مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.
منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.
الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
چهارشنبه 03/05/17
ابن رجب ميگويد :
يكي از عابدان ، درمكه بود ؛ آذوقه اش تمام شد و به شدت گرسنه گرديد و در آستانه مرگ قرار گرفت. در همان حال كه او ، در كوچه های مكه دور می زد ، ناگهان گردنبند گرانبهايي ديد كه روی زمين افتاده بود. آن را در آستين خود نهاد و به حرم رفت ؛ آنجا مردي را ديد كه اعلام ميكرد گردنبندش گم شده است.
خودش، ميگويد:
آن مرد، نشاني گردنبند را به من داد. دانستم كه راست ميگويد ؛ لذا گردنبند را با اين شرط به او دادم كه چيزی به من بدهد ؛ اما او ، بی آنكه به چيزی توجه كند و يا چيزی به من بدهد ، گردنبند را برداشت و رفت .
با خودم گفتم : بار خدايا !
برای رضامندی تو اين گردنبند را به صاحبش دادم ؛ پس در عوض آن چيز بهتري به من بده .
پس از مدتي اين عابد ، به سوی دريا رفت و سوار بر قايقي شد ؛ ناگهان طوفانی خروشان ، وزيدن گرفت و قايق را در هم شكست. اين مرد ، بر يكی از تخته های قايق سوار شد و باد ، او را به اين سو و آن سو می برد تا اينكه او را به ساحل يك جزيره كشاند. او ، وارد جزيره شد و ديد كه آنجا مسجدی هست و مردمانی هستند كه نماز می خوانند.
او نيز نماز گزارد و سپس مشغول خواندن قرآن شد.
اهالي جزيره گفتند:
آيا تو قرآن خواندن ياد داری؟
ميگويد : گفتم بله : گفتند : پس به فرزندان ما قرآن بياموز.
وی ميگويد : من ، به بچه های آنها قرآن آموزش ميدادم و آنها ، به من مزد ميدادند .
سپس چيزی نوشتم. گفتند : آيا به فرزندان ما نوشتن می آموزی؟
گفتم: بله ؛ پس از آنها مزد ميگرفتم و به فرزندانشان نوشتن ياد ميدادم .
سپس گفتند : اينجا دختر يتيمی است كه پدرش وفات كرده است ؛ آيا ميخواهی با او ازدواج كني؟ گفتم : اشكالی ندارد. با او ازدواج كردم و وقتی او را نزد من آوردند ، ديدم كه همان گردنبند در گردن اوست !!!
گفتم : داستان اين گردنبند را برايم تعريف كن.
او تعريف كرد و گفت : پدرم اين گردنبند را روزی در مكه گم كرده و آن را مردی پيدا نموده و به پدرم باز گردانده است و پدرم همواره در سجده نماز ، دعا ميكرد كه خداوند به دخترش ، همسری مانند آن مرد بدهد. گفتم : آن مرد ، من هستم.
بدينسان خداوند ، گردنبند را از راه حلال و مشروع نصيب او كرد چون چيزی را براي رضامندی خدا رها كرد ، خداوند در عوض آن چيز ، بهتر از آن را به او داد.
در حديث آمده است: « خداوند پاك است و جز پاك را نمی پذيرد.
سه شنبه 03/05/16
امام حسن مجتبی عليهالسلام:
مردم چهار دستهاند:
۱. دستهای اخلاق دارند، اما بهرهای از دین ندارند،
۲. دستهای از دین بهرهمندند، اما اخلاق ندارند،
۳. دستهای نه از دین بهرهای دارند و نه اخلاق دارند، که اینها بدترین مردم اند.
۴. و دستهای هم اخلاق دارند، هم از دین بهرهمندند که اینان بهترین مردم اند.
بحارالانوار، جلد ۸۷، صفحه ۳۸۱
دیندار های محترم لطفا اخلاق مدار باشید :)
سه شنبه 03/05/16
ﺩﻋﺎ کنیم هیچکس ﺩﻟﺶ ﻧﮕﯿﺮد ﺍﮔر ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺪﺍ ﯾﻪ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﺧﻮﺏ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺶ
ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﯿﭽﮑﺪﻭممون ﺍﺷﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﻧﯿﺎﺩ ﺍگرم اﻭﻣﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﺎﺷﻪ
ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺩﻟﺶ ﭘﺮ ﻧﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﭘﺮ ﺷﺪ ﭘﺮ ﺑﺸﻪ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ، ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ
ﺩﻋﺎ کنیم هیچکی ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﻧﺸﻪ ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﺷﺪ ﺧﺪﺍ ﺯﻭﺩ ﯾﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ
ﺩﻋﺎ کنیم ﻫﺮ ﮐﯽ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﺶ ﺑﺮﺳﻪ
ﺩﻋﺎ کنیم حکمت خدا با آرزوهامون یکی باشه
دوشنبه 03/05/15
متن شبهه
من به عنوان یک ایرانی که به دولت مالیات می پردازد و ازمنابع طبیعی و ملی کشور سهم دارم، راضی نیستم که دولت حتی یک ریال از این منابع را صرف مراسم اربعین نماید.
