موضوع: "حرف حساب"

پیر شی الهی...



پیرمردی میگفت: پیر شی ولی نوبتی نشی!

گفتم: یعنی چی؟

گفت: یعنی وقتی دیگه قادر به انجام کارهات نیستی، بچه هات برا نگهداری ازت نوبت تعیین نکنند و باهم دعوا کنند

پیر نوبتی نشین الهی

حامی

لحظه‌شماری می‌کردند که امیرالمؤمنین از مسجد بیرون بیاید. باورشان نمی‌شد که علی از آنان حمایت کند. 

وقتی پیش او رفتند و از او خواستند که با خلیفه حرف بزند و او را متقاعد کند که غیر اعراب را هم منصب و مسئولیت بدهد. فکر می‌کردند علی بیش از هم دردی، کاری برای آنان نکند؛ اما حالا می‌بینند که علی به مسجد رفته است تا با بزرگان مدینه درباره آنان گفتگو کند.

همان‌طور منتظر ایستاده بودند که امیرالمؤمنین از مسجد بیرون آمد. آثار خشم و غضب را که در چهره او دیدند، دانستند که با درخواست آنان موافقت نشده است. سرها را پایین انداختند و رو به سوی خانه‌های خود گذاشتند. 

 اما ناگهان صدای امیرالمؤمنین را شنیدند که گفت:

بله؛ آنان موافقت نکردند که شما را بر کارهای مهم بگمارند؛ اما من از پسرعمو و برادرم، رسول خدا شنیده‌ام که اگر رزق و روزی را ده قسم کنند، یک قسم آن در حکومت است و باقی در تجارت. چشم به حکومت نداشته باشید؛ بروید به سوی نه قسم دیگر.

بحارالانوار، ج 42، ص 160

خودمان را بروز رسانی کنیم

“به‌روزرسانی “را که فقط برای انواع بازی‌ها، نرم‌افزارها و برنامه‌های کامپیوتری نگذاشته‌اند …

گاهی هم آدم، باید افکارش را به روز کند! طرز فکرش را ارتقا بدهد ، حال و هوایش را تازه کند ،

مثلاً دور بریزد تمام خاطراتی را که تکرارشان چیزی به‌جز غم و اندوه ندارد،

رها کند بعضی وابستگی‌ها را که حال و روزش را به هم می‌ریزندافسوس‌ها را …غصه‌ها را …نگرانی‌ها را …و تمام تلخی‌هایی که بوی کهنگی گرفته‌اند

گاهی بایدیک گوشه‌ی دنج نشست؛زندگی را نو کرد و یک “من” تازه ساخت با باورهایی جدید و افکاری رو به رشد …

باور کن لازم است هرازگاهی خودمان را هم "به‌روزرسانی” کنیم.

آیا من دزدم؟!؟!

یکی از برادران اهل سودان مقاله زیبایی نوشت تحت عنوان “آیا من دزدم؟"  ایشان برای بیان این مطلب به دو رخداد که برای او پیش آمده است اشاره می کند :

رخداد اول:

او می گوید: زمان امتحانات پزشکی من در ایرلند بود

 و مبلغی که برای امتحانات می بایست پرداخت میکردم 309 پوند بود

 در صورتی که پول خرد نداشته و من مبلغ 310 پوند را پرداخت نمودم

امتحانات خود را دادم و بعد از گذشت زمان در حالی که به کشورم سودان برگشته بودم .

در آن هنگام نامه ای دریافت نمودم که از ایرلند برایم ارسال شده بود.

 در آن نامه آمده بود که:

شما در پرداخت هزینه های امتحان اشتباه کردید و به جای مبلغ 309 پوند ، 310 پوند پرداخت کردید، و این چکی که به همراه این نامه برای شما ارسال شده به ارزش یک پوند می باشد … ما بیش از حق خودمان دریافت نمی کنیم).جالب اینجاست که ارزش آن پاکت نامه و نامه ای که در آن تایپ شده بود خود بیش از مبلغ 1 پوند بود.

اتفاق دوم:

او می گوید که من اکثر اوقات که در مسیر دانشگاه و خانه تردد میکردم، از بقالی (سوپر مارکت) که تو مسیرم بود و خانمی در آن فروشنده بود کاکائو به قیمت 18 بینس میخردم و به مسیر خودم ادامه می دادم .

در یکی از روزها … قیمت جدیدی برای همان نوع از کاکائو که بر روی آن 20 بینس نوشته بود در قفسه دیگر قرار داد.

برای من جای تعجب داشت و از او پرسیدم آیا فرقی بین این دو رقم جنس وجود دارد؟

در پاسخ ، به من گفت :

نه، همان نوع و همان کیفیت است !!

پس دلیل چیست؟!

چرا قیمت کاکائو در قفسه ای 18 و در دیگری به قیمت 20 به فروش می رسد؟

در پاسخ به من گفت :

به تازگی در کشور نیجریه، که کاکائو برای ما صادر میکرد

اتفاق جدیدی رخ داده که همراه با افزایش قیمت کاکائو برای ما بود

این جنس جدید قیمت فروش اش 20 بینس و قبلی را چون قبلا خریدیم همان 18 بینس است.

به او گفتم با این وضعیت کسی از شما جنس جدید خرید نمی کند تا زمانی که جنس قبل کامل به فروش نرود.

او گفت: بله، من آن را می دانم

من به او گفتم: بیا یه کاری بکن همه جنس ها را قاطی کن و با قیمت جدید بفروش با این کار کسی نمی تواند متوجه شود و جنس قدیم از جنس جدید تشخیص دهد.

در پاسخ در گوشی به من گفت : مگه شما یک دزدی ؟؟

شگفت زده شدم از آنچه او به من گفت

و مسیر خودم را پیش گرفتم و رفتم

در حالی که همیشه این سوال در گوش من تکرار می شودو ذهن مرا در گیر کرده است که :

آیا من دزدم ؟؟!!!

این چه اخلاق و کرداری است؟!

ما از جهان غرب عقب تر نیستیم ، از باورهایمان عقب تر مانده ایم

دل شکسته



احکام و کفاره شکستن دل کسی در قرآن و احادیث معصومین گفته شده است که طبق انها اگر دل کسی را شکستی حتی اگر دنیا را هم به او ببخشی گناه تو کم نمی شود.

 

آنگاه که غرور کسی را له میکنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی!

آنگاه که خدا را می بینی و بنده ی خدا را نادیده می گیری ،

می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز میکنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟!!

 

 احکام شکستن دل در احادیث و آیات نورانی قرآن کریم آمده است که طبق فرمایشات کفاره هم دارد؛

کفاره شکست دل


 آزار و اذیت مومن (کسی که در دلش خدا وجود دارد) در اسلام حرام است و به طور کلی شکستن دل انسان مومن که به تعبیر روایات، احترام او از کعبه بیشتر است، دارای آثار وضعی و جانبی فراوانی است و دلی که شکست به سادگی التیام نمی یابد و جبران آن دشوار است،

پس در مرحله ی اول باید انسان مراقب باشد دل کسی را نشکند و قلبی را جریحه دار نسازد و اگر خدای ناخواسته این اتفاق افتاد باید به سرعت جبران و تلافی کند و دل شکسته را التیام بخشد و آن را به دست آورد و تنها استغفار و آمرزش کافی نیست.

 

در حدیث آمده است که خداوند می فرماید:(”  انا عند المنکسره قلوبهم"؛ من همدم قلب های شکسته هستم)، یعنی انسان دل شکسته در پیشگاه خداوند دارای جایگاه ویژه ای است و مورد توجه خداوند می باشد و دعا و نفرین انسان دل شکسته خیلی زود اثر می بخشد.

اما زین العابدین (ع) در حدیث شریفی می فرماید:پدرم در لحظات آخر عمر عزیزش، در آن شرایط سخت روز عاشورا در حالی که خون در رگ هایش می غلطید مرا در آغوش گرفت و به من فرمود تو را به آن چه پدرم نزدیک وفاتش به من فرمود وصیت میکنم و آن این که :( ” یا بنی! ایاک و ظلم من لاتجد علیک ناصرا الا الله” ؛ پسر عزیزم! از طلم و ستم به کسی که یار و یاوری جز خدا ندارد بپرهیز).

 

شکستن دل انسان و ناراحت کردن او از گناهانی است که دارای عواقب بدی است و باید خیلی سریع از آن توبه کرد و در این مورد فقط پشیمان شدن و طلب آمرزش از خداوند کافی نیست بلکه باید به نحوی دل آن فرد را به دست آورد و او را از خود راضی و خشنود نمود و با عذرخواهی و جبران کردن به وسیله ی احسان و یا هدیه ای و یا کلمات دلنشیتی اندوه و گرفتگی را از آن فرد برطرف نمود چون دل شکستن آثار بدی به دنبال دارد و شکستگی او در اعمال و زندگی و آسایش ما تاثیر منفی دارد و ار جبران نشود، علاوه بر  ناخشنودی الهی، عذاب اخروی را در پی دارد.

