بار خدایا !
تاکی میان من و تو ،منی و مائی بود .منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم .
الهی، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم، کمتر از همه ام .
شخصی می گفت: من یک شب بعد از خواندن فاتحه برای شهدا واموات به مسجد مقدس جمکران می رفتم که دیدم دیر وقت شده و تردد ماشین برای جمکران کم شده است، به هر ماشینی میگفتم یا پر بود یا جمکران نمی رفت. خسته شدم گفتم برگردم و به منزل بروم. یک ماشین آمد گفتم… بیشتر »
خداحافظ آسمانِ رجب… آنقدر بی صدا باریدی و تطهیرمان کردی؛ که خودمان هم ، سابقه ی خرابمان،فراموشمان شد! آنقدر دامنت را برای پروازمان باز کردی؛ که زخم بالانی چو مانیز، جرات بال زدن یافتیم! دیگر سفره ات آهسته آهسته جمع می شود… و ما دوباره دلمان… بیشتر »
گاهی باید پشت پنجره ایستاد و با شهر حرف زد… شاید تنها مُسَکِن برای دلِ تنگت باشد… شاید کسی صدایت را نشنود! ولی تمام حرف هایت روی سر این شهر پر هیاهو خالی میکنی… بیشتر »