مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
چهارشنبه 97/09/14
حرفِ دل راباید با تو گفت …این روزهاهمـــه را جُز تومحرم راز میدانند …
ای تویی کهبا نگاهت گره گشایی میکنی…
السلامعلیکیااباصالحالمهدی
یکشنبه 97/09/11
اگردر درونت صلح وآرامش برقرار باشد آنرا دردیگران نیز می یابی
اگرذهنت آشفته باشد آشفتگی در اطرافت موج خواهد زد
آرامش را درون خودبیاب آنگاه می بینی چگونه به بیرون منعکس میگردد.
دوشنبه 97/08/28
خــــــــدای مــن
گُم شده ام در هزار راه های بیراهـــــــه
یاد حرف استادم بخیر که میگفتن :
اگر سر جلسه ی امتحان بگویم پنج دقیقه وقت دارین چه میکنید ؟
تمـــــام سعیتونُ برای نمره گرفتن میگزارین؟یا با بند کفشتون بازی میکنید ؟
شرح حال من است انگار گویی به بند کفشی ســـــرگرمم ….
هـمان بـازیـچـه هـای دنــیـا …
مرا در صـــــراط مستقیمت قرار بده
تا کــــــــی سرگردانی…
تا کــــــــی غـــــفلت….
مرا از آرامشت پر کن…
………………………………………….
خداجونم دلم گرفته میدونم که میدونی چرا ولی چراتموم نمیشه؟!
شنبه 97/08/26
ریـــــــشه هـای قـالی را تـا مـی کـنیمتـا سـالم بـماند ؛
ولیریشه ی زندگی یکدیگر را با تبر نامهربانی قطع می کنیم ! و اسمش را مـــی گذاریمبـرخـورد مـنطقی !!
دل مـی شکنیمو اسمش می شود فهم وشعور !
چشمی را اشڪبار می کنیمو اسمش را می گذاریم حق !
غــــــافل از اینکه اگر در تمام این موارد فقط کمی صبوری کنیم ، دیگر مجــــبور نیستیم عذرخواهی کنیم . . .
ریشهٔ زندگی انسانها را دریابیم و چون ریشه های قالی محترم بشماریم …
گـاهی مـتـفاوت بـاش
بـخـشـش را از خـورشـیـد بـیـامـوز
√◄که ترازوئی ندارد
√سبک و سنگین نمی کند
√جدا نمی سازد
√و فرقی نمی گذارد
√به هـــــــمه از دم روشنایی می بخشد
محبت را بی محاسبه پخش کن
دروازه های قلبت رابه روی همه بگشا
و باور داشته باشخدایی که در این نزدیکی ست،
بهترینها را برایت رقم زده است.
سه شنبه 97/08/15
گاهی پیش می آید که دلت یک اتفاق خوب می خواهد.اتفاقی که از روزمرگی نجاتت دهد.
اتفاقی که حالت را خوب کند.
حتی حاضری در هوای یخ زده ی زمستان پیاده قدم بزنی، به هوای اینکه آفتابی بتابد و تو را گرم کند.
نمی دانی چه می خواهی.
فقط می گویی منتظر یک اتفاق تازه هستی.
به ترنمی دلبسته می شوی و روزی هزاربار با گوش جان آن نوای موسیقی را می شنوی،
اما باز هم نمی دانی که چه می خواهی
آشفته و بی قرار هستی.
و باز هم نمی دانی که چه می خواهی.
من راز این بی قراری ات را می دانم.
دلت یک دوست می خواهد!
کسی را که فقط بشود با او چند کلام حرف زد.
شاید هم گاهی دلت یواشکی چیز بیشتری بخواهد.
شاید هم دلت به سرش زده باز عاشق شود!!!
شیما سبحانی
از کتاب: خیال بافی ها