موضوع: "سبک زندگی"

زیاده خواه باش

از خدا کم نخواه.

سلیمان نبی اسطوره ی ثروت و قدرت 

در جهان است 

او هنگام دعا به خداوند میگوید : خدایا به من

ملکی عطا کن که تا به حال به کسی نداده ای 

و بعد از من هم به کسی عطا نخواهی کرد.

او همه چیز را با هم میخواهد چون به قدرت

نامحدود خداوند ایمان دارد. او باور دارد و دریافت میکند.

پس تو هم باور کن 

و هنگام دعا کردن زیاده خواه باش

نترس…

رسیدن به هدف

براى رسیدن به هدف هاى بزرگ

باید تعداد زیادى قدم هاى کوچک را

جایگزین تعداد کمى قدم هاى بزرگ کنیم.

حالِ خوب

می‌شود هایت را لیست کن و وقت بگذار

و برای بزرگیت برای وسعت روحت…

با قدرت فریاد بزن که «می‌شود» 

می‌شود از نو آغازی کرد 

می‌شود شادتر بود 

می‌شود زیباتر زندگی کرد

می‌شود عاشقانه نفس کشید

می‌شود مهربانتر به اطراف نگاه کرد

آری میشود تمام نمی‌شودهایمان را

به می‌شودها تبدیل کرد

«می‌شود باید بشود»

سه پند

شیطان به حضور حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت:

 میخواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم 

 فرمود:آنچه که میدانی من بیشتر میدانم، نیازی به پند تو ندارم.

 جبرئیل امین، نازل شد و عرض کرد: یا موسی خداوند میفرماید:

هزار پند او فریب است اما سه پند او را بشنو.

 حضرت موسی به شیطان فرمود:

 سه پند از هزار و سه پندت را بگو. 

 شیطان گفت: 

۱. چنانچه در خاطرت انجام دادن کار نیکی را گذراندی،

 زود شتاب کن وگرنه تو را پشیمان میکنم.

۲. اگر با زن بیگانه و نامحرم نشستی، غافل از من مباش!

 که تو را به زنا وادار میکنم.

۳. چون غضب بر تو مستولی شد، جای خود را عوض کن وگرنه فتنه به پا میکنم.

 اکنون که تو را سه پند دادم تو هم از خدا بخواه تا مورد آمرزش و رحمتش قرار گیرم.

 موسی بن عمران خواسته وی را به عرض خداوند رسانید،

 ندا رسید :

یا موسی!

 شرط آمرزش شیطان این است که برود روی قبر آدم و او را سجده کند.

 حضرت موسی امر پروردگار را به وی فرمود.

 شیطان گفت:

 یا موسی من موقع زنده بودن آدم وی را سجده نکردم،

 چگونه حالا حاضر میشوم،

 خاک قبر او را سجده کنم!؟

کتاب قصص الله، جلد 1

خدا در عوض چيز بهتری به او داد ...

 ابن رجب ميگويد : 

يكي از عابدان ، درمكه بود ؛ آذوقه اش تمام شد و به شدت گرسنه گرديد و در آستانه مرگ قرار گرفت. در همان حال كه او ، در كوچه های مكه دور می زد ، ناگهان گردنبند گرانبهايي ديد كه روی زمين افتاده بود. آن را در آستين خود نهاد و به حرم رفت ؛ آنجا مردي را ديد كه اعلام ميكرد گردنبندش گم شده است. 

خودش، ميگويد: 

 آن مرد، نشاني گردنبند را به من داد. دانستم كه راست ميگويد ؛ لذا گردنبند را با اين شرط به او دادم كه چيزی به من بدهد ؛ اما او ، بی آنكه به چيزی توجه كند و يا چيزی به من بدهد ، گردنبند را برداشت و رفت . 

با خودم گفتم : بار خدايا ! 

برای رضامندی تو اين گردنبند را به صاحبش دادم ؛ پس در عوض آن چيز بهتري به من بده . 

پس از مدتي اين عابد ، به سوی دريا رفت و سوار بر قايقي شد ؛ ناگهان طوفانی خروشان ، وزيدن گرفت و قايق را در هم شكست. اين مرد ، بر يكی از تخته های قايق سوار شد و باد ، او را به اين سو و آن سو می برد تا اينكه او را به ساحل يك جزيره كشاند. او ، وارد جزيره شد و ديد كه آنجا مسجدی هست و مردمانی هستند كه نماز  می خوانند. 

او نيز نماز گزارد و سپس مشغول خواندن قرآن شد.

اهالي جزيره گفتند:  

آيا تو قرآن خواندن ياد داری؟ 

ميگويد : گفتم بله : گفتند : پس به فرزندان ما قرآن بياموز.

وی ميگويد : من ، به بچه های آنها قرآن آموزش ميدادم و آنها ، به من مزد  ميدادند .

