مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
کسانی که عینک میزنند دایم عینک خود را تمیز میکنند وگرنه درست نمیبینند.
عینک اگر تیره باشد تیره میبینند.
تمیز کردن هم البته با ملایمت و با دستمال لطیف و حریر مانند است. کسی را نمیبینی که عینک خود را با اسکاج یا سیم ظرفشویی پاک کند.
حالا به یک معنا همه ما بر چشمان خود عینک داریم.
عینک ما ذهن ماست، یعنی ما با ذهن و ذهنیتهای خود عالم و آدم را میبینیم.
یعنی پیشزمینهها بر داوریهای ما اثر دارند.
مادرها را ببین از دختر خود هزار ناسزا میشنوند اما به دل نمیگیرند و توجیه هم میکنند، اما از عروس خود کمتر از گل بشنوند گُر میگیرند؛ این به خاطر چیست؟ جز به خاطر تصورات و تخیلات باطل و بیاساسی است که مادرها نسبت به عروسهای خود دارند؟ از قبیل اینکه او میخواهد فرزند مرا و جگر گوشهی مرا از من بگیرد و یا…
یعنی این برخوردها ریشه در خیالات دارد.
و این جنس خیالات دامنگیر غالب ما آدمها هست.
«تو جهانی بر خیالی بین روان»
خیالات رشتهای بر گردن ما دارند که به هر کجا که بخواهند میکشند.
شاید شنیدن این داستان خالی از لطف نباشد:
کسی میگفت: در فرودگاه بودم. از فروشگاه کتابی و از غرفه بیسکویتی خریدم.
روی صندلی به انتظار نشستم. از بیسکویتی که کنارم بود یکی برداشتم، اما دیدم پیرمردی هم که در کنار من نشسته است، بدون تعارف و بدون اجازه گرفتن از بیسکویت من بر میدارد.
من یکی برداشتم، او هم یکی. خیلی ناراحت شدم اما روی خود نیاوردم. دوباره برداشتم او هم برداشت. نگاهی تند به او کردم اما او لبخند زد.
تا اینکه بیسکویت آخر را دو قسمت کرد قسمتی خود در دهان گذاشت و قسمتی هم برای من گذاشت. با عصبانیت برخاستم و با نگاهی زهرآلود از او فاصله گرفتم.
در هواپیما کیفم را باز کردم تا کتاب را بردارم، ولی دیدم بیسکویت من در کیفم است! تازه فهمیدم که من بیسکویت آن پیرمرد بیچاره را میخوردم در حالی که خیال میکردم بیسکویت خودم است و به خاطر این خیال غلط و ناصواب، در ذهن و خیال خود چه ناسزاهایی که نثار او کردم!
بپذیریم که غالباً نزاع و درگیریهای ما ریشه در چنین اندیشهها و خیالات نادرست و ناچیز دارد…
توصیه و تأکید دین بر زدودن این گونه خیالات و گمانهای باطل و ناچیز است.
عنوان سوء ظن که این همه در روایات و آیات به گونههای گوناگون مذموم شمرده میشود به همین دلیل است، یعنی ذهن خود را باید شست.
همان که سهراب میگفت: «چشمها را باید شست.»
و پیشتر از او حافظ گفت: «شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام.»
و پیش از حافظ البته مولانا گفته بود:
«پاک کن دو چشم را از موی عیب
تا ببینی باغ و سروستان غیب»
البته یادمان باشد یکی از ورودیها و مدخلهای عمدهی خیالات، شنیدههای ما هستند. از این رو سفارش دین بر این است که نسبت به بدیهای دیگران چشم باشید و نسبت به خوبیهای ایشان گوش.
یعنی اگر کسی خوبی دیگری گفت سراپا گوش باشید و بشنوید ولی نسبت به بدیهایی که از دیگران یاد میشود سراپا چشم باشید. بگویید من باید ببینم و تا نبینم نمیپذیرم.
? منبع : مثل شاخه های گیلاس محمد رضا رنجبر
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مهنــــا در 1396/01/18 ساعت 01:07:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |