موضوع: "حکایت"

دعای پدر و مادر برای اولاد

امام صادق (علیه السلام)

ثَلاثُ دعوات لا یحجُبنَ عَنِ اللهِ تَعالی:

دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِه إِذا بَرَّهُ و دعوتُهُ علیهِ إذا عَقَّهُ ،

و دعاءُ المظلومِ علی ظالِمه و دعاؤُهُ لمن اِنتَصَر لهُ مِنهُ ،

و رجلٌ مؤمنٌ دَعا لِاخٍ لَه مؤمنٌ واساهُ فینا ،و دعاؤُه علیه إذا لم یُواسهُ مع القدرةُ علیه ، و اِضطرارُ أخیه إلیه ؛

 

سه دعاست که از پروردگار در حجاب نمی‌ماند و قطعاً مستجاب می‌گردد:

(نخست) دعای پدر و مادر در حق فرزندی که نسبت به والدین خود نیکوکار باشد؛ و دعای ایشان آنگاه که در حق فرزند نفرین نماید.

(دوم) نفرین مظلوم نسبت به ظالم، و دعای او (مظلوم) در حق کسی که انتقام وی را از ستمگر بستاند و

(سوم) دعای مومن آنگاه که دعای مرد مؤمن در حق برادر مؤمن خود که به خاطر ما، او را کمک مالی کرده باشد و نفرین او در حق برادرش که به وی محتاج شده و او می توانسته است نیازش را برطرف سازد و نکرده است.

 

? منبع : وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۱۳۰

 

داستانک

 

 شبی که مرحوم مجلسی علامه شد!

 

مرحوم محمدتقی مجلسی، پدر بزرگوار علامه محمدباقر مجلسی نقل می کند: شبی از شب‌ها، پس از فراغ از نماز شب و تهجد، حالتی برایم ایجاد شد که فهمیدم در این هنگام هر حاجت و درخواستی از خداوند نمایم اجابت خواهد نمود. فکر کردم چه درخواستی از امور دنیا و آخرت از درگاه خداوند متعال نمایم که ناگاه با صدای گریه محمدباقر در گهواره‌اش مواجه شدم و بی‌درنگ گفتم: پروردگارا! به‌حق محمد و آل محمد، این کودک را مروّج دینت و ناشر احکام پیامبر بزرگت قرار ده و او را به توفیقاتی بی‌پایان موفق گردان.


به برکت دعای نیمه‌شب پدر و تلاش و استمرار، علامه محمدباقر مجلسی، خدمات ارزشمندی را به جهان اسلام عرضه نمود. علاوه بر درس و تربیت شاگردان بزرگ و صدور فتوا و مسئولیت‌های مهم مرجعیت و مسافرت‌های مکرّر برای جمع آوری آثار اهل بیت(عليهم السلام) یکی از تألیفات او بحارالانوار است که حدود 110 جلد می‌باشد.

 

? منبع : با اقتباس و ویراست از کتاب نماز خوبان

برآوردن حاجت مومن

 

پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:

 

مَن قضي لأخيهِ المُؤمِنِ حاجَةً كانَ كَمَن عَبَدَ اللَّهَ دَهرَهُ.


كسي كه حاجت برادر مؤمن خود را برآورده سازد، مانند كسي است كه عمر خود را به عبادت گذرانده باشد.

 

? منبع : أمالي شيخ طوسي، ص ۴۸۱

 

 داستانک 

كمك هزينه زندگی به ناتوان

 

مرحوم علاّمه مجلسى ، شيخ صدوق و ديگر بزرگان رضوان اللّه عليهم حكايت كرده اند:


يكى از شيعيان و دوستان امام رضا(عليه السلام) به نام ابومحمّد غفّارى گويد: در يك زمانى ، بدهكارى من به افراد زياد شده بود و توان پرداخت آن ها را نداشتم .
با خود گفتم : بهتر است نزد حضرت علىّ بن موسى الرّضا(عليهما السلام) شرفياب شوم ، چون هيچ ملجا و پناهى جز مولا و سرورم نمى شناسم ؛ و تنها آن حضرت است كه مرا نااميد نمى كند و كمك مى نمايد تا قرض هاى خود را پرداخت كنم و زندگيم را سر و سامانى دهم .


