داستان

<< داستان – شماره ۱ >>

بسم الله الرحمن الرحیم

•• داستانی تأمل برانگیز از تلاش و پیگیری یک پسر هوسران برای فریب دختر جوان و کشاندن او به محلی خلوت به قصد گناه و رخ دادن همین اتفاق برای ناموس وی

•• پسر جوان فاسد و هوسران که از قبل با دختری جوان آشنا شده بود و توانسته بود او را گام به گام بفریبد و وانمود کند که عاشق اوست و قصد ازدواج با او دارد، بالأخره توانست از او دعوت کند تا شنبه هفته‌ آینده رأس ساعت پنج در مکانی بسته و فضایی رمانتیک با هم گفتگویی داشته باشند. دختر جوان نیز موافقت کرد و روز مذکور فرا رسید.

•• پسر جوان با دیگر دوستانش هم تماس گرفته و آن‌ها را از قصه این دختر با خبر کرد و همگی منتظر بودند تا دختر بیاید. دقایقی به ساعت پنج مانده بود که مادر آن پسر زنگ زد و گفت: زود بیا خانه که حال پدرت خوب نیست. لذا مجبور شد از دوستانش جدا شود. البته به آنان گفت: هنگامی که آن دختر آمد، شما کار خود را انجام دهید، من می‌روم و به پدرم سر میزنم.

•• ساعت پنج رسید و دختر نیز وارد شد. این گرگ‌های بی وجدان همگی بر او تاخته و به او تجاوز کردند. سپس آن محل را ترک نموده و او را در حالت بیهوشی رها کردند.

•• پسر جوان پیش پدر رسید. مادرش گفت: چرا خواهرت را با خود نیاوردی؟ گفت: خواهرم؟ از کجا همراه من بیاید؟ مادر گفت: او را فرستاده بودیم تا تو را بیاورد؛ تو که تلفن‌ های ما را جواب نمی‌دادی!

•• جوان به سرعت از خانه پدری خارج شده و خود را به آن محل رساند و ناگهان خواهرش را دید که مورد تجاوز قرار گرفته و از حال رفته است. در حالیکه خودش حیله گر، ترتیب دهنده و همه کاره این ماجرا بود و قربانی هم نزدیک‌ترین انسان به او… 

•• «كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ» (البقرة: 167)
خدا اینگونه اعمالشان را که برای آنان مایه اندوه و دریغ است، به آنان نشان می‌دهد.

–> چاه مکَن بهر کسی…

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.