مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
شنبه 96/07/08
دین به ماها نقشه داده است: شبکة روابط بین خودمان و شبکة روابط بیرونی با این آدمها با اصل دعوت و امر به معروف و نهی از منکر.
تجربة سید جمال، کار سیاسی و اجتماعی و تشکیلاتی مبتنی بر مستحبات و تکالیف شرعی کار اصلی سید جمال در مصر، همین گونه شکل گرفت. به کارگیری یک رشته از مستحبات و واجبات این چنینی برای شبکهسازی و فعالیت ضد انگلیسی.
شهید هاشمینژاد با لحن داستان گونهای در کتاب مناظرة دکتر و پیر، بخشی از این ماجرا را آورده است.
ماجرا در کتاب از آن جا آغاز میشود که سید جمال به اتفاق شیخ محمد عبده از پاریس حرکت کرده و وارد مصر شدند. در آنجا جمعیتی را به نام «انجمن وطنی» تشکیل داده و از مردم برای پیوستن به آن دعوت کردند.
از آنجا که این انجمن بر خلاف تمام احزاب سیاسی روز برای رسیدن به قدرت تأسیس نشده بود، از سرتاسر مصر تنها ۴۰ نفر به آن پیوستند…
در جلسة پانزدهم انجمن وطنی سید جمال به ارائة بحث پرداخت و گفت: «…بارالها! گفتة تو راست است که «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» پروردگارا! گفتة تو حق است و این انجمن مقدس به نام تو و برای یاری دین تو تشکیل یافته است… قرآنی که در پرتو شعاع نورانیاش دنیای دیروز و امروز را با آن انحطاط به این درجه از تمدن رسانید امروز منحصر شده به:
تلاوت در قبرستانها!
زینت قنداق بچه!
مقدمة انتقال اسباب منزل!
چشم زخم!
قسم دروغ!
مشغولیت روزهداران!
زبالة مساجد!
بازیچة مکتبخانهها!
سلاح جنزدهها!
حمایل مسافرین!
حرز زورخانه!
سرمایة کتابفروشیها!…
خدایا تو گفتی و حق گفتی: «ان الله لا یغیر ما به قوم حتی یغیروا ما بانفسهم».
آری، خداوندا! ما صورت دلهای خود را از اطاعت تو برگرداندیم، تو هم سعادت و شرافت ما را به ذلت و نکبت مبدل ساختی»! … از بدبختیهای امت اسلامی میگوید تا جایی که سید جمال و ۴۰ نفر به شدت گریه میکنند و از حال میروند… بعد همگی به اتفاق آرا به این نتیجه رسیدند که تنها راه نجات، بازگشت به فرامین سعادت بخش اسلام است و بس.
از این برنامة ۱۷گانه ای برای عمل تنظیم کردند:
«-هر یک از اعضای انجمن در هر شبانه روز لااقل۱ حزب از قرآن را با دقت و تأمل بخواند.
-به جماعت خواندن نمازهای واجب،
-ترک نکردن امر به معروف و نهی از منکر،
-دعوت غیر مسلمانان به اسلام،
-بحث به احسن شکل با مبلغین مسیحی،
-یاری به فقرا در حد امکان،
-کشف و برآوردن نیازهای مشروع نیازمندان قبل از درخواست آنان،
-صلة رحم،
-عیادت بیماران،
-جویا شدن از حال مسلمانی که در مسجد یا محل کار دیده نشده و کوشش برای رفع مشکل او،
-دیدار با کسانی که از مسافرتهای مشروع برمیگردند،
-پرداخت حقوق واجب مالی،
-کوتاهی نکردن از راهنمایی افراد ناآشنا با قوانین دین و یا سایر شئون سعادت بخش دیگر،
-دور کردن صفات رذیله از خود به ویژه تکبر و خودپسندی و جاهطلبی،
-گذشت از لغزشهای برادران مسلمان خود،
-تندخو و غضبناک نبودن در رفتار با مردم،
-خودداری از انجام کاری یا گفتن سخنی که نفعی (مادی یا معنوی) برای آنان یا دیگر مسلمانان ندارد».
هر یک از اعضاء موظف شدند دفترچة کوچکی به همراه خود داشته باشند تا به هر یک از مواد هفدهگانه که عمل کردند آن را یادداشت کنند. تا در دفتر انجمن ثبت شود و چون بعضی از این مواد هفدهگانه احتیاج به امکانات مالی داشت، همة ۴۰ نفر در مرحلة اول تصمیم گرفتند که تجملات زندگی خود را بفروشند و با حداقل ضروریات زندگی به سر ببرند و باقی درآمد خود را در اختیار صندوق انجمن قرار دهند…
کارنامة ۱ ماهه:
-عیادت ۱۵۰۰ مریض،
-برآوردن احتیاج ۱۲۰۰۰ محتاج،
-توبة ۸۰۰ معتاد به مشروبات الکلی،
-نماز خواندن ۱۳۰۰ مسلمان که نماز نمیخواندند،
-توبة ۴۰۰ زن منحرف،
-استعفای ۸۰ نفر از مستخدمین ادارات انگلیسی،
-خودداری ۵۰۰ نفر از ثروتمندان مصر از خرید کالاهای لوکس از ممالک بیگانه به ویژه انگلستان،
-سرمایه دادن به ۷۵ نفر ورشکسته،
-تأمین یک سالة ۲۰۶ نفر از نیازمندان واقعی،
-برقراری ۴۴ مجلس بحث با مبلغین مسیحی و وارد کردن ۱۲۰ اشکال که از دادن پاسخ به آنها عاجز شدند!…
«لرد کرومر» مستشار مالی دولت انگلستان در مصر، یکباره مشاهده کرد که امور تجاری انگلیس در مصر ۳۵٪ تنزل کرده است! و ۸۰ نفر از مأمورین مجرب مسلمان استعفا دادند و نمایندگان کمپانیهای انگلیسی و مخصوصاً نمایندگان فروش اشیای تجملی از عدم مراجعة مشتریان فریادشان بلند است که «به اندازة مخارج مغازه و حقوق کارکنان هم فروش نداریم».
آن عده از مأمورین دولت مصر که مأمور وصول مالیات مشروبات الکلی و فواحش بودند از شغل خود استعفا دادند. فعالیتهای ۳۵ سالة مبلغان مسیحیت نسبت به فعالیت یک ماهة انجمن وطنی مصر رنگ باخت.
کرومر در اولین گزارش خود چنین نوشت: «بدین وسیله به زمامداران انگلستان اعلام خطر میکنم که اگر یک سال دیگر انجمن وطنی مصر تحت رهبری سید جمال الدین اسدآبادی ادامه پیدا کند، نه تنها سیاست و تجارت دولت انگلیس در آسیا و آفریقا یکسره نابود خواهد شد، بلکه ترس آن است که نفوذ کشورهای اروپایی یکباره در سراسر جهان به خطر افتد».
و در گزارش دوم خود نیز هشدار میدهد: «انجمن وطنی مصر بدترین صاعقهایست که برای پیشرفت ما تصور شود و باید با کمال سرعت برای تفرق آنان دستور صادر شود».
کرومر در سومین گزارش معترف است: «انجمن وطنی مصر بهترین شاهد است بر استیلای محیرالعقول مسلمین در سیزده قرن قبل که در مدت کوتاهی بر ثلث کشورهای جهان تسلط یافتند»…
یکی از مبلغین مسیحی در گزارشی که به کلیسای سنت پل (بزرگترین کلیسای آن وقت) ارائه کرد، آورده است:
«هیچ امری عجیبتر از این واقعه نیست که ۷۰۰ میلیون مسیحی در مقابل ۴۰ نفر مسلمان که در واقع روح یک سید روحانی در کالبد آنها بیش نیست، اینگونه مقهور گردند»!
و رئیس بانک انگلستان در مصر نیز نوشت: «از غرائب روزگار این که امروز سیاست اروپا در مصر و فردا در سراسر دنیا پایمال فعالیت ۴۰ نفر مسلمان خواهد شد که سلاحشان فقط دیانت است». (به نقل از کتاب «مناظرة دکتر و پیر» نوشتة شهید هاشمی نژاد)
درسی که از این قصه میشود گرفت همین اثر انجام یک سری وظایف دینی و ارتباطات دینی برای فعالیتهای انقلابی است.
این همه روایت که دستورات خاص مربوط به ارتباطات مؤمنین با همدیگر است، یا می گوید به دیدار هم بروید و امر ما را احیا کنید برای همین چیزهاست…
به نقل از مقاله ی روشهای همافزائی دانشجویان مذهبی همدوره در دانشگاه
پنجشنبه 96/06/23
حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه ای؟
گفت: يا آب است؛ يا خاک است يا پروانه ای!
گفتمش احوال عمرم را بگو؛ اين عمر چيست؟
گفت يا برق است؛ يا باد است؛ يا افسانه ای!
گفتمش اينها که ميبينی؛ چرا دل بسته اند؟
گفت يا خوابند؛ يا مستند؛ يا ديوانه ای!
گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو؟
گفت يا باغ است؛ يا نار است؛ يا ويرانه ای!
“ابوسعيد ابوالخير”
پنجشنبه 96/06/23
ما انسانهای عجیبی هستیم!!!
قتی به دستفروش فقیری میرسیم که جنس خود را به نصف قیمت میفروشد با کلی چانه زدن او را شکست میدهیم و اجناسش را به قیمت ناچیز میخریم!
