موضوع: "حرف دل"

خدایااااا شکرت

 

همین الان از پنجره ی خونه یه نگاه به بیرون بنداز رحمت و لطف خدا رو که همه جا پهن شده ببین زیر لب بگو الحمدلله رب العالمین…

یك نامه به یك دوست

 

اشاره:
1. مطلب زیر در اوّلین جشنوارة برترین‌های فرهنگ مهدویّت(1381) از جمله آثار برگزیده بود.

 

سلام. حال من خوب نیست، امّا همیشه برای سلامتی شما، شمع روشن می‌كنم. مدتی است كه همه را از خود، بی‌خبر گذاشته‌اید. حتماً می‌دانید كه پدربزرگ مرد! برای پدر هم نفسی بیش نمانده است. جمعة پیش، سخت بیمار بود. از بستر برنمی‌خاست. چشم‌هایش، پشت پنجره افتاده بود. قلبش تا لب‌ها بالا آمده بود و همان‌جا می‌تپید. زمزمه می‌كرد، می‌گفت:

دوست را گر سر پرسیدن بیمار، غم است
گو بران خوش، كه هنوزش نفسی می‌آید

مادر و مادربزرگ، خیلی بی‌تابی می‌كنند. هر سال كه نرگس باغ، شكوفه می‌دهد، آنها هم به خود وعده می‌دهند كه امسال می‌آیی. مادر، دیگر خانه‌داری نمی‌كند. معلم شده است. دعای عهد، درس می‌دهد، به ماهی‌های حوض. زنگ‌های تفریح، سماور را آتش به جان می‌كند و حافظ می‌خواند. انتخاب غزل را به خود حافظ می‌سپارد. همیشه می‌گوید: حافظ مگر همین یك شعر را دارد؟ بعد می‌خواند:

مژده ای دل، كه مسیحا نفسی می‌آید
كه ز انفاس خوشش بوی كسی می‌آید
از غم هجر مكن ناله و فریاد كه دوش
زده‌ام فـالـی و فریادرسـی می‌آیـد

این از خانه. دو سه جمله‌ای هم از روزگارمان برایت بنویسم. نمی‌دانم چرا آسمان بخیل شده است، نمی‌بارد. زمین سنگ‌دلی می‌كند، نمی‌رویاند. ماه و خورشید، چشم دیدن همدیگر را ندارند. خیابان‌ها پر از غول‌های آهنی شده‌اند. كوچه‌ها امن نیستند. مردم، جمعه‌های خودشان را به چند خندة تلخ می‌فروشند. هیچ حادثه‌ای ذائقه‌ها را تغییر نمی‌دهد. مثل اینكه همه سنگ و چوب شده‌ایم. عجیب است! دامادها از حجله می‌ترسند. عروسی‌ها را در كوچه‌های بن‌بست می‌گیرند. اذان، رنگ پریده به خانه‌ها می‌آید. نماز، زمین‌گیر شده است. رمضان، مهمان ناخوانده را می‌ماند كه سرزده، بزم مردم را بر هم می‌زند. از روزه در شگفتم كه چرا افطار را خوش نمی‌دارد. حج، هزار زخم از خال مغیلان بر تن دارد. جهاد، بهانه‌گیر شده است. آدم‌ها كیسه‌هایی پر از خمس و زكات، به دیوارهای گورشان آویخته‌اند. نپرس موریانه‌ها، چه به روزگار مسجد آورده‌اند. از همه تلخ‌تر اینكه، عصرهای جمعه، دلم نمی‌گیرد.

شنیده‌ای دیگر كسی پای شعرهایش، تخلص نمی‌گذارد و شاعران، یعنی زمین‌خوردگان وزن و قافیه؟ نمی‌دانم وقتی این نامه را می‌خوانی، كجا ایستاده‌ای. هر جا هستی، زودتر بیا.

از بس شما را ندیده‌ایم چشمانمان هرزه شده است. بیم دارم اگر چندی دیگر بگذرد، ندبه خوان‌های مسجد، پیرتر شوند. آدم‌ها همه دیرباورند و زود رنج، بهانه می‌گیرند. می‌گویند:
او نیز ما را فراموش كرده است.

