فرزند مستجاب الدعوه

 

 فرزند آیت‌الله سید یونس عرفانی می‌گوید: حقیر شخصاً خاطره‌ای از عالم واصل حضرت آیت‌الله بهاءالدینی دارم شاید اگر نگویم در محضر خداوند سبحان سرافکنده باشم.

 سال ۱۳۶۳ بود وارد حوزه علمیه قم شدم البته قبل از آن در سن یازده سالگی تا وفات مرحوم ابوی مرحوم شهید آیت‌الله عرفانی یعنی ۶۱ لمعه را خوانده بودم

وارد حوزه که شدم خیلی اشتیاق داشتم محضر مبارک آقای بها الدینی برسم.

 در حیاط مدرسه فیضیه بودم آن موقع شورای مدیریت حوزه طبقه بالای مدرسه بود دیدم مرحوم آیت‌الله دکتر ضیایی رئیس وقت حوزه از پله پایین میایند به‌سوی ایشان رفتم خدا رحمت کند ایشان را؛ با اینکه خسته از کار بودن با لبخند و چهره گشاده فرمودند کاری با من داری جوان

 خود را معرفی نمودم و قصدم را بیان داشتم. آدرس دادند فرمودند شما فقط وارد بر محضرشان شوید ایشان بر افراد احاطه غیبی دارند

فردایش به محضرشان رسیدم جا نبود یک جایی در عقب مجلس که چند نفر هم ایستاده بودند قرار گرفتم به خاطر دیر رسیدن اواخر بحث بود با خودم گفتم از نزدیک برای دست‌بوسی شرفیاب شوم

 دستم می‌لرزید بالاخره دستم در دست مبارکشان قرار گرفت قلبم آرام شد توفیق بوسیدن دستان مبارکش نصیبم شد خواستم بروم فرمودند سید بشین مطلبی بگویم مقداری عقب آمدم نشستم

 اندازه چند لحظه به خود آمدم از کجا آقا فهمید؛ نه ملبس بودم نه ابهت ایشان اجازه داد که بتوانم صحبتی بکنم از کجا فهمید من سیدم

 تقریباً یک ساعت طول کشید دورشان خلوت شد یک آقا شیخ محترمی اشاره کردند بیا جلو. درست مقابلشان نشستم. نگاهی با لبخند کردند بدون مقدمه فرمودند

خداوند به شما فرزندی می‌دهد اگر بتوانی با آن به قرب می‌رسی فقط عرض کردم هنوز ازدواج نکردم دو بار فرمودند آن فرزند پسر است و مریض‌احوال قدرش را بدان به خاطر آن بیماری شما به زحمت فراوان میافتید بدان که دعایش مستجاب است 

الآن بعد از گذشت چندین سال حقیر یک فرزند پسر دارم و عقب‌مانده ذهنی است و مرتب بیمار است. وقتی کمی بابت فرزندم محزون می‌شوم یاد حرف آقا میافتم و خداوند را برای این نعمت امتحانش شاکرم.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

دوران غیبت در کلام امام حسن عسکری علیه‌السلام

عنِ الْأمامِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرىّ عليه السلام: … أمـا إنَّ لَهُ غَيـْبَةٌ يُحارُ فيـهَا الْجاهِلُونَ، وَ يَهْلِكُ فيهَا الْمُبطِلُونَ، وَ يُكَذِّبُ فيهَا الْوَقّاتُونَ، ثُمَّ يَخْرُجُ فَكَأَنـّى أنْظُرُ اِلىَ الأَعْلامِ الْبيضِ تَخْفِقُ فَوْقَ رَأسِهِ بِنَجَفِ الْكُـوفَةِ. حديث

امام عسكرى عليه‌السلام فرمود: حضرت مهدى عليه‌السلام داراى غيبتى است (طولانى) كه نادان‌ها در آن زمان متحير می‌شوند، اهل باطل در آن غيبت به هلاكت می‌رسند و وقت تعيين كنندگان دروغ می‌گويند، سپس ظهور و خروج می‌كند، گويا می‌بينم پرچم‌هاى سفيدى را كه در نجفِ كوفه بالاى سر او به اهتزار در آمده است.

