مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
سه شنبه 96/07/11
از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:
سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام…
امان از شام !
در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و …) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم…
صلی الله علیک یا سیدالساجدین ، الامام العارفین،زین العابدین…
برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
پنجشنبه 96/02/14
پنجشنبه که میشود
ثانیه هایمان سخت بوی دلتنگي میدهد
و عده اي از عزیزانمان ، آن طرف
چشم به راه هدیه ای،تا آرام بگیرند
بافاتحه و صلواتي هوایشان را داشته باشیم.
دلم برای پدرم تنگ شده جاش خیلی خالیه
سه شنبه 96/02/12
پیشِ مردم کج مکن” گردن" که حیرانت کنند…
آبرویت برده و بدتر پریشانت کنند…
سفره دل باز کن درهنگام سجود،پیشِ ” الله”
کن گدایی،تا که “سلطانت” کند…
چهارشنبه 96/01/16
الهی من همانم بی پناهم
بجز الطافتان راهی ندارم
الهی گاه گاهی یک نگاهی
به این عبده ذلیلت، کن عطائی
الهی من حقیرم،ناتوانم
تویی سرور به این عالم، خدایی
الهی تو رئوفی ، مهربانی
کریمی و رحیمی ، باصفائی
الهی ماندگاری ، نازنینی
تو پوشاننده هر عیب مائی
الهی آمدم دستم بگیری
نیازم را ببین یا رب الهی
خدای مهربانم …
از امروز
تمامی مشکلاتم را با مداد و نعمتهایم را با خودکار مےنویسم
مےدانم که مشکلاتم را با پاک کن مهربانیت
پاک خواهی کرد.
دوشنبه 95/05/25
صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم:میان عالم وعابد چه فرق بُوَد
تا اختيار کردی از آن این طریق را ؟
گفت:آن،گلیم خویش بدَر مي برد ز موج
وین ، جهد می کند که بگیرد غریق را
گلستان ،باب دوم ،حکایت ۳۹، ص ۷۸