مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
جمعه 97/04/22
تو مطب پزشک نشسته بودم و منتظر نوبت برای مادرم. خانمی کنارم بود به من گفت: چه پولی درميارن اين دکترا،
فکر کن روزی پنجاه نفر رو که ويزيت کنه ميشه. مشغول محاسبه درآمد تقريبی پزشک بود
که پيرمردی از روبرو گفت:
چرا به اين فکر نمیکنين که امشب پنجاه نفر راحتتر ميخوابن،
پنجاه خانواده خيالشون آسوده تره.
حالم با اين حرف پيرمرد جان گرفت.
پيرمرد همچنان حرف ميزد:
هر اتومبيل گرون قيمتی که از کنارتون رد شد نگيد دزده، کلاهبرداره، الهی کوفتش بشه از کجا آورده که ما نميتونيم.
بگيد الحمدلله که يک نفر از هموطنام ثروتمنده، فقير نيست، سر چهارراه گدایی نميکنه، نوش جونش” حال خيلی ها شايد عوض شد با اين حرف و نگاه قشنگ پيرمرد.
وقتی خدا بخواد بزرگی آدمی رو اندازه بگیره،
متر رو به جای قدش ، دور “قلبش” میگیره،
خدا نگاه زيبای ما را دوست دارد
به نقل داستانهای آموزنده
چهارشنبه 97/04/20
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
سه چيز از درهاى نيكى است:
داشتن روحيه بخشندگى،
خوش گفتارى،
و شكيبايى بر آزار.
المحاسن: ج 1 ص ۶۶
پنجشنبه 97/03/31
کسی که میخواهد مسیری را به سمت رشد برود، ابتدا گروهی از شیاطین شروع میکنند به فریبدادن تا او را از صحنه، منحرف کنند و رو به ضعف بکشانند. گروهی از آنها علائم مسیر را پاک میکنند؛ مثلاً اگر باید به سمت راست برود، تابلوهای نشانگر جادّه را به سمت دیگر میگذارند.
از این نوع کیدها زیاد به کار میبرند. مؤمن اگر به همراهی یاد خدا حرکت کند، دلش لحظهبهلحظه به خدا وصل است و کید شیطان به جایی نمیرسد.
برای مؤمن، نیروهای حق و نور، بهصورت یک شهاب از ناحیهی الطاف حق می آید؛ گروهی از شیاطین را از بین می برد و کیدهای آنها را باطل میکند.
نیت و توجّه و توکل به حقتعالی، نقشه های باطل آنها را نقش برآب می کند؛ مگر اینکه ذخیرهی منفی، منفیگرایی و پشتوانه های شهوانی در درون دل ـ مثل ریاستخواهی و دنیاطلبی ـ به قدری زیاد باشد که باعث شود انسان از خودش ضرر ببیند و وسوسهی شیطان در او تأثیرگذار شود؛ وگرنه کید شیطان به خودی خود نمی تواند یک نفر را از راه، منحرف کند بلکه فقط مُعدّ و زمینهساز انحراف قرار میگیرد.
باید دربارهی این موضوع کار شود که چرا اینقدر برای شیطان امکانات هست؟ در روایات نقل شده است:
«شیطان مانند خون، در رگوریشهی بنیآدم است.»
ولی در نهایت، کیدش ضعیف است؛ چراکه بشر، ابزاری در دست دارد که اگر کید شیطان، قوی هم باشد، میتواند آن را از بین ببرد و الا جبر میشود.( رک: اصول كافي ج6، ص 18)
افرادی که در راه باطل میروند، خیلی امور دستبهدست هم داده است تا اینها به راه باطل رفتهاند؛ یکی از آنها این است که آنها میتوانسته اند خوب باشند، ولی خوب نشدهاند؛ یعنی ارادهی خودشان هم دخالت داشته است؛ وگرنه وسوسهی شیطان به تنهایی کسی را به باطل و گمراهی نمیکشاند.
حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
شنبه 97/03/26
حکایت جالب آیةالله بافقی قدسسره از کاربرد توکل
عالم ربانی، مرحوم آیةالله شیخ محمدتقی بافقی قدسسره بعد از شهریور 1320 تصمیم گرفت دوباره به قم بیاید و عدهای نیز ایشان را دعوت کرده و قول دادند امکانات زندگی در اختیار این عالم مجاهد بگذارند, مرحوم آیةالله سیدحسین بدلا قدسسره که از دوستان ایشان بود، در اینباره روایت شنیدنی و جالبی نقل کرده است:
آقای بافقی به قم بازگشتند و پس از تحمل برخی از سختیها، در خیابان حضرتی در خانهی محقر اجارهای سکونت گزیدند. من وقتی به دیدارشان رفتم زمستان بود، دیدم زندگی بسیار محقری دارند، ولی صبور و رضایتمندند. هنگام مراجعت به شهر قم با اینکه عدهای قول داده بودند، اما هیچکس پیش او نیامد، لذا به همان محلی که از آنجا دستگیر شده بود؛ یعنی حرم و مسجد بالاسر حضرت معصومه سلاماللهعلیها وارد شده و چند شبانهروز در همان جا بودند، خودش میگفت: خداوند میخواست بدین وسیله مرا تنبیه کند؛ زیرا به غیر او اعتماد نموده و توکل کردهام، چون فقط به اطمینان آنان به قم آمدم، خداوند چنین پیشآمدی را آورد تا من متنبه گردم.