نكته : غيبت امام زمان يك «امتحان» است و عصر غيبت، تكليف شيعه را سنگين‌تر می‌كند.

 كمال الدين 409 ح 9

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

استانداری که بار شهروند را به خانه رساند

سلمان فارسی از صحابه ایرانی و مشهور پیامبر اکرم (ص) بود، او انسانی خردمند و طراح اصلی کندن خندق، در جنگ خندق بود که در اواخر عمر خود نیز استاندار مدائن شد.

روزی مردی از اهل شام که بار کاه با خود حمل می‌کرد، به مدائن رسید، نگاه خسته‌اش را به این طرف و آن طرف چرخاند شاید کسی را بیابد و به او کمک کند، وقتی سلمان را دید، او را نشناخت و گفت: های! این بار را بردار! سلمان دسته کاه را بلند کرد، بر سر گذاشت و به سمت خانه آن مرد به راه افتاد.  در بین راه، مردم، سلمان را دیدند که بار کاه را بر روی سر گذاشته و برای آن مرد حمل می‌کند. کسی از میان مردم با تعجب و سرزنش به آن مرد گفت: هیچ می‌دانی این فرد که بار تو را بر دوش می‌کشد سلمان است؟!  رنگ از روی مرد پرید، بی‌درنگ رفت تا بار را از سلمان بگیرد و در همان حال شروع به عذرخواهی کرد و گفت: ای مهربان، به خدا من تو را نشناختم، چرا چنین کاری کردی؟ و بار را در دست گرفت، اما سلمان بار را از بالای سر پایین نگذاشت و گفت: تا بار را به خانه‌ات نرسانم، آن را بر زمین نخواهم گذاشت.

چو نیکی نمایدت گیتی خدای

تو با هرکسی نیز نیکی نمای  

? با اقتباس و ویراست از قصص الاخلاق

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

خدایا دوستت دارم


روزی جوانی نزد حضرت موسی (ع) آمد و گفت: ای موسی (ع) خدا را از عبادت من چه سودی می‌رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟

 حضرت موسی (ع) گفت: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می‌کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره‌ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد. 

با هزار مصیبت و سختی به صخره خود را رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو و صدا کردنت برای برگشتن به‌سوی من، به خاطر سکه‌ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می‌رود. می‌دانی موسی (ع) از سکه‌ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی‌نیاز است.

دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر، خطر گرگی است که تو نمی‌بینی و نمی‌شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.

ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی‌رسد، بلکه با عبادت می‌خواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان گرفتار آییم.

💫و مَنْ یعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ و هر کس از یاد خدا روی‌گردان شود شیطان را به سراغ او می‌فرستیم پس همواره قرین اوست.💫

✨سوره زخرف آیه 36✨

 الانوار النعمانیه

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

یاد شهدا

سلیمانی در وصف شهید میرحسینی می‌گوید: قاسم میرحسینی، بزرگ لشکر 41 ثارالله بود که واقعاً من امروز در هر مأموریتی جای خالی او را می‌بینم. شهید میرحسینی در بعد خودش در تمام صحنه جنگ تک بود. در مورد شهید میرحسینی هرچه بگویم احساس می‌کنم اصلاً نمی‌توانم حق او را ادا کنم. خیلی روح بزرگی داشت. یک مالک اشتر به‌ تمام‌ معنا بود. من نمی‌دانم مالک هم توی صحنه سخت محاصره جنگ مثل شهید میرحسینی بوده یا نبوده.

شیک فرمانده اسلامی را با تعاریف اصیل آقا امیرالمؤمنین (ع) دارا بود. با معنویت ترین شخصیت لشکر ثارالله بود. صدای دل‌نشین آوای قرآن شهید میرحسینی را هر کس می‌شنید از خود بی‌خود می‌شد.