پس به همين منظور، عازم منزل امام(عليه السلام) شدم و چون به منزل حضرت رسيدم ، اجازه ورود گرفتم ؛ و هنگامى كه داخل شدم به حضرت سلام كرده و در حضور مباركش نشستم .


امام(عليه السلام) فرمود: اى ابومحمّد! ما خواسته و حاجت تو را مى دانيم ، كه چه تقاضائى دارى و براى چه اين جا آمده اى ، عجله نكن و ناراحت مباش ، ما خواسته ات را برآورده مى كنيم .


پس چون شب فرا رسيد، در منزل حضرت استراحت نمود، وقتى صبح شد مقدارى طعام مناسب آوردند و صبحانه را با آن حضرت تناول كردم .


سپس امام(عليه السلام) فرمود: آيا حاضر هستى نزد ما بمانى ، يا آن كه قصد مراجعت و بازگشت به خانواده خود را دارى ؟ عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! چنانچه لطف نموده ، خواسته و نيازم را برآورده فرمائى ، از محضر مبارك شما مرخّص مى شوم ؛ چون خانواده ام منتظر هستند.


پس از آن ، امام رضا(عليه السلام )دست مبارك خويش را زير تُشكى كه روى آن نشسته بود بُرد؛ و سپس مُشتى پول از زير آن درآورد و به من عطا نمود.


وقتى آن پول ها را گرفتم ، ضمن تشكّر خداحافظى نموده و از منزل بيرون آمدم ؛ چون آن ها را نگاه كردم ، ديدم چندين دينار سرخ و زرد مى باشد و نوشته اى ضميمه آن ها است :


اى ابومحمّد! اين پنجاه دينار را به تو هديه داديم كه بيست و شش دينار از آن را بابت بدهى خود پرداخت كنى و بيست و چهار دينار باقى مانده اش را هزينه و مصرف زندگى خود گردانى و نيز خانواده ات را از سختى و ناراحتى نجات بدهى

 

?پی نوشت :عيون اخبارالرّضا عليه السلام ج ۲ ص ۲۱۸ ح ۲۹

عزّت نفس

 

مفضّل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود، فقر و تنگ دستی، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی او را آزار می داد، در محضر امام صادق (ع) لب به شکایت گشود و بیچارگی های خود را مو به مو تشریح کرد.

 

 "فلان مبلغ قرض دارم، فلان مشکل دارم، متحیّرم چه کنم و…."خلاصه در آخر کلامش از امام صادق(ع) در خواست دعا کرد . امام (ع) به کنیزش دستور دادند یک کیسه اشرافی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند.

 

 بعد این کیسه را در اختیار مفضّل قرار می دهد، مفضّل رو به امام(ع) خطاب کرده می گوید: “آقا مقصودم آنچه در حضور شما گفتم دعا بود.

 

✨ حضرت می فرمایند :"بسیار خوب دعا هم می کنم، امّا این را بدان؛

✅هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن اولین اثرش این است که وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای و از روزگار شکست یافته ای، در نظر ها کوچک می شوی و شخصیّت و احترامت از میان می رود ✨

 

? منبع : شهید مطهری، داستان راستان ص ۱۷

بهترین خواسته، بهترین پند



نوف بكائى كه يكى از اصحاب و علاقه مندان حضرت اميرالمؤ منين علىّ صلوات اللّه عليه است، حكايت كند:


در آن هنگامى كه حضرت علىّ عليه السلام در حوالى كوفه در محلّى به نام رَحبه اقامت داشت ، به ديدارش رفتم و پس از احوالپرسى ؛ به ايشان گفتم : مرا پندى ده  
مولاى متّقيان ، علىّ عليه السلام فرمود: اى نوف ! به هم نوعان و دوستان خود محبّت و مهر ورزى كن ، تا آنان نيز به تو مهر ورزند.


به حضرتش گفتم :اى سرورم ! بر نصايح خود بيفزاى .


فرمود: به همگان نيكى و احسان كن ، تا احسان ببينى .


گفتم : باز هم پندى ديگر بيفزاى تا بيشتر بهرمند گردم ؟


حضرت فرمود: از مذمّت و بدگوئى نسبت به ديگران دورى كن وگرنه طُعمه سگ هاى دوزخ خواهى گشت .
سپس اظهار داشت :


اى نوف ! هر كه دشمن من و دشمن امام بعد از من باشد، اگر بگويد: حلال زاده ام دروغ گفته است .
نيز هركه زنا و فحشاء را دوست دارد و بگويد: حلال زاده ام ، باز دروغ گفته است .


