مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
کتاب بخوانیم…
شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم)
از بچه ها خداحافظى كردم. بچه ها گفتند نرو. مى گفتند تك تيراندازهاى دشمن شما را مى زنند. توجهى نكردم و با سرعت به سمت سيد و حاجى دويدم. در فاصله حدود سيصد مترى، در حدفاصل صد متر اول با توجه به اينكه جاده توى خط القعر قرار داشت و از ديد و تير دشمن در امان بود، خطرى متوجهم نشد.
از خط القعر كه گودترين محل آن منطقه بود درآمدم و در مسير و ديد دشمن قرار گرفتم. آنجا تازه فهميدم در چه مخمصه اى گير افتاده ام. از چند جهت تير مى آمد. به قدرى آتش شديد بود كه هر لحظه منتظر اين بودم با گلوله اى روى زمين بيافتم. به قدرى گلوله دور و اطرافم روى زمين مى نشست كه خاك هايش به سر و صورتم مى پاشيد. احساس مى كردم نامردها هر چه مهمات دارند، مى خواهند روى سر من خالى كنند.
در همان حالت اشهدم را با صداى بلند مى خواندم، به وضوح صداى گلوله ها را كه از مقابل صورتم رد مى شدند، مى شنيدم. خدا مى داند حس مى كردم تغيير مسير گلوله ها از مقابل صورتم اتفاقى نيست. آنجا بود كه متوجه شدم رفتنى نيستم.
صفحه ٢٢
برگرفته از كتاب:
قرار بى قرار؛ شهيد مصطفى صدرزاده
انتشارات روايت فتح
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مهنــــا در 1396/08/25 ساعت 08:52:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |