مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.
منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.
الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
سه شنبه 96/11/03
زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است
آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است
ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار
این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است
حبل المتینِ قافـله سالار عاشقان
تا روز حشر، موی پریشان زینب است
ولادت حضرت زینب مبارک
دوشنبه 96/11/02
امام سجاد(ع):
سخت ترین لحظات آدمیزاد:
★لحظه ای که فرشته مرگ را می بیند
★ولحظه ای که از قبرش برمی خیزد
★و لحظه ای که در پیشگاه خدای متعال می ایستد
الخصال،ج۱،ص۱۱۹
جمعه 96/10/29
شیخ جعفر کاشف الغطاء هنگامی که به ایران مسافرت نموده بود در جلسهای که یکی از فرماندهان نظامی حضور داشت، ضمن صحبتهای حکیمانهاش گفت: “هرگاه مؤمنی چهل شبانهروز از خوردن هر غذای حرام، خودداری کند، خداوند متعالی او را از خوردن غذای حرام نگه داشته و مصون میدارد".
آن فرمانده، به دلیل بیایمانی و خباثت درونی خود و به منظور بیارزش کردن و نادرست نمایاندن سخن شیخ، فردای آن روز، به یکی از زیردستان خود دستور داد، گوسفندی را به زور، یعنی از راه حرام بگیرد و به خانهی فرمانده ببرد. او دستور را اجرا کرد.
فرمانده گوسفند را ذبح کرد، از گوشت آن غذایی تهیه کرد و یک میهمانی ترتیب داد. از شیخ جعفر کاشف الغطاء هم برای حضور در آن میهمانی دعوت به عمل آورد. مرحوم شیخ، دعوت را پذیرفت و با شرکت در آن مجلس، از غذاهای تهیه شده میل کرد.
در پایان میهمانی، فرمانده به شیخ گفت: “دیروز فرمودید، هرگاه مؤمن چهل روز از خوردن حرام خودداری کند، خداوند متعال او را از خوردن غذای حرام باز میدارد. حالا به اطلاع شما میرسانم تمامی غذایی که امشب میل کردید، از راه حرام تهیه شده بود".
شیخ پرسید: ” چه طور؟”
فرمانده گفت: “یکی از پاسبانها را دستور دادم که گوسفندی را به زور بگیرد و بیاورد. او نیز چنین کرد. گوسفند را کُشتیم و تمام غذای امشب از گوشت آن حیوان تهیه شده بود".
مرحوم شیخ، پس از اندکی درنگ و تأمل درخواست کرد آن پاسبان را در مجلس حاضر کنند. پاسبان که به مجلس وارد شد، شیخ از او پرسید: “داستان گوسفند از چه قرار بود؟” پاسبان گفت: “از شهر بیرون رفتم، کشاورزی را دیدم که با یک گوسفند به طرف شهر میآید. او را دستگیر کردم، کتک مفصل زدم و زندانی نمودم، گوسفندش را به زور گرفتم و به منزل به منزل فرمانده بردم".
شیخ فرمود: “کشاورز را بیاورید".
✨ کشاورز را که آوردند، جریان واقعه را از او پرسید، گفت: “از اهالی فلان ده هستم. شنیدم که عالم بزرگوار ما از نجف اشرف آمده است دوست داشتم که گوسفندی را به او هدیه کنم. نزدیک شهر که رسیدم، این پاسبان به من حمله کرد و بعد از کتک زدن، مرا زندانی کرد، گوسفندم را هم بُرد، یعنی همان گوسفندی که برای هدیه کردن به شیخ آورده بودم” ✨
اینجا باید این ضربالمثل معروف را یادآوری کرد که: «تا سیه روی شود، هر که در او غش باشد»
پنجشنبه 96/10/28
قانون جذب یا تئوری دروغین انرژی بجای خدا
نسخه جدید تغییر اعتقادی، فرهنگی و سبک زندگی جامعه ایران‼️
سه شنبه 96/10/26
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در یکی از سفرهایش به زنی که در حال پختن نان بود و کودکی را با خود حمل میکرد برخورد نمود.
آن زن نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا! به من خبر رسیده که شما فرمودهاید: خداوند نسبت به بندهاش از مادر نسبت به فرزندش مهربانتر است.
حضرت فرمود: آری چنین است که میگویی.
زن گفت: مادر هرگز حاضر نمیشود فرزندش را در این تنور بیندازد!
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گریست و فرمود: خداوند به آتش عذاب نمیکند؛ مگر کسی را که توحید را نپذیرد
📚 داستانهای کشفالاسرار، ص302
سه شنبه 96/10/26
لحظهشماری میکردند که امیرالمؤمنین از مسجد بیرون بیاید. باورشان نمیشد که علی از آنان حمایت کند.
وقتی پیش او رفتند و از او خواستند که با خلیفه حرف بزند و او را متقاعد کند که غیر اعراب را هم منصب و مسئولیت بدهد. فکر میکردند علی بیش از هم دردی، کاری برای آنان نکند؛ اما حالا میبینند که علی به مسجد رفته است تا با بزرگان مدینه درباره آنان گفتگو کند.
همانطور منتظر ایستاده بودند که امیرالمؤمنین از مسجد بیرون آمد. آثار خشم و غضب را که در چهره او دیدند، دانستند که با درخواست آنان موافقت نشده است. سرها را پایین انداختند و رو به سوی خانههای خود گذاشتند.
اما ناگهان صدای امیرالمؤمنین را شنیدند که گفت:
بله؛ آنان موافقت نکردند که شما را بر کارهای مهم بگمارند؛ اما من از پسرعمو و برادرم، رسول خدا شنیدهام که اگر رزق و روزی را ده قسم کنند، یک قسم آن در حکومت است و باقی در تجارت. چشم به حکومت نداشته باشید؛ بروید به سوی نه قسم دیگر.
بحارالانوار، ج 42، ص 160
دوشنبه 96/10/25
با قلبی مملو از غرور و عشق می نشینیم و یاد آن ها را همیشه در دل خود زنده نگاه خواهیم داشت.
بعد از “تو”…
تمام ایران به یکباره فرو ریخت
و بیشتر از این کشتی
قلب مردم سرزمینت سوخت!!
این شعله ها بالاخره خاموش می شوند
اما مطمئن باش
چراغ قهرمانی ات تا ابد روشن است!
راستی…
شعله های قلب مادرت را چگونه خاموش کنیم؟؟
ملوانان سرزمین من قهرمانان آب های آزاد
روحتان شاد، یادتان همیشه در قلب های ما آکنده خواهد بود.