موضوع: "شهدا"

وفاداری

السلام علیک یا ابالفضل العباس

 جانباز تمثال وفاداری و ایثار است!

 تصویرگر شکوه زخم و استقامت و ایمان!

جانبازان، یادگاران روزهای عشق و حماسه اند!

خاطرات مجسّم سال هایی که درهای آسمان به روی عاشقان باز بود و فرشتگان در آسمانِ زمین گرم گلچینی بودند!

جانباز همان شهید زنده؛ که سالیان سال در بستر زخم خویش آرمید و به پایداری وطنش سکوت کرد.

ندای رهبرش را لبیک گفت و پابرجا و استوار ماند!

روز جانباز گرامی باد

مناجات

مناجات زیبای دکتر چمرانخدایا از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت اما شکایتم را پس میگیرم …

من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد…

گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست ،

معنایش این نیست که تنهایم …معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت …

با تو تنهایی معنا ندارد !

مانده ام تو را نداشتم چه میکردم …!

دوستت دارم ، خدای خوب من

یاران خرازی

اخلاق

یه لات بود تو مشهد. داشت می‌رفت دعوا شهید چمران دیدش، دستش‌رو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبههبه غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت جبهه.

تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران.

رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به فحش هاش توجه نمی‌کنه. یه دفعه داد زد کچل با توأم!

شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: چیه؟ چی شده عزیزم؟

چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.

رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه:

میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی!

شهید چمران: چرا؟

رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!

شهید چمران: اشتباه فکر می‌کنی! یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی آبرو بهم میده.

گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون بشم.

رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه می‌کرد. اذان شد.

رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود،

وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد،

رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید…!

ثبت کوچکترین عمل

حضرت على (عليه السلام) در حال عبور از محلى ، چشمش به عده اى از جوانان افتاد، كه سخنان لغو و بيهوده مى گفتند و مى خنديدند.

حضرت فرمودند : آيا نامه عملتان را با اين چيزها سياه مى كنيد؟!

گفتند : يا على (عليه السلام) آيا اينها را هم مى نويسند؟

حضرت فرمود : آرى ! حتى دميدن نفس را هم مى نویسند.

داستانهاى شهيد دستغيب ، ج ۱، ص ۴۷

شما یک پیام دارید

   

پیامی که اگر بشنوید دچار ترس و اندوه نخواهید شد.

 پیامی که شنیدنش شجاعت به ارمغان خواهد آورد…

بدون شرح...

توییت بسیار زیبا…

افتخار میکنم به وجود چنین مادرانی…

برای سلامتی شون صلوات…

شهدای غریب




شرمنده
ایم که رقص شما دلپذیر نیست! 

  یازده شهید غریب مریوان

یاد شهدا

 سی و یکم خرداد، سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران 

⚫️ شهید چمران، سال ها در سنگر جهاد فی سبیل اللّه دل دشمنان خدا را لرزانیده بود. او با دل خداشناس و اراده خلل ناپذیرش، همیشه مشت آهنین خود را بر چهره دشمن نواخته بود و با این حال، او با روح لطیف و خلق ملکوتی و چشم خدابین، به ماورای محدوده ها و تنگناهای مادی نظر دوخته بود…

مقام معظم رهبری 

اخلاص در عمل

وقتی شهید مصطفی چمران ستاد جنگهای نامنظم را تشکیل داد، عدّه ای از اقشار مختلف مردم «پیر» ، «جوان» ، «متأهل» و «مجرد» به ایشان پیوستند.

ایشان هر چه اصرار می کرد که به این سپاهیان و نیروهای مردمی مختصر حقوقی بدهد قبول نمی کردند. در حالی که در بین آن ها افرادی بودند که زن و بچه داشتند.

تا این که شهید چمران چاره ای اندیشید که آن ها مجبور شوند پولی را دریافت کنند. به همین دلیل پول را خدمت حضرت امام خمینی (رحمه الله) برد و از ایشان درخواست کرد تا آن پول ها را تبرک کنند.

شهید چمران با خود گفت اگر پول های تبرکی را به رزمنده ها بدهم آن ها حتماً آن را قبول خواهند کرد و دیگر بهانه ای برای ردّ کردن آن ندارند. لذا برای هر کس به حسب عائله و شرایطی که داشت مبلغی را معین کرد. برای یکی سه هزار تومان، برای دیگری پنج هزار تومان و …

اوّلین نفری را که صدا زد تا پولش را بدهد، جلو آمد که با نهایت تعجب دید یک اسکناس صد تومانی برداشت و گفت اگر تبرّک امام است، همین کافیست و بقیه هم همین کار را انجام دادند.

آن ها مردانه در کنار فرمانده ی خود در راه خدا جنگیدند و بسیاری از آن ها به درجه ی رفیع شهادت رسیدند و خود فرمانده هم در دهلاویه شربت شهادت نوشید و به یاران شهید خود پیوست. روحشان شاد و یادشان گرامی باد.

… و آن ها رفتند، امّا ما چگونه زندگی می کنیم و چگونه خواهیم رفت؟!