مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.
منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.
الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
پنجشنبه 96/08/25
حضرت آیت الله جوادی آملی:
(پیامبر) نسبت به مؤمنين کمال رأفت و رحمت را دارد: (بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ) و اگر جامعهاي در اثر يک حادثه و رخدادي که برای درون خود آنهاست يا از بيرون بر آنها تحميل شده در زحمت باشد، فرمود تحمل آن بر پيغمبر گران است، سخت است: (عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ)؛[۱] اين «ما»، «ما» مصدريه است، (عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ)؛ يعني «عَنتَکُم»؛ يعني رنج شما،غصه شما براي او دشوار است، حضرت گاهي خوابش نميبرد از اينکه جامعه معتاد دارد، فرقي نميکند بين بيداري و خواب معصومین.
اگر حضرت فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»،[۲] پدر از رنج پسر رنج ميبرد اينطور نيست که جامعه معتاد باشد يا بيکار باشد يا توليد کم باشد يا اشتغال کم باشد يا رنج فراوان باشد يا - خداي ناکرده- طلاق زياد باشد و حضرت غصه نخورد. همين خاندان به ما فرمودند: خانهاي که با طلاق خراب شده به اين زودي بازسازي نميشود؛
رسول خدا(ص)؛ مظهر رافت و رحمت خداوند
از نظر رعايت مسئله عاطفه و محبّت و رحمت که فرمود: (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ)،[3] در بخش پاياني سوره مبارکه «توبه» فرمود: (بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم)[4] اين دو اسم از اسماي حسنا درباره ذات اقدس الهي است، خداوند رئوف و رحيم است «يَا رَئُوفُ» و «يَا رَحِيم» چه در «جوشن کبير»،[5] چه در روايات ديگر[6] و چه در قرآن کريم اين دو اسم درباره اسماي حسنای ذات اقدس الهي است؛ منتها اينها صفت فعلند نه صفت ذات و صفت فعل،مظهر ميطلبد، بهترين مظهر براي اينگونه از اسما ،انسان کامل، وجود مبارک پيامبر(ص) است که در بخش پاياني سوره «توبه» فرمود: (بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ).
قم؛ 17/10/1394
۱.توبه، 128.
۲.علل الشرائع, ج1, ص127.
3. انبياء، 107.
4. توبه، 128.
5. المصباح الکفعمی(جنهًْ الأمان الواقيهًْ)، ص247 و 254.
6. الکافی(ط- الاسلاميهًْ، ج2، ص561).
پنجشنبه 96/08/25
من هم مانند پدرم، خار در چشم و استخوان در گلو، ماندم و بردباری پیشه کردم. تا اینکه به پدرم علی و مادرم زهرا مُلحق شدم.
فراموش نمیکنم. آن لحظهای که دستان پدرم علی را بستند. شیرِ دربند را کشان کشان به سوی مسجد بردند. یادم نمی رود صورتِ از سیلی کبود مادرم ما. ناسپاسی ها را، زخم زبان ها را، نگاه های سرد و سنگین را. اشک های مادرم را. بی وفاییِ اهل دنیا را.
هنوز جسم پیغمبر در خاک نیارمیده بود که دیدم کفتارها میراث جدمان را… دین خدا را به دندان گرفته؛ به جان هم افتاده اند. هیچ گاه فراموش نمی کنم، لحظه وداع با مادرم را، فراموش نمیکنم آن داغی که بر دلم نهاده شد. اشک های پدرم را از یاد نمی برم. لحظه غسل مادرم را… هنگامی که مادر سر به تیره تراب فرو برد.. شیر عرصاتِ جهاد، با آن جذبهی نگاهش، از سر شرمساری چشم بر زمین دوخته بود.
سال های دراز، لحظه به لحظه تنهایی و غربتِ پدر را حس کردم. شب ها می دیدم که سر در چاه فرو برده، حرف هایش را در دل زمین دفن می کند. گذشت و گذشت… میراث پیغمبر، پس از 25 سال، به جایگاهش بازگشت. اما کدام میراث؟ میراثی که دندانِ درندگان آن را پاره پاره کرده بود. در دورانِ پنج ساله خلافت پدر، در کنار او بودم. شاهد غم های او… همراهِ رنج های او… تا اینکه زمانش فرا رسید و فرقِ ماه شکافته شد.[1]
خدا انسان را آفرید، و پتانسیلِ حرکت به سوی کمال را به او داد و قدرتِ سقوط را نیز به او بخشید (و به هر کس به قدر معینی قدرت و مکنت عطا کرد) پس به او اختیار داد تا راه خود را برگزیند. خدا، ظلمت را قرار داد تا نور معنی یابد (اگر همه جا نور باشد، معنی خود را از دست خواهد داد. ظلمت هم باید باشد تا نور معنا داشته باشد. همانطور که بیماری، به سلامتی معنا و مفهوم میدهد. ناامنی به امنیت و…) پس انتخاب با انسان است.
