کلید واژه: "غلام با درایت"

حکایت

​ حکایت است که پادشاهی از وزیرخود پرسید: بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد، و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی. وزیر سر در گریبان به خانه رفت وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟ و او… بیشتر »