دوست

امام على عليه‌السلام: 

هرچه محبّت دارى نثار دوستت كن،اما هرچه اطمينان دارى به پاى او مريز 

اُبْذُلْ لِصَدِيقِكَ كُلَّ المَوَدَّةِ و لا تَبذُلْ

لَهُ كُلَّ الطُّمَأنِينَةِ 

غررالحكم_حدیث2463

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

کاش...


کاش عشق تو نصیب دل بیمار شود
ساکن کوی تو این عبد گنه کار شود

محمد مبشری 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

اندر حکایت ما

ذوالنون مصري پادشاهي را گفت: شنيده ام فلاني را به فلان ولايت فرستاده اي و او به مال مردم دراز دستي مي کند.

شاه گفت: روزي سزاي او را خواهم داد.

 گفت: بلي روزي سزاي او را مي دهي که تمام مال مردم را گرفته باشد. آن وقت تو به زور از او مي ستاني و در خزانه مي نهي، اين طرز سزا دادن به حال مردم چه سودي دارد؟ 

پادشاه خجل شد و آن حاکم را بر کنار کرد.

سرگرگ بايد هم اول بريد 

نه چون گوسفندان مردم دريد.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

متی ترانا و نراک

چنین نوشته خدا درشناسنامه ی دل

 منم غلام مه وبنده زاده ی خورشید

سلام می دهم از عمق این دلِ تاریك

به آخرین پسر خانواده ی خورشید

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

تکه ای از چادرکعبه

چادر سیاهم تکه ای از چادر سیاه کعبه است و چه رنگی از این رنگ خدایی بهتر!

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

یه جرعه کتاب




به اندازه کافی صندلی یا خوشبختی وجود ندارد که به همه برسد، همینطور غذا، همین طور شادی، همین طور تخت و شغل و خنده و دوست و لبخند و پول و هوای تمیز برای نفس کشیدن … و موسیقی همچنان ادامه دارد. من یکی از اولین بازنده ها بودم و داشتم فکر می کردم آدم باید در زندگی صندلی خودش را همراه داشته باشد تا محتاج منابع عمومی رو به کاهش نباشد.

 جزء از کل 

استیو_تولتز

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

داستانک

دو پیرمرد که یکی از آنها قدبلند و قوی هیکل و دیگری قدخمیده و ناتوان بود و بر عصای خود تکیه داده بود، نزد قاضی به شکایت از یکدیگر آمدند. اولی گفت: 

به مقدار 10 قطعه طلا به این شخص قرض دادم تا در وقت امکان به من برگرداند و اکنون توانایی ادا کردن بدهکاریش را دارد ولی تاخیر می اندازد و اینک می گوید گمان می کنم طلب تو را داده ام، حضرت قاضی! از شما تقاضا دارم وی را سوگند بده که آیا بدهکاری خودش را داده است، یا خیر، چنانچه قسم یاد کرد که من دیگر حرفی ندارم.

دومی گفت: من اقرار می کنم که ده قطعه طلا از وی قرض نموده ام ولی بدهکاری را ادا کردم و برای قسم یاد کردن، آماده هستم.

قاضی: دست راست خود را بلند کن و قسم یاد کن.

پیرمرد: یک دست که سهل است، هر دو دست را بلند می کنم، سپس عصا را به مرد مدعی داد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت:

به خدا قسم که من قطعات طلا را به این شخص دادم و اگر بار دیگر از من مطالبه کند، از روی فراموشکاری و نا آگاهی است.!

قاضي به طلبكار گفت: اكنون چه ميگويي؟

او در جواب گفت: من می دانم که این شخص قسم دروغ یاد نمی کند، شاید من فراموش کرده باشم، امیدوارم حقیقت آشکار شود.

قاضی به آن دو نفر اجازه مرخصی داد، پیرمرد عصای خود را از دیگری گرفت.

 در این موقع قاضی به فکر فرو رفت و بی درنگ هر دوی آنها را صدا زد.

قاضی عصا را گرفت و با کنجکاوی دیواره آن را نگاه کرد و دیواره اش را تراشید، ناگاه دید که ده قطعه طلا در میان عصا جاسازی شده است، به طلبکار گفت:

بدهکار وقتی که عصا را به دست تو داد، حیله کرد که قسم دروغ نخورد ولی من از او زیرک تر بودم.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

محرم راز

حرفِ دل راباید با تو گفت …این روزهاهمـــه را جُز تومحرم راز می‌دانند …

 ای تویی کهبا نگاهت گره گشایی میکنی…

            السلام‌علیک‌یا‌اباصالح‌المهدی

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

روزها ... دفتر مهلت

 

امیرالمومنین امام علی عليه السلام:

روزها، دفتر مهلت شماست، آن را از بهترین کارهایتان پر کنید.

 

 عیون الحکم و المواعظ، ص ۲۰۸

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

زندگی کردن هنر می خواهد

دلا فرزانگی کردن مهم است
خدا را بندگی کردن مهم است

چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است

دلا این زندگی جز یک سفر نیست
گذرگاه است و راهش بی خطر نیست

چو خواهی با صفا باشی و صادق
به جز راه خدا راهی دگر نیست

غم بیچارگان خوردن مهم است

 دلی از خود نیازردن مهم است

چه مدت زندگی کردن مهم نیست
 چگونه زندگی کردن مهم است

دلا با نفس جنگیدن مهم است
عیوب خویش را دیدن مهم است

خطا باشد ز مردم عیب جویی
خطای خلق بخشیدن مهم است

دلا درد آشنا بودن مهم است
به مردم عشق ورزیدن مهم است

چه مدت زندگی کردن مهم نیست
چگونه زندگی کردن مهم است.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.