پس از او مردم گرد من آمدند. هر چند امیدی به وفای آنان نداشتم. دسته دسته با من بیعت کردند. اما اندک مدتی که گذشت، بیعت شکنی ها و خیانت ها آغاز شد. راهی برایم نمانده بود. برای حفظ اسلام، برای زنده ماندن میراث پیغمبر، ناگزیر، حکومت را به روباهی از نسل امیه واگذاردم. پس من هم مانند پدرم، خار در چشم و استخوان در گلو، ماندم و بردباری پیشه کردم. تا اینکه به پدرم علی و مادرم زهرا مُلحق شدم.
1.اقْترَبَتِ السَّاعَةُ وَ انشَقَّ الْقَمَر [قمر/1] زمانش نزدیک شد. ماه شکافته شد.
دوشنبه 96/08/22
کتاب بخوانیم…
بابا گفت: “فقط یک گناه وجود دارد والسلام. آن هم دزدی ست. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است.”
اگر مردی را بکشی، یک زندگی را می دزدی. حق زنش را از داشتن شوهر می دزدی، حق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی.
وقتی دروغ می گویی، حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی.
وقتی تقلب می کنی، حق را از انصاف می دزدی.
می فهمی؟
بادبادک باز ، خالد حسینی
دوشنبه 96/08/22
دعای ایمن شدن از خطر زلزله
إِنَّ اللَّهَ یُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِیمًا غَفُورًا
امام صادق (ع) فرمودند: هر گاه در شب و هنگام خوابیدن از وقوع زلزله و خراب شدن خانه می ترسی آیه «۴۱ سوره فاطر» را قرائت كن.
نماز آیات چگونه باید خوانده شود؟
به چند صورت میتوان آن را بجا آورد:
روش اول: بعد از نيت و تکبيرة الاحرام، حمد و سوره خوانده شود و به رکوع برود، سپس سر از رکوع برداشته و دوباره حمد و سوره را بخواند و به رکوع رود و باز سر از رکوع بردارد و حمد و سوره بخواند و به رکوع رود و سپس سر از رکوع بردارد و همين طور ادامه دهد تا يک رکعت پنج رکوعى که قبل از هر رکوعى حمد و سوره خوانده است انجام دهد، سپس به سجده رفته و دو سجده نمايد و بعد براى رکعت دوم قيام کند و مانند رکعت اول انجام دهد و دو سجده را بجا آورد و بعد از آن تشهد بخواند و سلام دهد.
روش دوم: بعد از نيت و تکبيرةالاحرام، حمد و يک آيه (البته احتساب بسمالله به عنوان يک آيه خلاف احتياط است) از سورهاى را قرائت کرده و رکوع کند، سپس سر از رکوع بردارد و آيه ديگرى از آن سوره را بخواند و به رکوع رود، و بعد سر از رکوع برداشته و آيه ديگرى از همان سوره را قرائت نمايد و همين طور تا رکوع پنجم ادامه دهد تا سورهاى که پيش از هر رکوع، يک آيه از آن را قرائت کرده، قبل از رکوع آخر تمام شود. سپس رکوع پنجم را بجا آورد و به سجده رود، و پس از اتمام دو سجده، براى رکعت دوم قيام نمايد و حمد و آيهاى از يک سوره را بخواند و به رکوع برود و همين طور مانند رکعت اول ادامه دهد تا تشهد بخواند و سلام دهد و چنانچه بخواهد براى هر رکوعى به يک آيه از سورهاى اکتفا کند، نبايد سوره حمد را بيش از يک مرتبه در اول آن رکعت بخواند.
روش سوم: يکى از رکعتها را به يکى از دو صورت و رکعت ديگر را به نحو ديگر بجا آورد.
روش چهارم: سورهاى را که آيهاى از آن را در قيام پيش از رکوع اول خوانده، در قيام پيش از رکوع دوم يا سوم يا چهارم تکميل نمايد، که در اين صورت واجب است بعد از سر برداشتن از رکوع، سوره حمد را در قيام بعدى اعاده نموده و يک سوره يا آيهاى از آن را اگر پيش از رکوع سوم يا چهارم است، قرائت کند، و در اين صورت واجب است که آن سوره را تا قبل از رکوع پنجم به آخر برساند.
