✨الهی✨

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.

منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.

الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .

 

 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 

 

اصالت یا تربیت 

اصالت ذاتی بهتر است یا تربیت خانوادگی ؟

در تاریخ آمده است ، به رسم قدیم روزی شاه عباس کبیر در اصفهان به خدمت عالم زمانه ” شیخ بهائی” رسید. پس از سلام واحوالپرسی از شیخ پرسید: « در برخورد با افراد اجتماع  ” اصالت ذاتی” آنها بهتر است یا “تربیت خانوادگی” شان ؟  

   شیخ گفت : هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است، ولی به نظر من ” اصالت ” ارجح است.شاه برخلاف او گفت: شک نکنید که “تربیت” مهم تر است! بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچیک نتوانستندیکدیگر را قانع کنند. بناچار، شاه برای اثبات حقانیت خود، او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش رابه کرسی نشاند.

فردای آن روز هنگام غروب، شیخ به کاخ رسید. بعد از تشریفات اولیه،وقت شام فرارسید. سفره ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ وبرقی نبود، مهمانخانه سخت تاریک بود در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او، چهارگربه شمع به دست حاضر شدند وآنجا را روشن کردند!درهنگام ِ شام ، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت: دیدی گفتم “تربیت” از “اصالت” مهم تر است! مااین گربه های نا اهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه ی اهمیت ” تربیت ” است.

شیخ در عین اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند!! شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود، گفت: این چه حرفیست؟ فردا مثل امروز وامروز هم مثل دیروز!!! کار آنها اکتسابی است که با تربیت و ممارست وتمرین زیاد انجام می شود.

ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند. لذا شیخ، فکورانه به خانه رفت.او وقتی از کاخ برگشت بیدرنگ دست به کار شد. چهار جوراب برداشت و چهار موش  بخت برگشته در آن نهاد.

فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت. تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان ! شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تأکیدی برصحّت حرفهایش می دید، زیر لب برای شیخ رجز میخواند  که در این زمان، شیخ موشها را رها کرد. هنگامه ای به پا شد یک گربه به شرق، دیگری به غرب، آن یکی، شمال واین یکی،جنوب! واین بار شیخ دستی برپشت شاه زد و گفت: شهریارا! یادت باشد اصالت  گربه، موش گرفتن است گرچه “تربیت” هم بسیار مهم است ولی” اصالت ” مهم تر!

یادت باشد با “تربیت” میتوان گربه را  رام  و آرام کرد ولی هرگاه گربه موش را دید، به اصل و ”اصالت” خود بر می گردد و شیر نا اهل و نا آرام و درنده می شود

چطوری از فضای مجازی کم‌تر استفاده کنیم؟

↜چطوری از فضای مجازی کم‌تر استفاده کنیم؟


برای استفاده از فضای مجازی ساعت تعیین کنید.



گوشی تلفن را  در یک اتاق دیگه قرار دهید.



به جای اَلکی گشتن در اینستاگرام کتاب بخوانید.



کسانی را که هیچ ارزشی ندارند آنفالو کنید.



نوتیفیکیشن گوشی رو خاموش کنید.



برنامه‌هایی که کاربرد ندارند را حذف کنید.



صبح که بیدار میشود گوشی را چک نکنید.

بزرگ‌داشت حافظ

روز بزرگ‌داشت حافظ، گرامی باد

غزلی از حافظ

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده‌ی گزند مباد

سلامت همه آفاق، در سلامت توست

به هیچ عارضه، شخص تو دردمند مباد

جمال صورت و معنی، ز امنِ صحّت توست

که ظاهرت، دُژم و باطنت، نَژَند مباد

در این چمن چو در آید خزان به یغمایی

رهش به سروِ سَهی‌قامت بلند مباد

در آن بساط که حُسن تو جلوه آغازد

مجال طعنه‌ی بدبین و بدپسند مباد

هر آن که روی چو ماهت، به چشمِ بد بیند

بر آتش تو به جز جان او، سپند مباد

شفا ز گفته‌ی شکّرفشان حافظ جوی

که حاجتت به علاجِ گلاب و قند مباد

رژیم کودک‌کش صهیونیستی

از نظر بعضیا

چرا فلسطینی‌ ها دست به این عملیات زدن که بخوان بهانه بدن دست صهیونیست‌ها که مظلوم‌نمایی کنن؟

 از نظر این دوستان

فلسطینی‌ها باید مثل هشتاد سال گذشته

تو سری بخورن، شهید بدن، مجروح بدن، خونه‌هاشون خراب بشه، توی محاصره باشن، زن و بچشون جلو چشمشون پرپر بشه ولی دم نزنن که مبادا بهانه دست صهیونیست‌ها بیفته و بتونن مظلوم‌نمایی کنن. از نظر اینا، فلسطینی‌ها باید ماهانه ده‌ها شهید بدن ولی کاری به کار صهیونیست‌ها نداشته باشن.

برای فلسطینی‌ها

الان دیگه دعوا سر خاک نیست که

دعوا سر موجودیته؛ سر بود و نبود

 رژیم کودک‌کش صهیونیستی تاکنون 300 کودک فلسطینی و 320 زن فلسطینی را به شهادت رسانده است.

تصویر مربوط به برخی از کودکان به شهادت رسیده است.

