مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.
منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.
الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
دوشنبه 00/02/27
از خواستگار پرسیدن : دستت کج نیست؟
گفت هرگز.
معتاد نیستی؟ گفت خدا اون روز رو نیاره.
پرسیدن چشمت دنبال ناموس مردم نیست؟
گفت بمیرم ولی دزد ناموس نشم.
پرسیدن دست بِزن نداری؟
گفت بشکنه دستم اگه همچین کاری بکنم…
هر چی از رذایل اخلاقی پرسیدن، تکذیب کرد.
آخرش پرسیدن تو هیچخصلت بدی نداری؟
گفت: فقط دروغ میگم
انتخابات داره نزدیک میشه ، دوباره اصلاح طلبان هم همه شون حرفهای خوب خوب میزنن فقط دروغ زیاد میگن…
دوشنبه 00/02/27
یک چیزی را یادتان بدهم:
اگر کـاری با امـام زمان ارواحنا فداه داشتـید، از طریق حضرت زهرا سلام الله علیها وارد شوید.
منظورم این نیست که بگویید:
آقا، به پهلوی شکسته فاطـمه ی زهرا
این حرف ها را شما کمتر بزنید.
اول یک سلام به فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بکنید.
« السلام علیک یا بنت رسول الله »
بعد بگویید:
به آقا زاده تان بگویید که این حاجت ما را بدهند.
از این راه که وارد شوید خیلی زود حجةابن الحسن (ارواحنافداه) به شما جواب می دهند.
مگر اینکه فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) نگویند و صلاح ندانند.
چون صلاح آن حضرت صلاح خداست.
استاد اخلاق حضرت آیت الله ابطحی
یکشنبه 00/02/26
پیرمردی با چهرهای زیبا و نورانی وارد مغازه طلا فروشی شد فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد.
پیرمرد گفت: من عمل صالح تو هستم!
مرد زرگر قهقههای زد وبا ناباورانه گفت: درست است که چهرهای دلربا دارید اما هرگز گمان نمیکنم عمل صالح چنین شکلی داشته باشد!
درهمین حین، یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند.
مرد زرگر از آنهاخواست که تا اوحساب کتاب میکند، در مغازه بنشینند.
باکمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل شیخ نشست. با تعجب از زن سوال کرد: که چرا دربغل شیخ نشستی؟
خانم جوان با تعجب گفت: کدام شیخ؟ حال شما خوبست؟ ازچه سخن میگوئی؟ اینجا کسی نیست. و با اوقات تلخی گفت: بالاخره طلا رابه ما میدهی یانه؟
مرد طلافروش با تعجب وخجالت، طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را گرفت و زوج جوان مغازه را ترک کردند.
شیخ رو به زرگر کرد و گفت: غیر از تو کسی مرا نمیبیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق میشود.
دوباره مرد و زن دیگری نیز وارد شدند و همان قصه تکرار شد!!!
شیخ به زرگر گفت: من چیزی از تو نمیخواهم! این دستمال را بصورتت بمال تا رزق و روزیت بیشتر شود.
زرگر باحالت قدسی و روحانی دستمال را گرفت و بو کرد و به قصد تبرک به صورت مالید و نقش بر زمین شد.
شیخ دروغین و دوستانش هرچه پول وطلا بود، برداشته و مغازه را جارو زدند!
بعد از ۴سال همان شیخ دروغین با غل و زنجیر، همراه پلیس وارد مغازه شد
افسر پلیس شرح ماجرا را از شیخ و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت بازگو کردند.
افسرپلیس گفت: برای اطمینان بیشتر باید دقیقا صحنه جرم را تکرار کنید و شیخ دستمال را به زرگر داد و زرگر بو کشید و به صورت مالید و دوباره نقش بر زمین شد و اینبار شیخ و پلیس دروغین و دوستانش، دوباره مغازه را جارو زدند!
نتیجه: هرچهارسال یکبار، انتخابات تکرار میشود، وما ملت، همان زرگران غارت زده ایم. که فرق بین راستگو و دروغگو را نمیدانیم!!!
دوستان انتخابات نزدیکست، مراقب مغازه زرگری و رأی طلائی خودتان باشید.
شنبه 00/02/25
مردی ثروتمند وارد رستورانی شد.
نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه پوست در گوشهای نشسته است.
به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا میخرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!
گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سياه پوست.
زن به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر میکنم.
مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن سياه که در آن گوشه نشسته است.
دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن سياه را مستثنی نمود.
وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم.
مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید،این زن سیاهپوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبانی شود از من تشکر میکند و لبخند میزند و از جای خود تکان نمیخورد.
گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.
شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما میکنند نادانسته به نفع ما باشد…
جمعه 00/02/24
بیمه امام زمان شوید به راحتی
توصیه های آیت الله بهجت(ره):
برای دوری شیطان
تکان میخوری بگو:یاصاحب الزمان
می نشینی بگو:یاصاحب الزمان
برمی خیزی بگو:یا صاحب الزمان
صبح که از خواب بیدار می شوی مودب بایست و صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو “آقا جان”
دستم به دامانت خودت یاری ام کن،
شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو “السلام علیک یا صاحب الزمان” بعد بخواب
شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر این طور شد شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد،
دیگر نمیتوانی گناه کنی
دیگر تمام وقت بیمه امام زمانی…
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج
پنجشنبه 00/02/23
در اولین پنجشنبه ماه شوال با ياد درگذشتگان
مادر مهربانی، پدر عزیزی فرزند دلبندی،همسر مهربانی رفیقی دوست داشتنی همسایه خوبی و همه آنهایی که رفته اند
را یاد کنیم با دادن خیرات و یا فاتحه و صلواتی
خدایا در این“عید زیبا و نورانی فطر” تو را به بزرگی ات قسم
دوستان و عزیزانم را در بهترین و زیباترین و پر آرامشترین مسیر
زندگی شان قرار ده
مسیری که خوشبختی و “آرامش و خوشحالی" قلبی را در لحظه لحظه زندگی شان بچشند …