همچنين كسى كه نسبت به گناه بى باك و بى اهمّيت باشد، اگر ادّعاى ايمان و خداشناسى كند، بدان كه او هم دروغ گفته است .


اى نوف ! رفت و آمد و ديدار با خويشان خود را قطع مكن تا خداوند بر عمرت بيفزايد.
خوش اخلاق و نيك خوى باش ، تا خداوند محاسبه ات را ساده و سبك گرداند.


اى نوف ! چنانچه بخواهى كه در روز قيامت همراه و هم نشين من باشى ، هيچ گاه يار و پشتيبان ستمگران مباش .


و بدان كه هر كه ما را در گفتار و عمل دوست بدارد، روز قيامت با ما اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام محشور خواهد شد، چه اين كه در روز قيامت ، خداوند هر كسى را با دوست مورد علاقه اش محشور مى نمايد.
اى نوف ! مبادا خود را براى مردم بيارائى ؛ و با معصيت و گناه ، با خداوند مبارزه كنى ، چون روز قيامت شرمسار و رسوا خواهى شد.


سپس در پايان فرمود: اى نوف ! به آنچه برايت گفتم اهميّت ده و عمل نما، كه سبب سعادت و خير تو در دنيا و آخرت خواهد بود.

 

? پی نوشت: الكنى و الا لقاب ج ۲ ص ۸۹
چهل داستان و چهل حدیث از امام علی علیه السلام، حجه الاسلام و المسلمین عبدالله صالحی

یعسوب الدین یعنی چه؟

 

آیَتُ الله مُجْتَهِدےٖ تِهْرَانےٖ(ره):


‍  یعسوب الدین یعنی چه؟ 

«یعسوب الدین» یکی از القاب زیبای مولی امیرالمؤمنین علیه السلام است.
آیا می‌دانید «یعسوب» به چه معناست؟

 عرب به فرمانده‌ی زنبورهای عسل «یعسوب» می‌گوید. هنگامی که زنبورهای کارگر  گل‌ها را برای درست کردن عسل می‌مکند و به کندو باز می‌گردند، ابتدا مورد بازرسی قرار می‌گیرند.


بدین صورت که فرمانده زنبورها (یعسوب) در جلوی در کندو می‌ایستد. آنگاه زنبورها را بو می‌کند، هر زنبوری که بر روی گل بدبود نشسته باشد و توشه بدبو به همراه داشته باشد حق ورود به کندو را ندارد، بلکه مورد تهاجم زنبورهای نگهبان واقع می‌شود، و اگر موفق به فرار نشود لاشه او موجب عبرت سایر زنبورها خواهد شد.

 

 آری امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز در روز قیامت بر در بهشت می‌ایستد، و هر کسی را که بوی ولایت آن حضرت را با خود نداشته باشد از ورود به بهشت محروم می‌نماید.

 

امام علی علیه السلام:
برای مودب بودن همین بس که آنچه برای خودت دوست داری در حق دیگران روا داری.

 آمالی شیخ طوسی ج۱ ، ص ۱۱۴

 

 

 

کار...


روزی امیر المؤمنین علیه السلام در حالی که در منزل غذای کافی را نداشتند از خانه بیرون آمدند و دنبال کار رفتند. به نخلستان های اطراف مدینه سر زد تا ببیند کارگر نمی خواهند، کسی کارگر نمی خواست، بازار کار کساد بود

حضرت از مدینه بیرون آمدند،  دیدند خانمی کنار باغی ایستاده دائم به این طرف و آن طرف نگاه می کند.

حضرت پرسید: خانم دنبال چه می گردی؟

عرض کرد: کارگر می خواهم. دیوار باغ فرو ریخته ، حیوانات و کودکان می آیند خرما ها را می برند کارگری می خواهم که تا شب این دیوار را درست کند.