 

گناه شکستن دل و حکم دل کسی را شکستن

از نظر پیامبر صلی الله علیه و آله اذیت و آزار و مومن برابر با اذیت و آزار رسول خدا صلی الله علیه و آله برابر با اذیت خداوند می باشد که چنین شخصی در تمامی کتب آسمانی و الهی از تورات و انجیل و زبور و قرآن، انسانی ملعون می باشد.

بعضی از افراد با کارهای خویش دل مومنان را به درد می آورند و آنان را غمناک و اندوهگین می سازند. این افراد حتی اگر همه دنیا را برای شاد کردن وی به او هدیه دهند و آن را کفاره ی آن قرار دهند، این کار نمی تواند کفاره زشتی عمل دل شکستن مومن باشد و شخص آزار دهنده گمان نکند که با این کارش پاداشی می برد زیرا اندوهی که در دل مومنی انداخته و حزن و اندوهی که در یک لحظه بر جانش نشانده است، هیچ چیز نمی تواند آن را از بین ببرد این است که گفته اند انسان نباید کاری کند که دلی غمناک گردد که هیچ چیزی نمی تواند کفاره آن باشد. پیامبر گرامی (ص) می فرماید:هر که مومنی را غمگین کند، آن گاه دنیا را به او بدهد، این بخشش کفاه عمل او نخواهد بود و برای او پاداشی به دنبال نخواهد داشت.

امام صادق (ع) می فرماید:اگر شما دلی را شکستید نمی توانید جبران آن دل شکستگی را بکنید اگر همه ی دنیا را به او بدهید.

اگر کسی لیوان قیمتی را بشکند ، می تواند آنرا بچسباند که حتی مشخص هم نشود ولی باز این مثل لیوان سالم نمی شود. اگر ما دل کسی را شکستیم باید از طرف دلجویی کنیم و طرف هم ما را ببخشد و خدا هم توبه ما را بپذیرد. ریشه ی این دل شکستن ها خودخواهی است. یعنی فرد فکر میکند که از دیگری بالاتر است و به من های درونش توجه می کند.

رسول خدا (ص) فرمودند:(” من احزن مومنا ثم اعطاه الدنیا، لم یکن ذلک کفارته و لم یوجر علیه “؛ کسی که مومنی را اندوهگین سازد، آن گاه دنیا را به او ببخشد، این بخشش، گناه او را جبران نمی کند و پاداشی هم ندارد.)، آزردن دل دیگران کفاره ندارد ، برخلاف بسیاری از گناهان که قابل جبران است، آزردن دل دیگران چنین نیست. اگر کسی مال دیگری را به ستم از میان برده باشد یا آن را تصرف کرده باشد، با بازگرداندن آن و جبران خسارت مادی و معنوی، پیامدهای آن گناه از میان خواهد رفت، ولی شکستن دل دیگران چنین نیست. شکستن دل، قابل جبران نیست، چون ترمیم دل شکسته ممکن نیست و بازیافت آن نشاید. به سبوی شکسته بندزده بنگرید، اگر چه به ظاهر به حال نخست خود بازگشته است، ولی اگر صدا شناس باشید و به صدایش گوش فرا دهید، خواهید دید که صدایش کاملا تغییر کرده است. هرگز دلی را نیازارید که عالم آزرده می شوید. مگر نه این است که دل بندگان خدا، حرم و خانه ی اوست؟! تعدی و تجاوز به خانه ی خدا دور از خرد است، زیرا تجاوز به خانه، رنجش صاحب خانه را به دنبال دارد. صاحب خانه یا محبوب است و یا منتقم، کجاست خردمندی که با محبوب در آویزد یا با منتقم قهار بستیزد؟!!

امام رضا (ع) از پیامبر (ص) نقل می کنند:آن گاه که بدون حق مومنی را برنجاند ، مانند این است که خانه کعبه و بیت المعمور را ده بار ویران کرده باشد و مثل این است که هزار ملک از ملائکه مقرب الهی را به قتل رسانده باشد.

چنین کسی در واقع حرم حقیقی خدا را ویران کرده است. چنین کسی به آزار کسی پرداخته است که قبله ی همه عالم و مسجود آسمانیان است. 

برگرفته از بحار الانوار ، منتهی الامان - /ن

شرایط دوستی

دوستی نیز مانند دیگر مفاهیم اخلاقی دارای ضوابط، شرایط و آداب خاصی است. چه این که دوستی تنها مسئله ایی دنیایی برای پر کردن اوقات فراغت نیست و همان گونه که گذشت در روز رستاخیز از دوستی ها و همنشینی ها نیز سؤال می شود.

1- رعایت صداقت در دوستی

راستگویی امر مهمی در دوستی با افراد است چرا که سبب ارتقاء روحیه صداقت در فرد می شود. نوشته اند: مردی بسیار به امام مجتبی (علیه السلام) علاقه مند بود. خدمت امام آمد و از او خواست که دوست و همنشین او باشد. امام مجتبی با چهره ای گشاده به او تبسم نمود و پاسخ مثبت داد و فرمود: «من تو را به دوستیِ خود بر میگزینم اما چند شرط دارد که باید در دوستی با من رعایت نمایی». مرد گفت: «هر چه باشدمی پذیرم». امام فرمود: «اگر می خواهی با من دوست باشی نباید مرا مدح نمایی زیرا من خود را بهتر از تو می شناسم؛ مبادا به من دروغ بگویی زیرا دروغ را ارزش و اعتباری نیست؛ و مبادا نزد من از کسی غیبت نمایی». مرد اندکی سکوت کرد و چون آن شرایط را درخود نمی دید به امام گفت: «ای فرزند رسول خدا! به من اجازه بده تا باز گردم». امامبا لبخندی فرمود: «اگر این گونه می خواهی اشکالی ندارد.»[1]

2- احترام به دوست

رعایت احترام، از دیگر آداب و شرایط دوستی است. چرا که افراد، در نتیجه دوستی، نسبت به همدیگر حقوقی پیدا می کنند که باید به این حقوق احترام بگذارند. گذشته از آن، از جمله وظایفی که مسلمان دارد حفظ احترام دیگران است و چه بسا که تغییر رویه ها و اصلاحات رفتاری، به همین طریق اجرا می شود زیرا احترام، سبب هدایت دیگران می شود. امام علی (علیه السلام) روزی در بازگشت از سفر، آرام آرام به کوفه نزدیک می شد و از سفر دور خود به سوی خانه برمی گشت. اما هنوز راه زیادی تا کوفه مانده بود. در بین راه، مردی یهودی را دید که او نیز به سوی کوفه حرکت می کرد اما مقصد او اطراف و حومه کوفه بود. مرد یهودی او را نمی شناخت و نمی دانست که او امیرالمؤمنین (علیه السلام) است اما چون راهشان یکی بود با او همراه شد و با هم به راه خود ادامه دادند و در بین راه به گفت و گو پرداختند تا این که به یک دو راهی رسیدند که یکی راه به کوفه و دیگری به حومه آن می رفت. امام به جای این که راه کوفه را انتخاب نماید راه دیگر را برگزید و همچنان مرد یهودی را همراهی کرد. مرد یهودی که می دانست او می خواهد به کوفه برود از او پرسید: «مگر نگفتی که می خواهی به کوفه بروی؟» امام پاسخ داد: «آری، گفتم». مرد یهودی با تعجب پرسید: «تو که راه کوفه را می دانی پس چرا با من می آیی؟» امام فرمود: «ما در این مسیر با هم دوست شدیم و این کار برای نیکو پایان دادن به این هم سفری است چرا که انسان برای احترام، رفیق راهش را، هنگام جدایی، چند قدمی دنبال می کند و او را بدرقه می نماید. این دستور پیامبر ماست». مرد یهودی پرسید: «آیا پیامبر شما به راستی این چنین دستور داده است؟» امام فرمود: «آری» مرد یهودی به خاطر این اخلاق نیکو و رفتار پسندیده مسلمان شد.[2]

3- تداوم دوستی در سختی ها

از دیگر وظایف و آداب دوستی، تداوم بخشیدن به آن در گرفتاری ها است. آن گونه که سروده اند:

دوست آن باشد که گیرد دست دوست / در پریشان حالی و درماندگی

یکی از آداب دوستی این است که وقتی کسی بیمار می شود و نیاز به توجه عاطفی بیشتری دارد دوستان به عیادتش بروند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) وقتی شنید دوستش «حارث هَمدانی» بیمار است و در بستر مرگ افتاده تصمیم گرفت به عیادت او برود. وارد خانه شد و کنار بالین حارث نشست. حارث چشمان خود را گشود و دید مولایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در کنار بستر او نشسته است. امام با او احوال پرسی کرد و برای خشنودی او گفت: «ای حارث! من به تو بشارت می دهم که تو در وقت مرگ و هنگام عبور از پل صراط و در کنار حوض کوثر و در موقع «مُقاسمه» مرا می بینی». حارث که دیگر از دنیا بریده بود پرسید: «مقاسمه چیست؟» امام فرمود: «مقاسمه، تقسیم کردن مردم با آتش است. روز قیامت، من با آتشِ جهنم، مردم را تقسیم می کنم. من به آتش می گویم: ای آتش! این دوست من است او را رها کن و این دشمن است او را بسوزان». سپس دست حارث را در دست خود گرفت و فشرد و گفت: «روزی همین طور که دست تو را گرفته ام پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) نیز دست مرا گرفته بود. من از کارشکنی و دشمنی قریش به او شکایت کردم و او به من فرمود: هنگامی که قیامت برپا می شود من ریسمان خدا را می گیرم و تو ای علی! دامن مرا می گیری و شیعیان دامن تو را می گیرند». سپس سه بار به حارث فرمود: «ای حارث! در آن دنیا هر کس با آن کسی که دوست است خواهد بود و او را همراهی خواهد کرد». حارث که بسیار دوستدار امام بود از این جمله خوشحال شد و برای لحظه ای حالش بهبود یافت و نشست و گفت: «بعد از این هیچ باکی ندارم که من به سوی مرگ روم یا او به سوی من آید.» و اندکی بعد از دنیا رفت.[3]

4- پرهیز از تکبر و خودبزرگ بینی در دوستی

رابطه دوستی وقتی مستحکم تر می شود که فرد ببیند دوستش نه تنها به او احترام می گذارد بلکه هرگز خود را از او بالاتر ندیده و قصد فخرفروشی به او را ندارد. همچنان که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این باره می فرماید: «بین الاحباب تسقط الآداب؛ بین دوستان، آداب ورزی جایگاهی ندارد».[4] کنایه از این که دوستان باید با هم صمیمی باشند و آدابی را که زمینه ساز دوری است کنار گذارند.

 

گلبرگی از آفتاب

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): جالس العلماء تزدُد حلماً؛ با بردباران همنشینی کن و حلم و بردباری خود را زیاد نما.[5]

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): جالس العلماء فسعد؛ با علما همنشینی کن؛ خوشبخت می شوی.[6]

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): جالس الفقراء تزدد شکراً؛ با فقرا همنشینی کن و شکرگزاری خدا را زیاد نما.[7]

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): جالس الحکماء و یکمل عقلک و تشرف نفسک ینتفِ عنک جهلک؛ با حکما همنشینی کن تا عقلت کامل، نفست شریف، و جهلت دور گردد.[8]

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): خلطة ابناء الدنیا تشین الدین و تضعف الیقین؛ همنشینی با اهل دنیا سبب زائل شدن دین و ضعیف شدن ایمان می گردد.[9]

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): صاحب العقلاء و جالس العلماء و اغلب الهوی ترافق الملاء الاعلی؛ با عقلا و علما همنشینی کن و بر نفس غلبه نما تا همنشین ملأ اعلی گردی.[10]

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): صحبة الولّی اللبیب حیاة الروح؛ همنشینی دوستِ عاقل، زندگانی روح است.[11]

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): انّما سمّی الرفیق رفیقاً لانه یرفقک علی صلاح دینک فمن اعانک علی صلاح دینک فهو الرفیق الشفیق؛ دوست به این دلیل دوست نامیده شده که به تو در صلاح دینت نفع می رساند پس او رفیق دلسوز توست.[12]

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): انّما سمّی الصدیق صدیقاً لانّه یصدقک فی نفسک و معایبک فمن فعل ذلک فاستنم الیه فانّه الصدیق؛ دوست به این دلیل دوست نامیده شده که در مورد نفس و عیب هایت به تو راست می گوید. پس هر کس این کار را با تو کرد به آن آرام گیر که او دوست توست.[13]

 

[1]- کلمات الامام الحسن (علیه السلام)، ص 168.

[2]. الأصول من الکافی، ج 2، ص 670 ، ح 5 ؛ بحارالأنوار، ج 41، ص 53 ، ج 74، ص 157.

[3]. بحارالانوار، ج 6 ، ص 179.

[4]. همان، ج 74، ص 183.

[5]. غرر/3/357.

[6]. همان/356.

[7]. همان/357.

[8]. همان/372.

[9]. غرر/453.

[10]. همان/4/204.

[11]. همان/206.

[12]. همان/3/79.

[13]. همان.

پنج توصیه تربیتی از رهبر معظم انقلاب

 

۱- بچه‌های کوچک باید با کتاب اُنس پیدا کنند

«در منزل خودِ من، همه‌ی افراد، بدون استثناء هرشب در حال مطالعه خوابشان می‌برد. خود من هم همین‌طورم. نه این‌که حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه می کنم؛ تا خوابم می‌آید، کتاب را می گذارم و می خوابم. همه‌ی افراد خانه‌ی ما، وقتی می خواهند بخوابند حتماً یک کتاب کنار دستشان است. من فکر می کنم که همه‌ی خانواده‌های ایرانی باید این‌گونه باشند. توقّع من، این است. باید پدرها و مادرها، بچه‌ها را از اوّل با کتاب محشور و مأنوس کنند. حتّی بچه‌های کوچک باید با کتاب اُنس پیدا کنند. باید خریدِ کتاب، یکی از مخارج اصلی خانواده محسوب شود.» ۱۳۷۴/۲/۲۶

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖


۲- فرزندان در سنین پایین باید عادت به کتابخوانی کنند

«آنچه که همیشه برای انسان می ماند، کتابخوانی در سنین پائین است. جوانان شما، کودکان شما هرچه می توانند، کتاب بخوانند؛ در فنون مختلف، در راه های مختلف، مطلبی یاد بگیرند. البته از هرزه‌گردی در محیط کتاب هم باید پرهیز کرد، منتها این مسئله‌ی بعدی است؛ مسئله‌ی اول این است که یاد بگیرند، عادت کنند به این که اصلاً به کتاب مراجعه کنند، کتاب نگاه کنند.» ۱۳۹۱/۷/۲۰
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖


۳- مسئولان از خوابشان هم خواهند زد …

«حقیقتاً باید بگویم که اگر مسئولان امور فرهنگی کشور بخواهند مسأله‌ی کودک و نوجوان را آن‌چنان که هست، مورد اهتمام قرار دهند، من خیال می کنم خیلی از آنهایی که مسئولند، از ساعات خوابشان هم خواهند زد تا به این مسأله بپردازند.» ۱۳۷۷/۲/۲۳
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖


۴- تهاجم فرهنگی حقیقتی در میان جوان، نوجوان و حتی کودک ایرانی

« تهاجم‌فرهنگی یک حقیقتی است که وجود دارد؛ می‌خواهند بر روی ذهن ملت ما و بر روی رفتار ملت ما -جوان، نوجوان، حتی کودک- اثرگذاری کنند. این بازیهای اینترنتی از جمله‌ی همین است؛ این اسباب‌بازیهایی که وارد کشور می‌شود از جمله‌ی همین است … الان آموزش زبان انگلیسی خیلی رواج پیدا کرده… همه‌ی کتابهای آموزش که خیلی هم با شیوه‌های جدید و خوبی این کتابهای آموزش زبان انگلیسی تدوین شده، منتقل‌کننده‌ی سبک‌زندگی غربی است.» ۱۳۹۲/۹/۱۹
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖


۵- دسترسی بیگانگان به کودکان ما جای نگرانی است

«در واقع دسترسی کودک ما، یک منبع‌فرهنگی نیست؛ بلکه با دید درست، دسترسی مراکز هدایت‌کننده‌ی فرهنگ در سرتاسر دنیا برای القای مقاصد استعماری به کودک ماست… ناگهان مشاهده می کنید دسترسی یک نفر که حداقل بیگانه است به این بچه، از راه همین کالاهای فرهنگىِ متداول و رسانه‌های گوناگون خبری و فرهنگی، بیشتر از شماست! این، جای نگرانی است و امروز این وجود دارد؛ چه من و شما بخواهیم، چه نخواهیم!»

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

چگونه دخترانی با حجاب تربیت کنیم؟

در روزگاری که تقریباً همه‌شکل تبلیغات منفی در مورد آیین اصلی مسلمانی وجود دارد، ما پدر و مادرها چطور می‌توانیم دخترانی با حجاب تربیت کنیم؟

 

? از تاثیرات اطرافیان غافل نشوید.
? نگویید حجاب داشتن راحت است.
? در انتخاب لباس از او نظرخواهی کنید.
? پوشیدن لباس‌های تنگ را محدود کنید.
? از هفت سالگی پوشاندن موها را شروع کنید.
? هرسال با مراسم کوچکی جشن تکلیف رابرایش یادآوری کنید.
? صحبت‌ها و انگیزه‌های داشتن حجاب را از ۵ و ۶ سالگی شروع کنید.
? به بزرگترها (پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها) بسپارید که کودک شما را برای داشتن حجاب تشویق کنند.

