نوشته شده توسط
مهنــــا در زندگی
هرگز با پدرم خلوت نكرده بودم شايد هم پس از ازدواج با همسرم، در واقع با او متاركه كرده بودم. سالها كشيد تا در يك روز گرم تابستان به صرف چاى كنارش نشستم، با وى در باب زندگى، ازدواج، فرزندانم، و مسئوليتهايم گلايه كردم پدرم در حالى كه چاى را در نعلبكى…
بیشتر »