موضوع: "دلتنگی"

گفتگوباحضرت دوست

خــــــــدای مــن 

گُم شده ام در هزار راه های بیراهـــــــه

یاد حرف استادم بخیر که میگفتن :

اگر سر جلسه ی امتحان بگویم پنج دقیقه وقت دارین چه میکنید ؟

تمـــــام سعیتونُ برای نمره گرفتن میگزارین؟یا با بند کفشتون بازی میکنید ؟

شرح حال من است انگار  گویی به بند کفشی ســـــرگرمم ….

هـمان بـازیـچـه هـای دنــیـا …

مرا در صـــــراط مستقیمت قرار بده

تا کــــــــی سرگردانی…

تا کــــــــی غـــــفلت….

مرا از آرامشت پر کن…

………………………………………….

خداجونم دلم گرفته می‌دونم که می‌دونی چرا ولی چراتموم نمیشه؟!

دلتنگی

کسی چه می داندمن امروز چند بار فرو ریختم!

چند بار دلتنگ شدم!

اتفاق خوب

گاهی پیش می آید که دلت یک اتفاق خوب می خواهد.اتفاقی که از روزمرگی نجاتت دهد.

اتفاقی که حالت را خوب کند.

حتی حاضری در هوای یخ زده ی زمستان پیاده قدم بزنی، به هوای اینکه آفتابی بتابد و تو را گرم کند.

نمی دانی چه می خواهی.

فقط می گویی منتظر یک اتفاق تازه هستی.

به ترنمی دلبسته می شوی و روزی هزاربار با گوش جان آن نوای موسیقی را می شنوی،

اما باز هم نمی دانی که چه می خواهی

آشفته و بی قرار هستی.

و باز هم نمی دانی که چه می خواهی.

من راز این بی قراری ات را می دانم.

دلت یک دوست می خواهد!

کسی را که فقط بشود با او چند کلام حرف زد.

شاید هم گاهی دلت یواشکی چیز بیشتری بخواهد.

شاید هم دلت به سرش زده باز عاشق شود!!!

شیما سبحانی

از کتاب: خیال بافی ها  

دعوت 


میگویند:کربلاقسمت نیست،دعوت است

خدایا…

من معنی قسمت و دعوت را نمیدانم

اما تو..معنی طاقت رامیدانی مگر نه؟ 

دل من لک زده تا کنج حرم

بنویس کربلا اربعین

جمعه یعنی...

 

جمعه یعنی
عطر نرگس در هوا سر میکشد
جمعه یعنی
قلب عاشق سوی او پر میکشد
جمعه یعنی
روشن از رویش بگردد این جهان
جمعه یعنی
انتظار مَهدی صاحب زمان

 


تعجیل در فرج صاحب العصر صلوات

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّل فَرجَه

عرض ارادت

 

یک باره دلم گفت که بنویس کلامی
در وصف بلند مرتبه و شاه مقامی
دستی به روی سینه نهادم و نوشتم
از من به حسین بن علی عرض سلامی

می آید...

گر عاشق و دلداده شوی می‌آید

پاک از گنه ، آزاده شوی می آید

پیداست علائم ظهورش  

اما..

وقتی که تو آماده شوی  می‌آید

کاش بودی

 کاش بودی تا دلم تنها نبود

  تا اسـیر غصه فردا نبود 

کاش بودی تا فقـط باور کنی 

بی تو هـرگز زندگی زیبانبود

اللّهم عجّل لولیک الفرج

گاهی دلم میخواهد...

 

 

گاهی دلم میخواهد در هـَــمــــهَـــمِــــه یِ سـُــکــــوتِ درونم گـــــــــــــم شوم…

در دَریــــایِ تُهــــیِ افکارم غَـــــرق شوم…

با آوازِ بی صِــــدایِ قَنــــاریِ دِلَم زمزمه کنم و شـــعر بـــی آهـَـنـــــگی بخوانم …

گاهی دلم میخواهد،ذهنم پر از خــــــــالی شود….

دلم میخواهد به “هــــیـــچی ” فکر کنم …

بدون هیچ دَغــدَغـــِه ای….

شاید گاهی دلم بـــی دَغـــدَغـــِه بودن میخواهد …

گاهی دوست دارم در سیــــلِ پـُـــرخُــــروشِ اَفکارَم،قـَــطــــرِه ای آرامِــــش بیابم…

این روزها ، گاهی دلم

ذَره ای…

مـــِـثقـــالی…

مُحََـــبَـــتِ خــــالِـــــصانه،آن هم از نوع بی چون و چِرایَش میخواهد…

اما افسوس…

انگار دنبال ســــــوزَنی در انبار کاه میگردم…

البته اگــــــر سوزنی وجود داشته باشد…

اِنـــــگار…

انگار این روزها دلم خیلی “پـُـــــرتَــــوَقــُــــع” شده است…

 

خدایا

ايوب نبى آخراى داستانش ميگه:

“أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ" 

“من رنج ميكشم ! درحاليكه تو، مهربانترينِ مهربانانى”

 ای خدا ،جز تو ؛ من کِ را دارم تا ازاو درخواست کنم ک غم و رنجم را برطرف سازد؟

(خدایا گشایشی ایجاد کن برای دل هایی ک با بُغض صدایت میکنن)