۷۰۰ میلیون مسیحی در مقابل ۴۰ نفر مسلمان مقهور شدند!

 

دین به ماها نقشه داده است: شبکة روابط بین خودمان و شبکة روابط بیرونی با این آدم‌ها با اصل دعوت و امر به معروف و نهی از منکر.

تجربة سید جمال، کار سیاسی و اجتماعی و تشکیلاتی مبتنی بر مستحبات و تکالیف شرعی کار اصلی سید جمال در مصر، همین گونه شکل گرفت. به کارگیری یک رشته از مستحبات و واجبات این چنینی برای شبکه‌سازی و فعالیت ضد انگلیسی.

شهید هاشمی‌نژاد با لحن داستان گونه‌ای در کتاب مناظرة دکتر و پیر، بخشی از این ماجرا را آورده است.

ماجرا در کتاب از آن جا آغاز می‌شود که سید جمال به اتفاق شیخ محمد عبده از پاریس حرکت کرده و وارد مصر شدند. در آن‌جا جمعیتی را به نام «انجمن وطنی» تشکیل داده و از مردم برای پیوستن به آن دعوت کردند.

از آن‌جا که این انجمن بر خلاف تمام احزاب سیاسی روز برای رسیدن به قدرت تأسیس نشده بود، از سرتاسر مصر تنها ۴۰ نفر به آن پیوستند…

در جلسة پانزدهم انجمن وطنی سید جمال به ارائة بحث پرداخت و گفت: «…بارالها! گفتة تو راست است که «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» پروردگارا! گفتة تو حق است و این انجمن مقدس به نام تو و برای یاری دین تو تشکیل یافته است… قرآنی که در پرتو شعاع نورانی‌اش دنیای دیروز و امروز را با آن انحطاط به این درجه از تمدن رسانید امروز منحصر شده به:

تلاوت در قبرستان‌ها!

زینت قنداق بچه!

مقدمة انتقال اسباب منزل!

چشم زخم!

قسم دروغ!

مشغولیت روزه‌داران!

زبالة مساجد!

بازیچة مکتبخانه‌ها!

سلاح جن‌زده‌ها!

حمایل مسافرین!

حرز زورخانه!

سرمایة کتاب‌فروشی‌ها!…

خدایا تو گفتی و حق گفتی: «ان الله لا یغیر ما به قوم حتی یغیروا ما بانفسهم».

آری، خداوندا! ما صورت دل‌های خود را از اطاعت تو برگرداندیم، تو هم سعادت و شرافت ما را به ذلت و نکبت مبدل ساختی»! … از بدبختی‌های امت اسلامی می‌گوید تا جایی که سید جمال و ۴۰ نفر به شدت گریه می‌کنند و از حال می‌روند… بعد همگی به اتفاق آرا به این نتیجه رسیدند که تنها راه نجات، بازگشت به فرامین سعادت بخش اسلام است و بس.

از این‌ برنامة ۱۷گانه ای برای عمل تنظیم کردند:

«-هر یک از اعضای انجمن در هر شبانه روز لااقل۱ حزب از قرآن را با دقت و تأمل بخواند.

-به جماعت خواندن نمازهای واجب،

-ترک نکردن امر به معروف و نهی از منکر،

-دعوت غیر مسلمانان به اسلام،

-بحث به احسن شکل با مبلغین مسیحی،

-یاری به فقرا در حد امکان،

-کشف و برآوردن نیازهای مشروع نیازمندان قبل از درخواست آنان،

-صلة رحم،

-عیادت بیماران،

-جویا شدن از حال مسلمانی که در مسجد یا محل کار دیده نشده و کوشش برای رفع مشکل او،

-دیدار با کسانی که از مسافرت‌های مشروع برمی‌گردند،

-پرداخت حقوق واجب مالی،

-کوتاهی نکردن از راهنمایی افراد ناآشنا با قوانین دین و یا سایر شئون سعادت بخش دیگر،

-دور کردن صفات رذیله از خود به ویژه تکبر و خودپسندی و جاه‌طلبی،

-گذشت از لغزش‌های برادران مسلمان خود،

-تندخو و غضبناک نبودن در رفتار با مردم،

-خودداری از انجام کاری یا گفتن سخنی که نفعی (مادی یا معنوی) برای آنان یا دیگر مسلمانان ندارد».

