نوشته شده توسط
مهنــــا در مناسبت
موسای طور غربتم و خسته، بی عصامجروح عشق هستم و محکوم بی خطا افتاده ام به گوشه زندان بی کسی در حسرتم به دیدن یک بار آشنا در قعر تیرگی نفسم بند آمده از دود شعله ی ستم و قحطی هوا در سجده بسکه پیکر من آب رفته است انگار روی خاک فتاده است یک عبا شاعر : مجتبی…
بیشتر »