بعد به یک کافیشاپ لوکس شخص ثروتمندی میرویم و یک فنجان قهوه را ده برابر قیمت نوش جان میکنیم و انعامی اضافه نیز روی میز میگذاریم و شادمانیم!
شادمانیم که فقیران را فقیرتر میکنیم
شادمانیم که ثروتمندان را ثروتمندتر میکنیم…
کمی تأمل
یکشنبه 96/06/12
آوردهاند روزی شریک بن عبدالله بر خلیفه عباسی وارد شد. خلیفه بدو گفت از بین این ۳ کار، موظفی یکی را اختیار کنی. شریک بن عبدالله پرسید کدام سه؟
خلیفه گفت یا تو را به منصب قضاوت از طرف خود منصوب کنم یا تعلیم فرزندم را به عهده گیری و یا لااقل در ضیافت ما شرف حضور داشته افتخار هم غذا شدنت را به ما بدهی.
شریک بن عبدالله با خود اندیشه کرد که قاضی شدن از طرف این خلیفه و تربیت اولادش بلاشک همیاری ظالم است و حرام. پس عرضه داشت والاحضرتا گویی سومی از همه سهلتر است!
آنگاه خلیفه او را نگاه داشت و به طباخ باشی فرمان بداد که خوراک مغز آمیخته با شکر و عسل برای مهمان ویژه دربار فراهم سازد.
شریک وارد مهمانسرای دربار شد و غذای حرام دربار را به کام خود کشید. هنوز لقمهها از عهده سیر کردن شریک برنیامده بودند که طباخ باشی رو به خلیفه کرد و گفت این پیرمرد بعد از خوردن این غذا هرگز روی رستگاری را نخواهد دید.
به نقل فضل ابن ربیع بعد از این ماجرا شریک بن عبدالله هم به تعلیم فرزندان خلیفه پرداخت و هم منصب قضاوت را پذیرفت.
جمعه 96/05/27
زن و مرد جواني به محله جديدي اسبابكشي كردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد كه همسايهاش درحال آويزان كردن رختهاي شسته است
و گفت:«لباسها چندان تميز نيست. انگار نميداند چطور لباس بشويد. احتمالآ بايد پودر لباسشويي بهتري بخرد.»
همسرش نگاهي كرد اما چيزي نگفت.
هر بار كه زن همسايه لباسهاي شستهاش را براي خشك شدن آويزان ميكرد زن جوان همان حرف را تكرار ميكرد تا اينكه حدود يك ماه بعد، روزي از ديدن لباسهاي تميز روي بند رخت تعجب كرد و به همسرش گفت: «ياد گرفته چطور لباس بشويد. ماندهام كه چه كسي درست لباس شستن را يادش داده!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بيدار شدم و پنجرههايمان را تميز كردم!»
زندگي هم همينطور است. وقتي كه رفتار ديگران را مشاهده ميكنيم، آنچه ميبينيم به درجه شفافيت پنجرهاي كه از آن مشغول نگاه كردن هستيم بستگي دارد. قبل از هرگونه انتقادي، بد نيست توجه كنيم به اينكه خود در آن لحظه چه ذهنيتي داريم و از خودمان بپرسيم آيا آمادگي آن را داريم كه به جاي قضاوت كردن فردي كه ميبينيم در پي ديدن جنبههاي مثبت او باشيم؟!
چهارشنبه 96/05/25
بر اساس آمارهای رسمی، میزان خرید و فروش یک سال کتاب در کشورمان برابر است با میزان خرید و فروش یک روز لوازم آرایشی.!
همین …
غصه ام میگیره این مطالب رو می بینم کاش بیدار بشیم …
سه شنبه 96/05/24
یکی از بزرگان میگفت: ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.
یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟
گفتم: بله!
گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!
من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟
گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر میکند…
از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.
سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.
یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد…
سه شنبه 96/05/24
در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند،
بچه ها نمی توانند بزرگ شوند!شاید قد بکشند،
اما بال و پر نخواهند گرفت…!
دوشنبه 96/05/23
سنگريزه” ريز است و ناچيز …
اما اگر در جوراب ياکفش باشد ، ما را از راه رفتن باز ميدارد!!!
در زندگي هم ؛ بعضي مسائل ريزاند و ناچيز …
امامانع حرکت بسمت خوبي ها و آرامش ما ميشوند!!!
کم احترامي يا نامهرباني به والدين ؛
نگاه تحقيرآميز به فقرا ؛
تکبر و فخرفروشي به مردم ؛
منت گذاشتن هنگام کمک کردن ؛
نپذيرفتن عذر خطاي دوستان ؛
بخشي از سنگريزه هاي مسير تکامل ما هستند !!!
آنها را بموقع کنار بگذاريم …
تا از زندگي لذت ببريم...