حامی

لحظه‌شماری می‌کردند که امیرالمؤمنین از مسجد بیرون بیاید. باورشان نمی‌شد که علی از آنان حمایت کند. 

وقتی پیش او رفتند و از او خواستند که با خلیفه حرف بزند و او را متقاعد کند که غیر اعراب را هم منصب و مسئولیت بدهد. فکر می‌کردند علی بیش از هم دردی، کاری برای آنان نکند؛ اما حالا می‌بینند که علی به مسجد رفته است تا با بزرگان مدینه درباره آنان گفتگو کند.

همان‌طور منتظر ایستاده بودند که امیرالمؤمنین از مسجد بیرون آمد. آثار خشم و غضب را که در چهره او دیدند، دانستند که با درخواست آنان موافقت نشده است. سرها را پایین انداختند و رو به سوی خانه‌های خود گذاشتند. 

 اما ناگهان صدای امیرالمؤمنین را شنیدند که گفت:

بله؛ آنان موافقت نکردند که شما را بر کارهای مهم بگمارند؛ اما من از پسرعمو و برادرم، رسول خدا شنیده‌ام که اگر رزق و روزی را ده قسم کنند، یک قسم آن در حکومت است و باقی در تجارت. چشم به حکومت نداشته باشید؛ بروید به سوی نه قسم دیگر.

بحارالانوار، ج 42، ص 160

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.