مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
چهارشنبه 95/05/13
ﺩﺭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﺎﻩ ﺫﻯ ﺍﻟﻘﻌﺪﻩ
ﺍﺳﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﻩ ﺍﻭﻝ ﻣﺎﻩ ﻫﺎﻯ ﺣﺮﺍم ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺠﻴﺪ ﺫﻛﺮ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﻭ ﺳﻴﺪ ﺑﻦ ﻃﺎﻭﺱ ﺭﻭﺍﻳﺘﻰ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﺫﻯ ﺍﻟﻘﻌﺪﻩ ﻣﺤﻞ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﺩﻋﺎ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﺷﺪﺕ.
چهارشنبه 95/05/13
لقب «معصومه» را امام رضا(ع) به خواهر خود عطا فرمود:
آن حضرت در روايتى فرمود:
«مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ كَمَنْ زَارَنى.»
«هركس معصومه را در قم زيارت كند،مانند كسى است كه مرا زيارت كرده است.»
چهارشنبه 95/05/13
خدایا
آدمهای خوب سر راهمان بگذار …
حس بسیار خوبیست
هنگامی که در لحظه هجوم غم یا ناامیدی یا پریشانی؛
بی هوا کسی سر راه آدم سبز بشود …
کلامش ، نگاهش؛ حتی نوشتهاش
آرامش و شادی و امید بپاشد به زندگی ات
فقط از دستِ خودِ خدا برمیآمده
که آن آدم را، یا کلام و نگاه و نوشتهاش را برای آن لحظه خاص سرراه زندگی ما بگذارد
چهارشنبه 95/05/13
**************************************
خاک قم گشته مقدس از جلال فاطمه /
نور باران گشته این شهر از جمال فاطمه/
گر چه شهر قم شده گنجینه علم و ادب/
قطرهای باشد ز دریای کمال فاطمه . . .
**************************************
ولادت حضرت معصومه (سلام الله علیها) و روز دختر مبارک
چهارشنبه 95/05/13
——->> امروزتان
*•*•*•* پر از “شادی های بی دلیل”
*•*•*•* دلتان گرم از” آفتاب امیـــــد”
*•*•*•* ذهنتان پر از “افکار پاک”
*•*•*•* قلبتان مملو از “مهربانی"باد
چهارشنبه 95/05/13
<< داستان – شماره ۱ >>
بسم الله الرحمن الرحیم
•• داستانی تأمل برانگیز از تلاش و پیگیری یک پسر هوسران برای فریب دختر جوان و کشاندن او به محلی خلوت به قصد گناه و رخ دادن همین اتفاق برای ناموس وی
•• پسر جوان فاسد و هوسران که از قبل با دختری جوان آشنا شده بود و توانسته بود او را گام به گام بفریبد و وانمود کند که عاشق اوست و قصد ازدواج با او دارد، بالأخره توانست از او دعوت کند تا شنبه هفته آینده رأس ساعت پنج در مکانی بسته و فضایی رمانتیک با هم گفتگویی داشته باشند. دختر جوان نیز موافقت کرد و روز مذکور فرا رسید.
•• پسر جوان با دیگر دوستانش هم تماس گرفته و آنها را از قصه این دختر با خبر کرد و همگی منتظر بودند تا دختر بیاید. دقایقی به ساعت پنج مانده بود که مادر آن پسر زنگ زد و گفت: زود بیا خانه که حال پدرت خوب نیست. لذا مجبور شد از دوستانش جدا شود. البته به آنان گفت: هنگامی که آن دختر آمد، شما کار خود را انجام دهید، من میروم و به پدرم سر میزنم.
•• ساعت پنج رسید و دختر نیز وارد شد. این گرگهای بی وجدان همگی بر او تاخته و به او تجاوز کردند. سپس آن محل را ترک نموده و او را در حالت بیهوشی رها کردند.
•• پسر جوان پیش پدر رسید. مادرش گفت: چرا خواهرت را با خود نیاوردی؟ گفت: خواهرم؟ از کجا همراه من بیاید؟ مادر گفت: او را فرستاده بودیم تا تو را بیاورد؛ تو که تلفن های ما را جواب نمیدادی!
•• جوان به سرعت از خانه پدری خارج شده و خود را به آن محل رساند و ناگهان خواهرش را دید که مورد تجاوز قرار گرفته و از حال رفته است. در حالیکه خودش حیله گر، ترتیب دهنده و همه کاره این ماجرا بود و قربانی هم نزدیکترین انسان به او…
•• «كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ» (البقرة: 167)
خدا اینگونه اعمالشان را که برای آنان مایه اندوه و دریغ است، به آنان نشان میدهد.
–> چاه مکَن بهر کسی…