پرواز کرد...

 

 

 

شد نیمه شب ولی خبر از باب او نشد
زینب(س) حریف آن دل بی تاب او نشد

شد ماه او در آن شب ظلمت سر پدر
ماهی به روشنایی مهتاب او نشد

او با سر پدر سخن آغاز کرد و بعد
با شور و شوق مهر خود ابراز کرد و بعد

اهل حرم همه به سر و سینه می زدند
چون مرغ بال بسته که پرواز کرد و بعد…

بالش شکسته بود ولی پر کشید و رفت
آب زلال چشمه ی کوثر چشید و رفت

چون دختر رسول(س) قد او خمیده بود
مویش سپید و پیش خدا رو سفید رفت

دستان خود چرا به کمر داشت دخترک
چشمان خون ز داغ پدر داشت دخترک

بار دگر سراغ پدر را گرفت او
چون با پدرهوای سفر داشت دخترک

آن شب دلش گرفته و حالش فگار بود
زنجیر غم به دور تن او حصار بود

می گفت عاشقانه با سر بابای خود سخن
نایی نداشت دیگر و در احتضار بود

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.