️به کلیه زائران هم اعلام می کنم استفاده رایگان شما از این خدمات حرام است.️
پاسخ به شبهه
این مطلب ناشی از فهم نادرست نویسنده از وظایف و اختیارات دولتها در مصرف بیتالمال است.
اساساً امکان ندارد که دولتها برای هر هزینهای از تک تک مردم رضایت بگیرند و چنین انتظاری از دولتها اصلاً معقول نیست.
وقتی گروهی از مردم یک خواسته و نیاز معقول و مشروع و قانونی دارند و برای رسیدن به خواسته خود، نیازمند حمایتهای دولت هستند، دولت موظف است به هر شکل ممکن به آنها کمک کند.
چرا دولت استادیوم میسازد؟ مگر همه مردم اهل تماشای فوتبالاند؟
چرا دولت جاده و اتوبان میسازد؟ مگر همه مردم ماشین دارند و به مسافرت میروند؟
چرا در سفرهای نوروزی، پلیس و اورژانس و راهسازی آماده باش کامل هستند؟ مگر همه به سفر نوروزی میروند؟
چرا دولت ارز مسافرتی میدهد؟ مگر همه مردم به سفر خارجی میروند؟
چرا دولت برای ساخت فیلم و سریال هزینه میکند؟ مگر همه مردم تلویزیون میبینند؟
و صدها سوال اینچنینی دیگر…
بسیاری از هزینههایی که دولتها انجام میدهند، سودش به اکثریت نمیرسد اما چون در مسیر معقول و مشروعی است، چنین هزینههایی غلط نبوده و کسی نمیتواند بگوید من راضی نیستم.
این سخنان، صرفاً بهانهای برای تخریب راهپیمایی عظیم اربعین حسینی است.
اگر دولت هیچ تدبیری برای رفت و آمد زائران نمیاندیشید، این حرف و حدیثها سمت و سوی دیگری پیدا میکرد و دولت را به نحو دیگری متهم میکردند.
@porseshgar
دوشنبه 03/05/15
صبر نمیکنه مشکلاتت تموم شه
صبر نمیکنه تا خستگیات بره
صبر نمیکنه تا کارت تموم شه
اگه دست روی دست بزاری
اگه منتظری معجزه بشه
سال دیگه این موقع
بجای رسیدن به آرزوهات
باز داری بهشون فکر میکنیو
میگی یعنی میشه؟
نه
تا نخوای
تا تلاش نکنی
تا نجنگی
نمیشه
پاشو و با همه نیرو و قدرتت بجنگ
و اهدافتو محکم بغل کن
یکشنبه 03/05/14
پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و از سختیهایش مینالید؛
دوستی از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری؟
پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که باید آنها را رام کنم،
دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند،
دو تا عقاب هم دارم که باید آنها را هدایت و تربیت کنم.
ماری هم دارم که آن را حبس کردهام.
شیری نیز دارم که همیشه باید آن را در قفسی آهنین زندانی کنم.
بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت کنم و در خدمتش باشم.
مرد گفت: چه میگویی، آیا با من شوخی میکنی؟ مگر میشود انسانی این همه حیوان را با هم در یکجا، جمع کند و مراقبت کند؟!
پیرمرد گفت: شوخی نمیکنم، اما حقیقت تلخ و دردناکیست. آن دو باز چشمان منند، که باید با تلاش و کوشش از آنها مراقبت کنم.
آن دو خرگوش پاهای منند، که باید مراقب باشم به سوی گناه کشیده نشوند.
آن دو عقاب نیز، دستان منند، که باید آنها را به کار کردن آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم.
آن مار، زبان من است که مدام باید آن را دربند کنم تا مبادا کلام ناشایستی از او سر بزند.
شیر، قلب من است که با وی همیشه در نبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند
و آن بیمار، جسم و جان من است که محتاج هوشیاری مراقبت و آگاهی من دارد.
این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده و امانم را بریده.