 

هر یک از اعضاء موظف شدند دفترچة کوچکی به همراه خود داشته باشند تا به هر یک از مواد هفده‌گانه که عمل کردند آن را یادداشت کنند. تا در دفتر انجمن ثبت شود و چون بعضی از این مواد هفده‌گانه احتیاج به امکانات مالی داشت، همة ۴۰ نفر در مرحلة اول تصمیم گرفتند که تجملات زندگی خود را بفروشند و با حداقل ضروریات زندگی به سر ببرند و باقی درآمد خود را در اختیار صندوق انجمن قرار دهند…

کارنامة ۱ ماهه:

-عیادت ۱۵۰۰ مریض،

-برآوردن احتیاج ۱۲۰۰۰ محتاج،

-توبة ۸۰۰ معتاد به مشروبات الکلی،

-نماز خواندن ۱۳۰۰ مسلمان که نماز نمی‌خواندند،

-توبة ۴۰۰ زن منحرف،

-استعفای ۸۰ نفر از مستخدمین ادارات انگلیسی،

-خودداری ۵۰۰ نفر از ثروتمندان مصر از خرید کالاهای لوکس از ممالک بیگانه به ویژه انگلستان،

-سرمایه دادن به ۷۵ نفر ورشکسته،

-تأمین یک سالة ۲۰۶ نفر از نیازمندان واقعی،

-برقراری ۴۴ مجلس بحث با مبلغین مسیحی و وارد کردن ۱۲۰ اشکال که از دادن پاسخ به آن‌ها عاجز شدند!…

«لرد کرومر» مستشار مالی دولت انگلستان در مصر، یکباره مشاهده کرد که امور تجاری انگلیس در مصر ۳۵٪ تنزل کرده است! و ۸۰ نفر از مأمورین مجرب مسلمان استعفا دادند و نمایندگان کمپانی‌های انگلیسی و مخصوصاً نمایندگان فروش اشیای تجملی از عدم مراجعة مشتریان فریادشان بلند است که «به اندازة مخارج مغازه و حقوق کارکنان هم فروش نداریم».

 

آن عده از مأمورین دولت مصر که مأمور وصول مالیات مشروبات الکلی و فواحش بودند از شغل خود استعفا دادند. فعالیت‌های ۳۵ سالة مبلغان مسیحیت نسبت به فعالیت یک ماهة انجمن وطنی مصر رنگ باخت.

کرومر در اولین گزارش خود چنین نوشت: «بدین وسیله به زمامداران انگلستان اعلام خطر می‌کنم که اگر یک سال دیگر انجمن وطنی مصر تحت رهبری سید جمال الدین اسدآبادی ادامه پیدا کند، نه تنها سیاست و تجارت دولت انگلیس در آسیا و آفریقا یکسره نابود خواهد شد، بلکه ترس آن است که نفوذ کشورهای اروپایی یکباره در سراسر جهان به خطر افتد».

و در گزارش دوم خود نیز هشدار می‌دهد: «انجمن وطنی مصر بدترین صاعقه‌ایست که برای پیشرفت ما تصور شود و باید با کمال سرعت برای تفرق آنان دستور صادر شود».

کرومر در سومین گزارش معترف است: «انجمن وطنی مصر بهترین شاهد است بر استیلای محیرالعقول مسلمین در سیزده قرن قبل که در مدت کوتاهی بر ثلث کشورهای جهان تسلط یافتند»

 

یکی از مبلغین مسیحی در گزارشی که به کلیسای سنت پل (بزرگ‌ترین کلیسای آن وقت) ارائه کرد، آورده است:

«هیچ امری عجیب‌تر از این واقعه نیست که ۷۰۰ میلیون مسیحی در مقابل ۴۰ نفر مسلمان که در واقع روح یک سید روحانی در کالبد آن‌ها بیش نیست، این‌گونه مقهور گردند»!

و رئیس بانک انگلستان در مصر نیز نوشت: «از غرائب روزگار این که امروز سیاست اروپا در مصر و فردا در سراسر دنیا پایمال فعالیت ۴۰ نفر مسلمان خواهد شد که سلاحشان فقط دیانت است». (به نقل از کتاب «مناظرة دکتر و پیر» نوشتة شهید هاشمی نژاد)

درسی که از این قصه می‌شود گرفت همین اثر انجام یک سری وظایف دینی و ارتباطات دینی برای فعالیت‌های انقلابی است.

این همه روایت که دستورات خاص مربوط به ارتباطات مؤمنین با همدیگر است، یا می گوید به دیدار هم بروید و امر ما را احیا کنید برای همین چیزهاست…

به نقل از مقاله ی روش‌های هم‌افزائی دانشجویان مذهبی هم‌دوره در دانشگاه

محبت کردن!!!

قضيه محبت كردن بعضياس