سپس چيزی نوشتم. گفتند : آيا به فرزندان ما نوشتن می آموزی؟

گفتم: بله ؛ پس از آنها مزد ميگرفتم و به فرزندانشان نوشتن ياد ميدادم . 

سپس گفتند : اينجا دختر يتيمی است كه پدرش وفات كرده است ؛ آيا ميخواهی با او ازدواج كني؟ گفتم : اشكالی ندارد. با او ازدواج كردم و وقتی او را نزد من آوردند ، ديدم كه همان گردنبند در گردن اوست !!!

گفتم : داستان اين گردنبند را برايم تعريف كن. 

او تعريف كرد و گفت : پدرم اين گردنبند را روزی در مكه گم كرده و آن را مردی پيدا نموده و به پدرم باز گردانده است و پدرم همواره در سجده نماز ، دعا ميكرد كه خداوند به دخترش ، همسری مانند آن مرد بدهد. گفتم : آن مرد ، من هستم.

بدينسان خداوند ، گردنبند را از راه حلال و مشروع نصيب او كرد چون چيزی را براي رضامندی خدا رها كرد ، خداوند در عوض آن چيز ، بهتر از آن را به او داد.  

در حديث آمده است: « خداوند پاك است و جز پاك را نمی پذيرد. 

مردم چند دستەاند؟!

امام حسن مجتبی عليه‌السلام:

مردم چهار دسته‌اند:

۱. دسته‌ای اخلاق دارند، اما بهره‌ای از دین ندارند،

۲. دسته‌ای از دین بهره‌مندند، اما اخلاق ندارند،

۳. دسته‌ای نه از دین بهره‌ای دارند و نه اخلاق دارند، که اینها بدترین مردم اند. 

۴. و دسته‌ای هم اخلاق دارند، هم از دین بهره‌مندند که اینان بهترین مردم اند.

بحارالانوار، جلد ۸۷، صفحه ۳۸۱

دیندار های محترم لطفا اخلاق مدار باشید :)

آینده


آینده برای تو صبر نمیکنه :)

صبر نمیکنه مشکلاتت تموم شه

صبر نمیکنه تا خستگیات بره

صبر نمیکنه تا کارت تموم شه

اگه دست روی دست بزاری

اگه منتظری معجزه بشه

سال دیگه این موقع

بجای رسیدن به آرزوهات

باز داری بهشون فکر میکنیو

میگی یعنی میشه؟

نه

تا نخوای 

تا تلاش نکنی 

تا نجنگی 

نمیشه 

پاشو و با همه نیرو و قدرتت بجنگ

و اهدافتو محکم بغل کن

رشد زندگی

در زندگی، رو هر چیزی تمرکز کنی

همون رشد میکنه و بهش میرسی 

پس قدم اول تغییر رو در ذهنت بگیر…

چونه بزنیم یا نه؟!

چونه بزنیم یا نزنیم؟

در روایتی از حضرت علی علیه السلام نقل شده که فرمود:

«ماكِس عَن دِرهَمَيكَ ؛ فَإنَّ المَغبونَ لا مَحمودٌ ولا مَأجورٌ»

 براى دو درهمت هم چانه بزن كه زيان ديده ، نه ستوده است و نه پاداش دارد.

ربيع الأبرار ،ج۴ ،ص۱۳۹.

طبق چند روایت امام صادق علیه السلام هنگام خرید شتر و گوسفند سر قیمت چانه می زدند تا جایی که افرادی تعجب کردند و علت چانه زدن امام را سؤال کردند. امام فرمود:«وما للّه‏ِِ مِنَ الرِّضا أن اُغبَنَ في مالي !» خدا راضی نیست که من از نظر مالی متحمل ضرر فاحش باشم».

الكافى ،ج ۴ ص ۵۴۶.

جمع‌بندی

  در مواردی که ضرر قابل توجهی از چانه‌نزدن متوجه انسان نخواهد شد، نباید شخصیت خود را سبک کرده و به چانه‌زنی پرداخت، اما در جایی که چانه‌نزدن ممکن است خسارت مالی قابل توجهی را برای خریدار ایجاد کند، باید چانه زد همان‌گونه که گزارش چانه‌زنی امام صادق(ع) در سال گرانی و کمبود گوسفند بود که احتمال سوء استفاده گسترده فروشندگان وجود داشت.

در ضمن چانه زدن بعد از طی کردن و انجام معامله درست نیست.

حسینی لیلابی

طمع


 امام باقر عليه السلام: 

عزّتِ طمع نداشتن را با بلندى همّت به دست آر

اِستَجلِبْ عِزَّ اليأسِ بِبُعدِ الهِمَّةِ 

ميزان الحكمه جلد13صفحه 46

 
مداحی های محرم