خداوند این توفیق را به من داد که تقریباً از عملیات والفجر یک تا این اواخر که خیلی هم بود در خدمت ایشان باشم. من واقعاً این را می‌گویم که در میان شهدای جنگ تحمیلی دوستان بسیاری داشتم ولی در عملیات مختلف هیچ‌کس را مانند ایشان ندیدم.

در عملیات کربلای 4 بچه‌ها خیلی نگران ایشان بودند. هیچ عملیاتی شهید میرحسینی بدون زخم از صحنه خارج نشد. از تمام عملیات زخمی بر بدن داشت. به بچه‌ها گفته بود توی عملیات کربلای 4 نترسید که من شهید نمی‌شوم.

قبل از عملیات کربلای پنج شبی داخل سنگر نشسته بودیم و باهم صحبت می‌کردیم. گفت: تیر به اینجای من خواهد خورد و انگشتش را روی پیشانی‌اش گذاشت و همین‌طور هم شد و بی‌سیم‌های لشکر ثارالله تا پایان جنگ دیگر صدای دل‌نشین و ارزشمند و پرمعرفت میرحسینی را نشنیدند. آن صدایی که برای همه بچه‌ها چه کرمانی، چه رفسنجانی، چه زرندی، چه سیرجانی، چه هرمزگانی و چه بلوچستانی امیدبخش بود. دلنواز بود و دوست‌داشتنی. آن صدا خاموش شد.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

رجعت؛ امری قطعی یا احتمالی؟


برای من رجعتی پس از رجعت، بازگشتی پس از بازگشت است. من رجعت‌های مکرر دارم، من حمله‌ها و انتقام‌های فراوان دارم، من حکومت‌های بسیار دارم، …

روایات زیادی که از اهل بیت علیهم السلام وارد شده است، به مسئله رجعت پرداخته و قطعی بودن آن را اثبات می‌ کند. 

این روایات به چهار دسته تقسیم می‌ شوند:

1. روایتی که از زنده شدن مردگان به دست پیامبران گذشته سخن می‌ گوید.

2. روایاتی که به دعای خالصانه پیامبر و زنده شدن مردگان به دست ایشان تصریح می‌ کند. 

3. روایاتی که نشانگر آن است که بر اثر دعای برخی امامان معصوم برخی مردگان زنده شده‌ اند.

4. روایاتی که بر وقوع رجعت در آینده دلالت دارند. 

امام صادق علیه السلام می‌ فرماید: «نخستین کسی که زمین برای او شکافته می‌ شود و روی زمین باز می‌ گردد، حسین بن علی علیه السلام است و به قدری حکومت می‌ کند که از کثرت سن ابروهایش روی دیدگانش می‌ ریزد.»

روایاتی که بر رجعت پس از ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دلالت دارند یا صراحتاً بر رجعت دلالت می‌کنند یا به وسیله دعاها و ادعیه‌ای که از سوی اهل بیت علیهم السلام رسیده است که رجعت از آن‌ ها فهمیده می‌ شود.

1. حسن بن جهم می‌گوید: روزی مأمون خلیفه عباسی از حضرت رضا علیه السلام پرسید: در مورد رجعت چه می فرمایید؟ حضرت فرمود: «اعتقاد صحیحی است و این رجعت مسأله جدیدی نیست و در میان امت‌ های پیشین نیز بوده است و قرآن از آن سخن گفته است و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «این امت، درست همه آنچه در امت‌ های پیشین رخ داده بی کم و کاست همان گونه رخ خواهد داد.» (1)

2. امیر مؤمنان علیه السلام در ضمن حدیث مفصلی می‌ فرماید: «خداوند تبارک و تعالی از من و رسول اکرم صلی الله علیه و آله پیمان گرفته که همدیگر را یاری کنیم. من حضرت محمد صلی الله علیه و آله را یاری کردم و در برابرش شمشیر زدم و دشمنش را کشتم و پیمانی را که بر عهده‌ام بود، انجام دادم. ولی تاکنون هیچ پیامبری مرا یاری نکرده است؛ زیرا آن‌ها پیش از من دیده از جهان فرو بسته‌اند، ولی به زودی وقت آن فرا می‌ رسد که آن‌ها نیز مرا یاری می‌ کنند … همه روی زمین از مشرق تا مغرب از آن من خواهد بود. 