وقتی از نجف به قم میآمدم، هیچ شهرتی هم نداشتم و کسی مرا نمیشناخت. توکلم فقط به خدا بود لذا خداوند مقدمات و اسباب زندگیام را در قم به سادگی فراهم آورد؛ به اینصورت که در کرمانشاه به یک نفر از اهالی قم که قبلاً با او آشنائی داشتم، برخوردم که به زیارت عتبات میرفت، او کلید منزل خود در قم را به من داد و گفت: برو آنجا سکونت کن و من آمدم در منزل او نشستم؛ ولی اکنون که توکل کامل به خدا نداشتم، او مرا بیدار و متنبه کرد.
آن که بیند او مسبب را عیان
کی نهد دل بر سببهای جهان
چهارشنبه 97/03/23
محمدبن اسامه ، بيمارشد و در بستر مرگ افتاد، جمعي ازبني هاشم همراه امام سجاد علیه السلام به عيادت و ديدار و احوالپرسي او رفتند، و در كنار بسترش نشستند و احوالپرسي كردند .
محمدبن اسامه ، به آنها گفت شما ميدانيد كه من در صف شما هستم و به شما نزديك بودم ،
اينك مبلغي وام ، برعهده من هست ، دوست دارم قبل از مرگم آن را از جانب من ادا كنيد.
امام سجاد علیه السلام فرمود: يك سوم قرض تو، به عهده من ،كه ادا ميكنم سپس ساكت شد و ديگران هم سكوت كردند و چيزي نگفتند
بعد از چند لحظه سكوت ،
امام سجاد علیه السلام به محمد بن اسامه فرمود: اداي همه قرضهايت برعهده من .
سپس امام سجاد علیه السلام فرمود: اينكه من در آغاز همه قرض او را به عهده نگرفتم ، از اين رو بود كه بني هاشم نگويند، فلاني ازماسبقت گرفت و گرنه در همان آغاز، همه دين او را به عهده ميگرفتم
روضه الكافي ص 332
پنجشنبه 97/03/10
از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند: این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟
گفت: شبی مادر از من آب خواست.
نگریستم، آب در خانه نبود.
کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم.
چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم:«اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود.
هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید:چرا ایستاده ای؟! قصه را برایش گفتم.
او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت:
«خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان».
پیام متن:
اشاره به جلب رضایت مادر و تأثیر دعای او در حق فرزند، و این که جلب رضایت مادر، آدمی را به مقام های والای معنوی می رساند.
جمعه 97/03/04
قال رسول الله صلی الله علیه و آله:يَا عَلِيُّ أَعْمَالُ شِيعَتِكَ تُعْرَضُ عَلَيَّ فِي كُلِ جُمُعَةٍ فَأَفْرَحُ بِصَالِحِ أَعْمَالِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ لِسَيِّئَاتِهِم
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
ای علی، کارهای شیعیان تو هر جمعه بر من عرضه می شود،
با اعمال صالح آنان شادمان می شوم
و برای گناهان آنها استغفار می کنم
📘بحار الأنوار ج65ص41 باب 15
دوشنبه 97/02/03
مادربزرگ میگفت:
هرکسی در این دنیا نان قلبش را میخورد!
تنها بخشیدن و گذشتن کفایت نمیکند،
رها کن خشم درونت را،
خاموش کن آتشی که جانت را میسوزاند
بایست روبروی خودت
دستی دراز کن
غبار نفرت را بشور بگذار برود دور شود.
چشم بپوشان از خطای آنکه دلت را آزرده!
عاقبت آنچه آدمی را از پای در میآورد و میمیراند اعمال گذشتهی اوست،
زخمهایی که بر جانها نهاده،
رؤیاهایی که بر باد داده
و حرفهایی که با آنها، دلهایی را شکسته است.
مادربزرگ میگفت: حال دلت را خوب کن
و باور کن هرکسی در این دنیا نان قلبش را خواهد خورد…