مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.
منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.
الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

جمعه 95/06/12
~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~
شهادت امام جواد(ع)
✔️اغلب منابع کهن به صراحت سخنی از شهادت امام جواد علیهالسلام به میان نیاوردهاند.
✔️اما در کتاب اثبات الوصیه ، منسوب به مسعودی، درباره مسموم شدن امام به دست همسرش، ام فضل، گزارش مفصّلی آمده است.
✔️بنابراین گزارش، امفضل به تحریک معتصم عباسی و جعفر، برادر تنی امفضل، و از روی حسادت به همسر دیگر امام، امام را مسموم کرد، اما بعد پشیمان شد.
~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~۰~

پنجشنبه 95/06/11
±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±
“تذکر غیرمستقیم”
پشت پنجره اتاق بودم و حیاط رو نگاه می کردم.
یه دفعه اتفاقی دیدم یکی از بچه ها، آشغالِ تغذیه اش رو انداخت رو زمین و بلافاصله پاش رو گذاشت روی اون آشغال.
یکی از بچه هایی که تو اتاق کنارم بود رو صداش کردم و گفتم: برو تو حیاط از کنار پای فلانی بدون اینکه چیزی بهش بگی، آشغال رو بردار و بنداز داخل سطل. اونم رفت و اینکارو کرد و برگشت.
این حرکت از مستقیم نهیب زدن و تذکر دادن خیلی بهتر بود برای این دانش آموز.
±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±±

پنجشنبه 95/06/11
=====================================
عن الصادق(ع) قال:
بینا موسی بن عمران یناجی ربه عز و جل اذ رای رجلا تحت عرش الله عز و جل فقال: یا رب من هذا الذی قد اظله عرشک؟
فقال: هذا کان بارا بوالدیه، و لم یمش بالنمیمة.
امام صادق(ع) فرمود:
هنگامی که حضرت موسی(ع) مشغول مناجات با پروردگارش بود، مردی را دید که در زیر سایه عرش الهی در ناز و نعمت است، عرض کرد: خدایا این کیست که عرش تو بر او سایه افکنده است؟
خداوند متعال فرمود: او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود و هرگز سخن چینی نمی کرد.
بحار الانوار، ج 74، ص 65
=======================================

پنجشنبه 95/06/11
داستان_کوتاه
در زمانهای قدیم مردمی بادیه نشین زندگی میکردند که در بین آنها مردی بود که مادرش دچار آلزایمر و نسیان بود و میخواست در طول روز پسرش کنارش باشد.
و اين امر مرد را آزار ميداد فكر ميكرد در چشم مردم کوچک شده است. هنگامی که موعد کوچ رسید مرد به همسرش گفت مادرم را نیاور بگذار اینجا بماند و مقداری غذا هم برایش بگذار تا اینجا بماند و از شرش راحت شوم تا گرگ او را بخورد یا بمیرد. همسرش گفت باشه آنچه میگویی انجام میدهم! همه آماده ی کوچ شدند؛ زن هم مادر شوهرش را گذاشت و مقداری آب و غذا در کنارش قرار داد و کودک یک ساله ی خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند.
آنها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود و مرد به پسرش علاقه ی فراوانی داشت و اوقات فراقت با او بازی میکرد و از دیدنش شاد میشد. وقتی مسافتی را رفتند تا هنگام ظهر برای استراحت ایستاند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردن شدند مرد به زنش گفت پسرم را بیاور تا با او بازی کنم. زن به شوهرش گفت او را پیش مادرت گذاشتم، مرد به شدت عصبانی شد و داد زد که چرا اینکار را کردی همسرش پاسخ داد ما او را نمیخواهیم زیرا بعد او تو را همانطور که مادرت را گذاشتی و رفتی خواهد گذاشت تا بمیری.
حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد و سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادرش و فرزندش رفت زیرا پس از کوچ همیشه گرگان بسمت آنجا می آمدند تا از باقی مانده ی وسایل شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند.
مرد وقتی رسید دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگان دور آنها هستند و پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب میکند و تلاش میکند که کودک را از گرگها حفظ کند. مرد گرگها را دور کرده و مادر و فرزندش را بازمیگرداند و از آن به بعد موقع کوچ اول مادرش را سوار بر شتر میکرد و خود با اسب دنبالش روان میشد و از مادرش مانند چشمش مواظبت میکرد و زنش در نزدش مقامش بالا رفت.
❗️انسان وقتی به دنیا می آید بند نافش را میبرند
ولی جایش همیشه می ماند تا فراموش نکند
که برای تغذیه به یک زن بزرگ وصل بود❗️

پنجشنبه 95/06/11
————————————————————————–
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
گر گدا کاهل بود
تقصیر صاحبخانه چیست؟
ما تنبل هستیم و حاجت از خدا نمی خواهیم.
باید دست مان را بلند کنیم و گدایی کنیم و دائم به خدا بگوییم که حاجت ما را بده.
اگر صلاح باشد، خدا حاجت ما را می دهد.
گاهی هم صلاح ما نیست و خدا حاجت ما را نگه می دارد و در قیامت به ما می دهد.
————————————————————————