بار خدایا !
تاکی میان من و تو ،منی و مائی بود .منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم .
الهی، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم، کمتر از همه ام .
بغض خود را بشکن و بی هر بهانه گریه کن شرم را گاهی رها کن! عاشقانه گریه کن! خوب می دانم دلت از دست خیلی ها پر است پس خروشان شو! شبیه رودخانه گریه کن هرچه را در سینه ات سنگین شده آزاد کن من خودم سنگ صبورت! بی کرانه گریه کن گریه گاهت هستم و در شکل های… بیشتر »
شخصی می گفت: من یک شب بعد از خواندن فاتحه برای شهدا واموات به مسجد مقدس جمکران می رفتم که دیدم دیر وقت شده و تردد ماشین برای جمکران کم شده است، به هر ماشینی میگفتم یا پر بود یا جمکران نمی رفت. خسته شدم گفتم برگردم و به منزل بروم. یک ماشین آمد گفتم… بیشتر »
خداحافظ آسمانِ رجب… آنقدر بی صدا باریدی و تطهیرمان کردی؛ که خودمان هم ، سابقه ی خرابمان،فراموشمان شد! آنقدر دامنت را برای پروازمان باز کردی؛ که زخم بالانی چو مانیز، جرات بال زدن یافتیم! دیگر سفره ات آهسته آهسته جمع می شود… و ما دوباره دلمان… بیشتر »
گاهی باید پشت پنجره ایستاد و با شهر حرف زد… شاید تنها مُسَکِن برای دلِ تنگت باشد… شاید کسی صدایت را نشنود! ولی تمام حرف هایت روی سر این شهر پر هیاهو خالی میکنی… بیشتر »