✨الهی✨

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.

منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.

الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .

 

 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 

 

سودای عشق

در سرت داری اگر سودای عشق و عاشقی

عشق شیرین است اگر معشوقِ تو باشد حسین…

السَّلامُ عَلیْڪ یااَباعَبدِاللهِ الْحُسینِ الْمَظلوُم عَلیہِ السَّلام

مناجات


إِلَهِي هَبْ لِي قَلْباً يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ

 وَ لِسَاناً يُرْفَعُ إلَيْكَ صِدْقُهُ وَ نَظَراً يُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ  

خدايا، قلبي به من عنايت كن، كه اشتياقش او را به تو نزديك كند،

و زباني كه صدقش به جانب تو بالا برده شود. و نگاهي كه حق بودنش او را به تو نزديك نمايد

 

فرازی از مناجات شعبانیه

داستان دو دوست


دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند. بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند.

یکی از آنها از سر خشم؛ بر چهره دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود؛ سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید، روی شنهای بیابان نوشت:

 “امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد”. 

آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند. تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند. ناگهان شخصی که سیلی خورده بود؛ لغزید و در آب افتاد. نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد. بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت؛ بر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد:

امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد.

دوستش با تعجب پرسید: بعد از آنکه من با سیلی ترا آزردم؛ تو آن جمله را روی شنهای بیابان نوشتی ولی حالا این جمله را روی تخته سنگ حک میکنی؟ دیگری لبخند زد و گفت: 

وقتی کسی ما را آزار میدهد؛ باید روی شنهای صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش؛ آن را پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق ما میکند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد.

خِرَد

امیرالمومنین علیه السلام:

خرد لباسی نو است که کهنه نمی شود.

غررالحکم، حدیث۱۲۳۵.

مناجات 

فرازی از مناجات شعبانیه

خدایا شیفتگی به ذکرت را پیوسته به من الهام فرما

سندروم دست بی قرار


«سندروم دست بی‌قرار» به روایت یک جانباز اعصاب و روان

 «.. چند بار خانمم را بدرقم زده‌ام، آن چنان که از دماغش خون آمد. پسر بزرگم حالا هفت سالش است. یکبار در اوج عصبانیت او را چنان زدم که صورت و چشمش کبود شد و ورم کرد.

حالا آن اتفاقات که یادم می‌آید، گریه‌ام می‌گیرد. دخترم را با پارچ آب زدم و پسرم را با لیوان چای داغ. با کوچک‌ترین حرکات بچه‌ها ناخواسته عصبانی می‌شوم؛ حتی برای عوض کردن کانال تلویزیون. ترجیح می‌دهم بیشتر بیرون از خانه باشم تا به بچه‌ها آسیب نرسانم.

همسرم مشکل قلبی پیدا کرده است. عصبانی که می‌شوم، همسرم از ترس می‌لرزد. بارها گفته است “اول سعی کن عصبانی نشوی. اگر شدی، من و بچه‌ها را نزن. اگر زدی، به پاهای ما بزن" 

ولی آن وقت کنترل ندارم و اختیار دست خودم نیست. مغزم فرمان می‌دهد بزن و نمی‌گوید کجا بزنم. …»🤦‍♂

 بریده‌ای از کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون»؛ خاطرات رزمندگان افغانستانیِ هشت سال دفاع مقدس

نویسنده: محمد سرور رجایی

عمرخود راچگونه گذراندید؟

ندایی تکان دهنده که هر روز سر داده می‌شود

عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَلنَّهَارَ إِذَا جَاءَ قَالَ يَا اِبْنَ آدَمَ اِعْمَلْ فِي يَوْمِكَ هَذَا خَيْراً أَشْهَدْ لَكَ بِهِ عِنْدَ رَبِّكَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَإِنِّي لَمْ آتِكَ فِيمَا مَضَى وَ لاَ آتِيكَ فِيمَا بَقِيَ وَ إِذَا جَاءَ اَللَّيْلُ قَالَ مِثْلَ ذَلِكَ.

 امام صادق عليه السلام فرمودند: وقتی روز می‌شود، به مردم ندا دهد: “اى فرزند آدم، در اين روز كار نيكى كن تا من در روز قيامت نزد پروردگارت براى تو گواهى دهم، زيرا من در گذشته پيش تو نيامدم و پس از اين هم نزدت نيايم.” و شب هم همين سخن را گويد.

الکافی، ط_الاسلامیه، ٢/٤٥٥

 فراموش نکنیم که از ما دربارهٔ عمرمان سؤال خواهد شد که چگونه گذراندید

روز جمهوری اسلامی

یا سیدالساجدین

 

سلام ای چارمین نور الهی

کلیم وادی طور الهی

تو آن شاهى كه در بزم مناجات

خدا میکرد با نامت مباهات

تو را سجاده داران می‏شناسند

تو را سجده گزاران میشناسند

تو سجادى تو سجاده نشينى

تو در زهد و ورع تنهاترينى

قيامت میشود پيدا جبينت

به صوت «اين زين العابدينت»

شبيه تو خدا عابد ندارد

مدينه غير تو زاهد ندارد

روز اتصال انسان به خدا

سجاده ات را به وسعت تمام هستی گسترده ای تا هرچه عبادت و راز و نیاز است سهم تو باشد.

هرکس را از دنیا بهره‌ای است و بهره‌ی تو سجده‌های طولانی و استغاثه‌هایی است که دربرابر محبوب و معبودت داشتی

و چه اندوخته‌ای بالاتر از این  سهم تو،

مناجات و راز و نیازهایی است که انسان را به خدا می رساند

و بال‌های پروازی است که خاک را به افلاک پیوند می زند  

اگر صحیفه سجادیه‌ات نبود ما به کدام زبان آشنا با خدای خویش سخن می‌گفتیم

و با چه رو و آبرویی پیش چشمان او می‌ایستادیم  

اگر زمزمه‌های عارفانه‌ات _جان هستی_ را نمی نواخت،

چه کس می‌دانست چگونه باید با خدای خویش_راز گوید و نیاز_ خواهد  

در مناجات‌های عاشقانه و خاضعانه‌ات محبوب را می‌توان دید و وجودش را حس کرد و آنگاه جرأت گفتگو با او را پیدا نمود  

اگر تو نبودی اگر زمزمه‌های تو نبود فضای بین ما و معبود، فضایی بی روح و بی معنا بود و حرفی برای گفتن باقی نمی‌ماند

ابوحمزه‌ات اوج عشق بازی با معبود

و مکارم‌‌الاخلاقت درس درست زیستن است  

هیچ چیز تو را از او جدا نمی‌کرد حتی آنگاه که به نماز ایستاده بودی و ماری به پایت پیچید و پایت را گزید و تو بی‌اعتنا به آن‌همه درد به راز و نیازت ادامه دادی تا از آسمان ندا رسید “انت زین‌العابدین”.

 روز ولادت تو روز _اتصال انسان به خداست_

و روز تولد _راز و نیازها و سجده هایی خالصانه برای معبود_.

درود خدا برتو که میراث دار عظیم‌‌ترین حادثه تاریخ انسان کربلا هستی

و سلام بر تو و _خطبه‌های آتشین ستم کوبت_  

سالروز میلاد چهارمین اختر تابناک امامت و ولایت، زینت عبادت‌کنندگان و عابدان، حضرت امام سجاد_صلوات الله علیه_ مبارک

برگرفته از کانال انس باصحیفه