خداوند همه پیامبران مرسل را از آدم تا خاتم صلی الله علیه و آله را زنده می‌کند و همه آنان در برابر من شمشیر می‌زنند و از جن و انس، از زنده و مرده گردن می‌ زنند … چقدر جای شگفت است و چگونه تعجب نکنم از مردگانی که خداوند آن‌ها را بر می‌ انگیزد و همگی در حالی که صدا می‌ زنند: لبیک، لبیک، یا داعی الله! در کوچه‌ های کوفه پراکنده شده، شمشیرها را حمایل کرده، کافران، طاغیان و طاغوتیان را از اولین و آخرین گردن می‌ زنند، تا خداوند وعده‌اش را تحقق بخشد، که فرمود: “خداوند کسانی را که از شما ایمان آورده و عمل شایسته انجام دهند، در روی زمین خلیفه قرار دهد؛ چنانکه پیشینیان را خلیفه قرار داد، آنان را از دینی که برایشان پسندیده است، متمکن می‌ سازد و برای آن‌ ها خوف و وحشت را تبدیل به امنیت می‌ کند، تنها مرا بپرستید و چیزی را با من شریک قرار ندهید"».(2) 

به آن خدایی که جانم در دست اوست، شما مسلمانان با هر سنتی که در امت‌های گذشته جریان داشته رو به رو خواهید شد و آنچه در آن امت‌ها جریان یافته، مو به مو در این امت جریان خواهد یافت؛ به طوری که نه شما از آن سنت‌ ها منحرف می‌ شوید و نه آن سنت‌ ها که در بنی اسرائیل بود سما را نادیده می‌ گیرد

رجعتی پس از رجعت

در حدیث دیگری فرموده است: «برای من رجعتی پس از رجعت، بازگشتی پس از بازگشت است. من رجعت‌های مکرر دارم، من حمله‌ها و انتقام‌ های فراوان دارم، من حکومت‌ های بسیار دارم، من دژ آهنینم، من بنده خدا و برادر پیامبر خدایم …من ظاهر شونده در قرص خورشیدم، من دابة الارضم، من قسیم النارم، من خازن بهشت و صاحب اعرافم … من صاحب و عصار و میسم هستم».(3)

در برخی روایات به طور مشخص نام افرادی که رجعت می‌کنند، ذکر شده است. از پیامبران، حضرت اسماعیل بن حزقیل و دانیال و یوشع و عیسی و خضر علیهم السلام و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و نیز ائمه اطهار علیهم السلام و جمعی از اصحاب همچون: سلمان، مقداد، جابربن عبداﷲ انصاری، مالک اشتر، مفضل بن عمر و حمران بن اعین و میسر بن عبدالعزیز و نیز اصحاب کهف و … ذکر شده‌اند.(4) 

امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «نخستین کسی که زمین برای او شکافته می‌شود و روی زمین باز می‌ گردد، حسین بن علی علیه السلام است و به قدری حکومت می‌کند که از کثرت سن ابروهایش روی دیدگانش می‌ ریزد.»(5)

رسول خدا صلی الله علیه و آله کلامی به این مضمون فرمودند: «به آن خدایی که جانم در دست اوست، شما مسلمانان با هر سنتی که در امت‌های گذشته جریان داشته رو به رو خواهید شد و آنچه در آن امت‌ها جریان یافته، مو به مو در این امت جریان خواهد یافت؛ به طوری که نه شما از آن سنت‌ ها منحرف می‌ شوید و نه آن سنت‌ ها که در بنی اسرائیل بود سما را نادیده می‌ گیرد.»(6)

پی نوشت ها:

1. بحارالانوار، ج 53، ص51 و عیون اخبار الرضا، ج 2، ص201.

2.بحار ج 53، ص49-46 و الزام الناصب، ج 2، ص361 تا ص363.

