانوادگیتون کمتر بشه...


 اگر دوست دارید اختلافات
خانوادگیتون کمتر بشه….

۱- تمرین کنید و خیلی خوب یاد بگیرید

 که اولین و مهمترین فرد زندگیتون،

 همسرتونه و نه خانوادتون!

 پس هیچ وقت مترجم و وکیل مدافع

 خانواده‌ی خودتون نباشید و تلاش نکنید

 از کارهاشون دفاع کنیدیا اونها رو برای

 همسرتون با ترجمه کردن، توجیه کنید!

2- هرگز اجازه ندید که دیگران به اسم

 دلسوزی و راهنمایی و تجربه و ترحم به

 حریم خصوصی زندگی شما راه پیدا

 کنند!

 هر کسی باید سبک زندگی خودشو

 شخصا طراحی کنه و نسخه‌ها و رونوشت زندگی دیگران به درد اشخاصی دیگه نمی‌خوره!

۳- گاهی وقتها خیلی بهتره که از

 خواسته‌های خودتون به نفع دوام و بقای

 خانواده صرف نظر کنید!

۴- تمرین کنید تا از کنار بعضی از مسایل

 سُر بخورید و رد بشید تا اینکه بخواهید

 باهاشون برخوردی کنید که دردسر ساز

 بشه و نشه جمع و جورش کرد!

۵- همیشه و در هر شرایطی، حامی و

 پشتیبان همسرتون باشید و اونو در

 شرایط سخت و دشوار زندگی تنها

 نگذارید! 

6- اگر اهل قهر کردن هستید، 

هرگز اجازه ندارین خونه رو برای مدت

 طولانی و بی خبر ترک کنید!

عقل کل


امیرالمؤمنین علی عليه السلام: 
هر كه عقل خود را كامل بداند، بلغزد

مَنِ استَغنى بِعَقلِهِ زَلَّ

ميزان الحكمه جلد7 صفحه553

خوبی

دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند :كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود . شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :‌ (( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت:(( درست نیست كه ما همه چیزرا نصف كنیم.من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت . سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.

خوبی هیچوقت در دنیا و آخرت از بین نمی رود… از “خوب” به “بد"رفتن به فاصله لذت پريدن از يک نهر باريک است اما براي برگشتن بايد از اقيانوس گذشت!