حضرت فرمودند: من درست می کنم. وارد باغ شدند و تا آخر شب خودشان با سطل از چاه آب کشیده و گل درست کردند و دیوار را تعمیر کردند

آخر وقت صاحب باغ گفت: آقا! با شما طی نکرده بودم ولی خرما هست، هر چقدر می خواهید خرما بردارید
مقداری خرما به حضرت امیر علیه السلام داد، آن حضرت با خوشحالی خرما را به خانه آوردند و با خانواده استفاده کردند.


? منبع : بحارالانوار ج ۴۱ ص ۳۳


»نکته: یکی از عواملی که باعث می شود فقر در جامعه از بین برود، عار نداشتن از کار است.

شیطان گفت : مرا در سه جا ياد كن


عن محمد بن علي الباقر عليهما سلام قال

لمّا دعا نوح عليه السّلام ربّه عزّ و جلّ على قومه أتاه إبليس فقال: يا نوح، إنّ لك عندي يدا اريد أن اكافئك عليها، فقال له نوح… اذكرني في ثلاث مواطن؛ فإنّي أقرب ما أكون من العبد إذا كان في إحداهنّ

۱- اذكرني إذا كنت مع امرأة جالسا ليس معكما أحد

۲- اذكرني عند غضبك

۳- و اذكرني إذا حكمت بين اثنين

?منبع : تحرير المواعظ العددية صفحه ۳۰۲

 

حضرت باقر عليه السّلام فرمود:

پس از اينكه نوح درباره امتش نفرين كرد شيطان آمد و گفت… مرا در سه جا ياد كن كه در اين سه مورد من از هر وقت به انسان نزديكترم

۱- موقعيكه با زن نامحرمى خلوت كرده اي

۲- در هنگام غضب [نيز كنار تو ام ]

۳-در هنگام قضاوت بين ۲ نفر نيز با تو ام

 

۱- فرقی نمیکند که این خلوت بصورت حضوری باشد یا غیره( به عنوان مثال كسي كه پشت رايانه نشسته و داخل اينترنت است . با يك كليد مي تواند بدترين صحنه ها را ببيند و يا كسي كه در منزل ماهواره دارد . با فشار دادن يك دكمه ي كنترل پست ترين مناظر قابل ديدن است ) 

و يا فرق نمي كند كه آن نامحرم آشنا باشد يا غريبه
( چه دختر خاله و پسر خاله باشند چه غريبه)
و يا فرق نمي كند كه در منزل تنها باشد ؛يا محل كار
( چه در اتاقي تنها در اداره و يا مطب و چه درمغازه)

 

۲-در خانواده ای که وضع مالی مناسبی نداشتند ، پدر آن خانواده یک «میز» می خرد که آن را خیلی دوست داشته است . روزی پسرش وارد اتاق می شود و کاری می کند که منجر به شکسته شدن میز می شود
پدر بسیار ناراحت می شود و غضب می کند و ضربه ای به صورت کودک می زند که منجر به كر شدن کودک می شود .
چند روز بعد وقتی پدر به دیدن کودک خود در بیمارستان می رود کودک به او می گوید : پدر جان اگر من بزرگ شدم و کار کردم و پول میز را به تو دادم ، تو گوشهايم را به من بر می گردانی؟
پدر تا این را می شنود از بغض نمی تواند جلوی گریه خویش را بگیرد و از بیمارستان خارج می شود
روز بعد هم خود کشی می کند
در نتیجه یک غضب به خاطر یک مال دنیا منجر به نا شنوا شدن کودک و یتیم شدن و بی سر پرست شدن یک خانواده می شود.

سعی کنیم وقتی غضب می کنیم خود را کنترل کنیم برای کنترل غضب هم راه های در احادیث ائمه علیهم السلام بیان شده است‌.

۳-قضاوت فقط كار قاضي هاي دادگاه نيست ، ما در روز بسيار در معرض قضاوت قرار گرفته ايم . به عنوان مثال:
دعوا بين دوستمان و يك انسان غريبه است ؛ هواي كدام را داريم؟
دعواي فرزندمان با يك كوك نا آشنا ؛ حق را به كدام طرف ميدهيم؟
شغل وكالت داريم و متوجه مي شويم موكلمان بر حق نيست ؛ چه مي كنيم؟
كسي با ما درد دل مي كند كه مثلا همسرم اين را گفته ؛ و ما متوجه مي شويم كه حق با همسرش است ؛ آيا باز هم به تاييد حرف او سر تكان نمي دهيم ؟
و …

 

