مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
دوشنبه 97/05/29
وحشتناک ترين لحظه ى زندگى، لحظه ايست که انسان رادر سرازيرى قبر ميگذارند.
شخصى نزد امام صادق(ع) رفت و گفت من از آن لحظه بسيارميترسم، چه کنم؟
امام صادق(ع)فرمودند:
زيارت عاشورا را زياد بخوان.
آن مرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد اللهم ارزقنى شفاعة الحسين يوم الورود؟
یعنی خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من کن.
زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين(ع) در آن لحظه به فريادتان برسد.
چهارشنبه 97/05/03
راوی: سلیمان (یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام )
حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند.
گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند.
یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست.
نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت.
امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند:
« سلیمان! … این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!…
با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم…
با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم… آیا این کافی نیست؟!»
منبع: مجله، هنر دینی، شماره۶
دوشنبه 97/05/01
دخل الرضا (علیه السلام ) الحمام فقال له بعض الناس، دلکنی، فجعل یدلکه فعرفوه، فجعل الرجل یستعذر منه وهو یطیب قلبه ویدلکه.
امام هشتم (علیه السلام ) وارد حمام شد (که جز یک نفر کسی در آنجا نبود) آن یک نفر هم امام رضا (علیه السلام ) را نمی شناخت. وی امام را مورد خطاب قرار داد و گفت: مرا دلاکی کنید (به پشت من کیسه بکشید). امام هم کیسه را گرفت و مشغول کیسه کشیدن شد. در این هنگام، یکی یکی افراد به حمام وارد شدند و حضرت را در حال کیسه کشیدن به پشت آن مرد مشاهده کردند. آنان حضرت را به آن مردم شناساندند و گفتند: وی امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام ) است. مرد مذکور از فرط خجلت و شرمندگی از عمل ناآگاهانه خود عذر خواهی کرد ولی حضرت او را دلداری داد و به ادامه عمل خود پرداخت تا اینکه کار به پایان رسید.
سه شنبه 97/04/19
حضرت صادق (ع) فرمود زمینی بین من و مردی قرار بود تقسیم شود. آن مرد از علم نجوم اطلاعی داشت. کار را به تأخیر می انداخت تا ساعتی را انتخاب کند که به اعتقاد خودش آن ساعت برای او خوب است و برای من بد
در نتیجه او سود کند و من زیان. بالاخره روز و ساعتی که در نظر داشت رسید، زمین تقسیم شد ولی به نفع من تمام گردید
منجم از روی ناراحتی دست خود بر یکدیگر زده گفت مانند امروز هرگز ندیده بودم.
پرسیدم مگر چه شده؟
جواب داد من مردی منجم هستم در ساعت خوبی بیرون آمدم و ساعت بد را برای شما اختیار کردم. اینک می بینم کار برعکس شد قسمت بهتر نصیب شما گردید
گفتم می خواهی تو را حدیثی بیاموزم که پدرم به من فرمود؟
گفتم پیغمبر اکرم (ص) فرمود هر که مایل است خداوند نحوست روزش را جلوگیری کند صبحگاه آن روز صدقه بدهد.
اگر می خواهد نحوست شبش از بین برون سر شب صدقه دهد من ابتدای حرکت و خارج شدن خود را با صدقه شروع کردم
این صدقه دادن برایت بهتر از علم نجوم است.(کافی، جزء 4، ص 7. )