3.بحارالانوار، ج 102، ص144.

4. بحار الانوار، ج 53، ص 61-105-108.

5.البته از روایات مربوط به دابة الارض اینطور استنباط می‌شود که اولین امام رجعت کننده امیرالمؤمنین علیه السلام هستند، ولی ایشان پس از امام حسین علیه السلام حکومت می‌کنند. حتی روایات، رجعت حضرت زهرا سلام الله علیها در مکه به هنگام ظهور را مطرح کردند

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

داعش با همت جوانان و مردان مؤمن نابود شد.

عده‌ای بلندگوی دشمن شده‌اند و آیه یأس می‌خوانند

رهبرانقلاب، امروز در دیدار بسیجیان: یکی از شیوه‌های دشمن ناامید کردن جوان‌های ماست.
متأسفانه عده‌ای بلندگوی دشمن شدند که همین چیزها را در فضای جامعه بپراکنند که آقا نمی‌شود در مقابل این‌ها ایستاد.
چرا نمی‌شود؟ جمهوری اسلامی در مقابل زیاده‌خواهی دشمنان ایستاده و در همه موارد بر دشمن پیروز شده.

ملت ایران توانست نظام پادشاهی را که شجره خبیثه دیرپایی بود در این کشور، دور بیندازد در حالی که آمریکا و اروپا و همین مرتجعین منطقه پشتیبانش بودند.
توانست در دنیایی که کفر و الحاد و بی‌اعتقادی و بی‌مبالاتی در آن موج می‌زند حکومتی بر اساس ارزش‌ها به وجود بیاورد و آن را حفظ کند و روز به روز توسعه بدهد.
ما تجربه کردیم که می‌توانیم. به چشم خودمان مشاهده کردیم که می‌توانیم.
آیه یأس می‌خوانند بعضی‌ها که ملاحظه قدرت‌ها را بکنیم. نه!
شما دیدید این چند توطئه پی‌در‌پی‌ای که در این منطقه آمریکا و صهیونیسم و ارتجاع عرب و دیگران به وجود آورده بودند همه با اقتدار جمهوری اسلامی نابود شد، از بین رفت. یکی‌اش همین مسئله گروه تکفیری غیر انسانی داعش بود که خب بحمدلله با همت جوانان، با همت مردان مومن، با همت کسانی که نیروی مقاومت را قبول داشتند نابود شد و از بین رفت.
در خود بعضی از این کشورهای مجاور ما هم گاهی باور نمی‌شد که می‌توان اینچنین عملی را، اینچنین حرکتی را انجام داد. اما خب وادار شدند، وارد میدان شدند، موفق شدند، باور کردند. پیام جمهوری اسلامی، پیام انقلاب این جور به سطح ملت‌ها و به گوش ملت‌ها می‌رسد.

www.khamenei.ir    ۹۶/۹/۱

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

ساده‌زیستی و سیره عملی علماء

 

نقل می‌کنند که مرحوم ملأ احمد نراقی کاشانی، نویسنده کتاب اخلاقی «معراج السعادة»، ساکن در کاشان بود. درویشی که کتاب معراج السعادة و بخش زهد و پارسایی آن کتاب را خوانده بود، نزد ملأ احمد نراقی آمد و دید ملأ احمد زندگی و دستگاه مرتبی دارد (چون ایشان مرجع بود و مردم به خانه ایشان رفت و آمد می‌کردند).

درویش، وقتی آن همه بیا و برو و شهرت و دستگاه محقق نراقی را دید، تعجب کرد که این استاد اخلاق، چرا خودش زاهد و پارسا نیست! (با اینکه در کتاب معراج السعادة آن همه راجع به زهد سخن گفته است) بعد از دو-سه روز که می‌خواست مرخص شود، مرحوم نراقی فهمیده بود که برای آن درویش، معمایی پیش آمده است.

به او گفت: کجا می‌خواهی بروی؟ او عرض کرد: می‌خواهم به کربلا بروم. محقق نراقی فرمود: من هم می‌آیم. او گفت: من باید چند روز صبر کنم تا مهیا شوی.