امّا من می‌دانم كه شما، همه را به اسم و رسم و نیت، به یاد دارید.

دوست دارم باز برایت بنویسم. امّا یادم آمد كه باید به گلدان‌ها آب بدهم. مادرم گفته است، اگر به شمعدانی‌ها آب بدهم، آنها برای آمدن تو دعا می‌كنند. راست می‌گوید. از وقتی كه مرتب آبشان می‌دهم، دست‌های سبزشان را رو به آسمان گرفته‌اند.

والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته


رضا بابایی
ماهنامه موعود شماره 100

 

دوست داشته باشیم...

 

 

در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند،


بچه ها نمی توانند بزرگ شوند!شاید قد بکشند،


اما بال و پر نخواهند گرفت…!

مادر


مادری را پرسیدند:

«کدامیک از فرزندان خود را بیش از دیگری دوست میداری؟

مادر گفت؛

غایب آنها را تا وقتی که بازگردد
بیمار آنها را تا وقتی که خوب شود
کوچکترین آنها را تا وقتی که بزرگ شود
و همهٔ آنها را تاوقتی که زنده هستم دوست دارم.!!!

قدر این گوهر نایاب و غیرقابل تکرار را تا هست بدانیم
وحرمتش را عاشقانه پاس بداریم

 

به خدا بسپار...

قرآن کریم:


لئن شکرتم لازیدنکم…اگرشکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود.

 

خدایا شکرت بخاطر همه چیز…

زیبایی حجاب

 


 امـام صـادق علیه السلام 


شایسته نیست که زن مسلمان،آنگاہ که از خانه خویش بیرون می رود لباس خود را وسیله جلب.توجـه دیگران نماید.

کافی، ج ۵

 

 

مثبت بیندیشیم


 مثبت و خدایی بیندیشیم

 این روایت رو امروز فراموش نکنیم:)

پدرجان ....

 


پنجشنبه که میشود
ثانیه هایمان سخت بوی دلتنگي میدهد
و عده اي از عزیزانمان ، آن طرف
چشم به راه هدیه ای،تا آرام بگیرند

بافاتحه و صلواتي هوایشان را داشته باشیم.
دلم برای پدرم تنگ شده جاش خیلی خالیه

 

 

...

 

 

 

پیشِ مردم کج مکن” گردن" که حیرانت کنند…



آبرویت برده و بدتر پریشانت کنند…

 

سفره دل باز کن درهنگام سجود،پیشِ ” الله”

 

کن گدایی،تا که “سلطانت” کند…

 

تلنگر

 

دلم  از همه که میگیره…

✨"مُجیر” را باز میکنم

✨"سُبحانَکَ یا اللهُ، تَعالَیتَ یا رَحمنُ، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر”

 

کم کم گناهام از ذهنم عبور میکنه اشک، اشک…

دونه دونه مروارید اشک هامو به نخ میکشم 

وقتی به صد و یکی رسید نخ رو گره میزنم

شروع میکنم استغفرالله ربی و اتوب علیه اما …

تو نگاهم کردی، گناه کردم گفتی توبه کن، نکردم… 

گفته بودی :


شما را نیافریدم مگر برای عبادت

اما من تمام برنامه ریزیاتو بهم زدم

اما تو باز هم روزی ام را نبریدی

خندیدم و شکر نگفتم…سالم بودم و سجده نکردم… 

اما بعد از هر قطره اشک شکایت کردم…


باز نگاهم کردی و خندیدی

ناشکرتر از من نیافریدی، نه 

 

✨یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لهُ یا حَبیبَ مَن لا حبیبَ لَهُ 

جز خودت چه کسی رفیقم خواهد شد

من که جز تو کسیو ندارم 

اگه تو هم نبخشی به کی پناه ببرم….

 

گناهان مانع ظهورند…

 
مداحی های محرم