داستانک‌

دو بچه خط خود را پيش امام حسن عليه السلام بردند و از وى خواستند كه بگويد كداميك از خطها بهتر است.
على عليه السلام كه آنها را می ‏ديد، فرمود:
«پسرم درباره حكم خود دقت كن، كه خداوند در روز قيامت، از همين حكم نيز از تو سؤال خواهد كرد»

يا بنى، انظر كيف تحكم فان هذا حكم و الله سائلك عنه يوم القيامه‏


(در اينجا انسان‏هاى معمولى مسأله را با ديد سطحى نگاه مى‏كنند، زيرا اوّلًا مورد قضاوت خطّ است. ثانياً طرفين دعوا دو كودك هستند. امّا غافل از آنكه كم يا زياد، كودك يا بزرگ، هر چه هست قضاوت است و انسان بايد در قيامت پاسخگو باشد)

? منبع
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، جلد ‏ ۵ صفحه ۲۰۱

پذیرش ولایت اهل بیت


مردی به امام باقر علیه السلام عرض کرد:

«من اهل شام هستم، ولایت شما را قبول دارم و از دشمنان شما بیزارم، اما پدرم از دوستداران بنی امیه بود. او مال زیادی داشت و پسری جز من نداشت. خانه اش درشهر رمله بود و در آنجا باغ کوچکی داشت. پس از آنکه پدرم از دنیا رفت، اموال او را جستجو کردم اما اثری از آنها نیافتم. شک ندارم که او اموال خود را در جایی دفن کرده تا به دست من نیفتد.»


امام باقرعلیه السلام فرمود:«آیا دوست داری پدرت را ببینی و از او سوال کنی؟»


مرد گفت:« آری، به خدا من فقیر و محتاجم.»


امام نامه‌ای نوشت و به مُهر خود مزیّن کرد و فرمود:«این نوشته را امشب به بقیع ببر و در وسط بقیع نام پدرت را فریاد بزن. به ناگاه شخصی نزد تو می‌آید. این نامه را به او بده و بگو من فرستاده امام باقر علیه السلام هستم. او پدرت را می آورد. هر چه خواستی از او بپرس.»


مرد نوشته امام را گرفت و رفت.

فردا خدمت امام باقر علیه السلام رسید و گفت:«خدا بهتر می‌داند علم را نزد چه کسی قراردهد. دیشب به بقیع رفتم و امر شما را انجام دادم. مردی آمد و گفت:«همین جا باش تا پدرت را بیاورم.» سپس مرد سیاهی را آورد و گفت:« این پدر تو است.»


گفتم:«نه این پدر من نیست!»


گفت:«چرا، آتش و دود جهنّم و عذاب دردناک الهی چهره‌اش را تغییر داده است.»


به آن مرد سیاه گفتم:« تو پدر منی؟!»


گفت:«بله.»


گفتم:«چرا قیافه ات اینقدر عوض شده؟»


گفت:«پسرم! من بنی امیه را دوست داشتم و آنها را بر اهل بیت رسول خدا برتری می‌دادم. خداوند مرا گرفتار عذاب خود کرده است. چون تو اهل بیت را دوست داشتی، من مالم خود را از تو پنهان کردم، اما امروز پشیمانم. برو به باغم، زیر درخت زیتون صدهزار درهم گذاشته‌ام. آن را بردار، پنجاه هزار درهم از آن را به امام باقرعلیه السلام بده، باقی آن هم برای خودت باشد.»


مرد شامی سهم امام را پرداخت.

امام فرمود:«به زودی پشیمانی پدرت از ضایع‌کردن حق ما اهل بیت برایش مفید خواهد شد و از عذابش کم خواهد کرد.»

 

? منبع : بحار الانوار، ج ۴۶ ص ۲۴۵ حدیث ۳۳

حکایت

 

✨لبخند پیامبر صلی الله علیه و آله✨


روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به طرف آسمان نگاه می‌کرد، تبسمی نمود. شخصی به حضرت گفت:
یا رسول الله ما دیدیم به سوی آسمان نگاه کردی و لبخندی بر لبانت نقش بست، علت آن چه بود؟


رسول خدا فرمود:
- آری! به آسمان نگاه می‌کردم، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزی بنده با ایمانی را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول می‌شد، بنویسند؛ ولی او را در محل نماز خود نیافتند. او در بستر بیماری افتاده بود.