مرحوم نراقی فرمود: همین الآن حاضرم. به راه افتادند تا به قم رسیدند. در قم، محقق نراقی دید رنگ صورت درویش تغییر کرد. از علت پرسید. او گفت: کشکولم را در کاشان جا گذاشته‌ام. محقق نراقی فرمود: کشکول در جای خودش هست. فعلاً برویم و بعد برمی‌گردیم و کشکول شما را می‌دهم.

درویش گفت: من بدون کشکول نمی‌توانم زندگی کنم و علاقه به آن دارم. باید برگردیم و آن را بردارم. مرحوم نراقی همان‌جا فرصت را به دست آورد؛ به او فهماند که زهد اسلام یعنی چه؟ زاهد آن نیست که در جامعه نباشد؛ شهرت نداشته باشد؛ یا ریاست نداشته باشد. زاهد کسی است که دلبستگی به چیزی یا به کسی جز خدا نداشته باشد و دلبستگی ولو به کشکول باشد، زاهد نیست.

 

کتاب سجاده پرواز - یحیی نوری ص ۹۶- ۹۵

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

تربیت نسل؛ مادران کلید راه ظهورند

 

 استاد رائفی پور:

سالها به این می اندیشیدم که مهم ترین شرط ظهور چیست؟ و امروز پس از بررسی های فراوان می گویم:تربیت نسل و کادر سازی.

امام علی ۲۵ سال خانه نشین شد چون سرباز نداشت. تنها کسی که برای دفاع از امام زمان خود و حریم ولایت قیام کرد حضرت زهرا بود، دفاعی دیگر وجود نداشت! چون نسلی تربیت نشده بود.

در جریان عاشورا نیز نبود یاران وفادار و بصیر سبب می شود خانواده امام و بهترین یارانشان برای حفاظت از حریم ولایت به میدان بیایند و همگی به خاک و خون کشیده شوند. به نظر شما ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار شهیدی که برای دفاع از تشیع در ۸ سال دفاع مقدس سینه سپر کردند نتیجه چند سال کادرسازی و تربیت نیروی انسانی است؟ حداقل ۱۰۰۰ سال

 

تربیت نسل را بدون هیچ شک و شبهه ای زنان بر عهده دارند و مادران کلید راه ظهورند. افسوس که زنان ما از اهمیت ماهوی و موجودیت شریف خود خبر ندارند.

 

منبرک و دلنوشته مهدوی ۱۷

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

وعده حق امام رضا (علیه السلام)

 

یه نوجوان 16 ساله بود از محله‌های پایین‌شهر تهران چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود…
خودش می‌گفت: گناهی نشد که من انجام ندم…
تا اینکه یه نوار روضه حضرت زهرا سلام‌الله علیها زیر و رویش کرد…
بلند شد اومد جبهه یه روز به فرمانده مون گفت: من از بچگی حرم امام رضا علیه‌السلام نرفتم.
می‌ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیه‌السلام زیارت کنم و برگردم

اجازه گرفت و رفت مشهد
دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه توی وصیت‌نامه‌اش نوشته بود:
در راه برگشت از حرم امام رضا علیه‌السلام، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم آقا بهم فرمود: حمید! اگر همین‌طور ادامه بدهی خودم میام می‌برمت…
یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود
نیمه شبا تا سحر می‌خوابید داخل قبر گریه می‌کرد و می‌گفت: یا امام رضا علیه‌السلام منتظر وعده‌ام آقا جان چشم به راهم نذار…
توی وصیت‌نامه ساعت شهادت، روز شهادت و مکان شهادتش رو هم نوشته بود.
شهیدکه شد، دیدیم حرفاش درست بوده دقیقاً توی روز، ساعت و مکانی شهیـد شد که تو وصیت‌نامه‌اش نوشته بود…

راوی: همرزم شهید، حاج مهدی سلحشور
شهید حمید محمودی

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.