بار خدایا !
تاکی میان من و تو ،منی و مائی بود .منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم .
الهی، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم، کمتر از همه ام .
آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزری یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت، از او پرسید: تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟ آهنگر سر به زیر اورد و گفت: وقتی که میخواهم… بیشتر »
در یک روستا، تاجری مقدار زیادی محصول از کشاورزان خرید تا آنها را با ماشین به انبار منتقل کند. در راه از پسری روستایی پرسید: «تا جاده چقدر راه است؟» پسر جواب داد: «اگر آرام بروید حدود ده دقیقه. اما اگر با سرعت بروید نیم ساعت و یا شایدهم بیشتر.»… بیشتر »
امام كاظم عليه السلام مي فرمايند: اى هشام! … در خلوت خويش از خداوند حيا كنيد همان گونه كه در آشكار خود از مردم حيا مى كنيد. [تحف العقول صفحه: 717] داستانك: سيد محمد اشرف علوي مينويسد: « در سفري به مصر، آهنگري را ديدم كه با دست خود آهن گداخته را… بیشتر »
صداى ساز و آواز بلند بود. هركس كه از نزديك آن خانه میگذشت، مى توانست حدس بزند كه در درون خانه چه خبرهاست؟ بساط عشرت و ميگسارى پهن بود و جام «مى» بود كه پياپى نوشيده مى شد. كنيزك خدمتكار درون خانه را جاروب زده و خاكروبه ها را در دست گرفته از خانه… بیشتر »
داستان_کوتاه
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود ، زندگی می کردند . یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک ، با هم جرو بحث کردند . پس از چند هفته سکوت ، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند .
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به… بیشتر »