فرشتگان به سوی آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض کردند:


ما طبق معمول برای نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم. ولی او را در محل نمازش نیافتیم، زیرا در بستر بیماری آرمیده بود.


خداوند به آن فرشتگان فرمود:
تا او در بستر بیماری است، پاداشی را که هر روز برای او هنگامی که در محل نماز و عبادتش بود، می‌نوشتید، بنویسید. بر من است که پاداش اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیماری است، برایش در نظر بگیرم.


کا، الکافی الْعِدَّةُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ فَتَبَسَّمَ فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ رَأَیْنَاکَ رَفَعْتَ رَأْسَکَ إِلَی السَّمَاءِ فَتَبَسَّمْتَ قَالَ نَعَمْ عَجِبْتُ لِمَلَکَیْنِ هَبَطَا مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ یَلْتَمِسَانِ عَبْداً مُؤْمِناً صَالِحاً فِی مُصَلًّی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ لِیَکْتُبَا لَهُ عَمَلَهُ فِی یَوْمِهِ وَ لَیْلَتِهِ فَلَمْ یَجِدَاهُ فِی مُصَلَّاهُ فَعَرَجَا إِلَی السَّمَاءِ فَقَالا رَبَّنَا عَبْدُکَ فُلَانٌ الْمُؤْمِنُ الْتَمَسْنَاهُ فِی لَهُ عَمَلَهُ لِیَوْمِهِ وَ لَیْلَتِهِ فَلَمْ نُصِبْهُ فَوَجَدْنَاهُ فِی حِبَالِکَ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اکْتُبَا لِعَبْدِی مِثْلَ مَا کَانَ یَعْمَلُهُ فِی صِحَّتِهِ مِنَ الْخَیْرِ فِی یَوْمِهِ وَ لَیْلَتِهِ مَا دَامَ فِی حِبَالِی فَإِنَّ عَلَیَّ أَنْ أَکْتُبَ لَهُ أَجْرَ مَا کَانَ یَعْمَلُهُ إِذَا حَبَسْتُهُ عَنْهُ

 

? منبع
بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الایمه الاطهار علیهم السلام مجلد ۲۲ صفحه ۸۳

آزمایش سرنوشت ساز



? از امام محمدباقر علیه السلام نقل شده كه فرمود: در بنی اسرائيل عابدی بود كه به هركاری دست می زد زيان می ديد، راه تحصيل معاش برايش كاملا بسته شده بود، تا مدتی همسرش مخارج او را تامين می كرد تا اين كه اموال همسرش نيز تمام گشت.

 

? و چون سخت درمانده شدند عابد كلاف ريسمانی كه تنها موجودی آنان بود برداشته به بازار رفت كه با فروش آن غذايی تهيه كند ولی چون كسی از وی نخريد كنار دريا رفت كه پس از آب‌تنی به خانه برگردد در آنجا صيادی را ديد كه ماهی فاسدی را صيد كرده است.

 

? به او گفت: اين ماهی را به من به فروش و در عوض اين كلاف را بگير كه به درد تو می خورد.
صياد پذيرفت. كلاف را گرفت و ماهی را به او داد.

 

? عابد به خانه آمد و آن را به همسرش داد که طبخ نمايد وقتی همسر او شكم ماهی را شكافت در آن مرواريد بزرگی را يافت.

 

? عابد آن را به بازار برد و به ۲۰ هزار درهم فروخت، هنگامی كه پولها را به خانه آورد سائلی درب منزلش آمده، گفت: صدقه اي به من بدهيد تا خداوند بر شما ترحم نمايد.

 

? عابد ده هزار درهم از پول مرواريد را به سائل داد، همسرش گفت: سبحان الله تو نصف ثروت ما را يكباره از دست دادی؟

 

? طولی نكشيدكه سائل بازگشت و آن ده هزار درهم را پس داده گفت: خود شما آن را مصرف كنيد گوارايتان باد، من فرشته ای بودم كه خداوند مرا فرستاده بود شما را آزمايش كند كه شما چگونه شكرگزار نعمت می باشيد و اكنون خداوند سپاسگزاری شما را پسنديد.

 

? رياحين الشريعه، جلد ۵ صفحه ۱۸۶