سالروز ورود حضرت معصومه

 ۲۳ ربیع الاول، سالروز ورود با برکت کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به قم گرامی باد

غم و اندوه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: 

هر كه غم و اندوهش بسيار شود، استغفار كند (استغفرالله ربّی و اتوبُ اِلیه) 

مَن كَثُرَتْ هُمومُهُ فَعلَيهِ بالاستِغفارِ 

ميزان الحكمه جلد8 صفحه463

کلاغ 

عقابی بر بچه گوسفند حمله آورد و او را به چنگال صید کرده و ربود.

کلاغی که شوق تقلید داشت، این احوال را دید.

خواست که زور خود بر گوسفندی بیازماید ولیکن پنجه‌اش در پشم گوسفند چنان اسیر ماند که بیچاره خود را از آن خلاص دادن نتوانست.

شبان آمد و او را اسیر یافته، بگرفت و به خانه برد تا از بهر بازیچه به فرزندان خود دهد.

چون فرزندان شبان کلاغ را دیدند، از پدر خود پرسیدند که این پرنده چه نام دارد؟

راعی گفت این پرنده‌ایست که پیش از یک ساعت خود را عقاب تصور کرده بود، اکنون خوب دانسته باشد که کلاغ بیشه است حماقت‌ پیشه.

آدمی را باید که در کاری که مافوقِ استطاعت او باشد قدم ننهد و اگر نهد، هم از سرانجام آن نومید شود و هم مصدر تضحیک ابنای روزگار.

نذر

خانومه به پسرش گفت: «بیرون منتظر بمون تا من خرید کنم و زود برگردم.» بعد اومد داخل مغازه و کوچکترین نایلون رو برداشت.شروع کرد به برداشتن گوجه‌فرنگی،همه رو خودش جدا می‌کرد؛البته بر عکس بقیه مردم، فقط ضرب دیده‌هاش رو برمی‌داشت.

وقتی نایلون رو پُر کرد و اومد جلو تا حساب کنه،پسرش چادرش رو کشید:

- مامان میوه می‌خری؟ 

خانومه آروم بهش گفت:امروز نه مامان‌. برو بیرون منتظر بمون.

- خودت گفتی فردا می‌خرم.

پسره خیلی اصرار کرد.اما مامانش دستش رو گرفت و برد بیرونِ مغازه.

همین که داشت می‌رفت بیرون، فروشنده یک نایلون برداشت و پُرِ میوه کرد،گذاشت کنار خرید خانومه.خانومه با شرمندگی گفت: «ممنون،اما بد عادت میشه.»

 فروشنده هم گفت: «یعنی می‌خواین نذر سلامتی امام زمان رو رد ‌کنین؟»

أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج

آمده بود که آخرش برود

آمده بود که آخرش برود… 

بعد از جنگ، زمانی‌که بحث درجات در سپاه مطرح شد، از سپاه رفت و گفت ما برای این مرحله نیامده بودیم. بعد از آن رفت دنبال امورات زندگی‌اش و دنیا هم همه جوره به او رو کرد. متنعم بود دنیا به صورت تمام عیار به او رو کرد و همه چیز داشت. از شهدای میلیاردر است. وضع مالی‌اش خوب بود. معمار بود و در کار ساخت و ساز بود. شغل پدری‌اش بود. اما….

اما خصلت اولیه اخلاقی‌اش این بود که غرق و جذب دنیا نشد. دنیا به او رو آورد ولی او خیلی به دنیا میدان نداد. زندگی می‌کرد و ساده زیستی جزو زندگی‌اش بود. وقتی بحث جهاد و سوریه پیش آمد، خیلی علاقه داشت که دوباره به منطقه برود و علتش همان خوی رزمی‌گری او بود. اهل جهاد و مبارزه بود. خیلی تقلا کرد اما راه پیدا نکرد.

شهادت سعید سیاح طاهری او را دوباره متحول کرد. بعد از شهادت او حبیب دیگر قرار نداشت. دیگر کل فعالیت‌های اقتصادی‌اش را کنار گذاشت. در این دو سال بعد از شهادت شهید سیاح طاهری هیچ کار اقتصادی نکرد. همه‌اش در تقلا بود به مناطق عملیاتی سوریه برود و آخرش هم راه را پیدا کرد. چند نوبت رفت. در نوبت سوم مجروح شد و اعزام پنجمش بود که ختم به شهادت شد و این نشان دهنده‌ی ثبات قدم او بود که به این راه داشت. آمده بود که آخرش برود….

خاطره ای به یاد شهیدان معزز مدافع حرم حبیب بدوی و سعید سیاح طاهری

راوی: رزمنده دلاور کاظم فرامرزی

روز جمعه شهدا را ياد كنيم با ذكر صلوات

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

قدرت کلمات

از معجزه کلمات استفاده کن؛

کلمه میتواند تو را مشتاق کند

✒مثل دوست داشتن؛

کلمه می تواند تو را سبز کند

✒مثل خوشحالم؛

کلمه می تواند تو را زیبا کند 

✒مثل سپاسگزارم؛

کلمه می تواند تو را پیش ببرد

✒مثل ایمان دارم؛

کلمه می تواند تو را آغاز کند مثل:

از همین لحظه شروع میکنم ؛

از همین نقطه تغییر میکنم ؛

✒میتوانم… 

✒میخواهم… 

✒میشود…

خود را آغاز کن…

هیچ رازی برای موفقیت و خوشبختی در این هستی وجود 

ندارد !

راز در خود شماست