سایت هدانا برگرفته از استفتائات مقام معظم رهبری
نظر 10 مرجع را در ادامه می توانید بخوانید :
روش خواندن نماز آیات:
http://goo.gl/rH0YsA
احکام نماز آیات:
خواندن نماز آيات در استحاضه
نماز آيات در زمان حيض
دوشنبه 96/08/22
بسم الله الرحمن الرحیم
إذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا
هنگامی که زمین شدیداً به لرزه درآید،
وأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا
و زمین بارهای سنگیش را خارج میکند
وقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا
و انسان میگوید: «زمین را چه میشود (که این گونه میلرزد)؟!»
يوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا
در آن روز زمین تمام خبرهایش را بازگو میکند؛
بأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَىٰ لَهَا
چرا که پروردگارت به او وحی کرده است!
يوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ
در آن روز مردم بصورت گروههای پراکنده (از قبرها) خارج میشوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود!
فمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ
پس هر کس هموزن ذرّهای کار خیر انجام دهد آن را میبیند!
ومَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ
و هر کس هموزن ذرّهای کار بد کرده آن را میبیند!
همگان گوشه ی بسیار بسیار اندکی از قدرت الله متعال را دیشب حس کردیم…زلزله، سیل ، طوفان، سونامی و هزاران پدیده ی طبیعی دیگر را از دیدگاه حقیقت بنگریم.
همه ی این ها هشدار بسیار کوچکی برای دلهای غافل است.
شاید این بار آخر است که خداوند عالمیان با هشدارهایش دلهای غافلمان را نوازش می کند!
شاید مرگ ما را در یابد و راه فراری نباشد.
امام صادق ع: «مفضل! گرکسی گفت: چرا این زمین می لرزد؟ به اوگفته شود: زلزله ومانند آن، پند وهشدارهایی است که مردم را تهدید می کند تا رعایت کنند و از گناهان دست بردارند».
یکشنبه 96/08/21
نقل است که : مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط رضوان الله علیه با عده ای به کربلا مشرف شده بودند. در میان آنان زن و شوهری بودند.
یک روز که از حرم پس از انجام زیارت بیرون آمده و بر می گشتند، این زن و شوهر با فاصله قابل ملاحظه ای از شیخ و در پشت سر ایشان راه می رفتند. در میان راه در ضمن صحبتی که بین آنها می شود، خانم نیشی به شوهرش زده و سخنی آزار دهنده به وی می گوید.
هنگامی که همه وارد منزل و محل استراحت می شوند و آقا شیخ رجبعلی به افراد (به اصطلاح) زیارت قبولی می گوید؛ به آن خانم که می رسد، می فرماید : تو که هیچ، همه را ریختی زمین!
آن خانم می گوید : ای آقا ! چطور!؟ من این همه راه آمده ام کربلا؛ مگر من چکار کرده ام!؟ فرمود : از حرم آمدیم بیرون، نیشی که زدی، همه اش رفت! یعنی همه نور معنوی و فیوضاتی که از زیارت کسب کرده بودی، با این عملت از بین بردی!
سبک زندگی
یکشنبه 96/08/21
پسر کوچولو از مدرسه اومد و دفتر نقاشیش رو پرت کرد روی زمین! بعد هم پرید بغل مامانش و زد زیر گریه! مادر نوازش و آرومش کرد و خواست که بره و لباسش رو عوض کنه. دفتر رو برداشت و ورق زد. نمره نقاشیش ده شده بود! پسرک، مادرش رو کشیده بود، ولی با یک چشم! و بجای چشم دوم، دایرهای توپر و سیاه گذاشته بود! معلم هم دور اون، دایرهای قرمز کشیده بود و نوشته بود: «پسرم دقت کن!»
فردای اون روز مادر سری به مدرسه زد. از مدیر پرسید: «میتونم معلم نقاشی پسرم رو ببینم؟»
مدیر هم با لبخند گفت: «بله، لطفا منتظر باشید.»
معلم جوان نقاشی وقتی وارد دفتر شد خشکش زد! مادر یک چشم بیشتر نداشت! معلم با صدائی لرزان گفت: «ببخشید، من نمیدونستم…، شرمندهام.»
مادر دستش رو به گرمی فشار داد و لبخندی زد و رفت.
اون روز وقتی پسر کوچولو از مدرسه اومد با شادی دفترش رو به مادر نشون داد و گفت: «معلم مون امروز نمرهام رو کرد بیست!» زیرش هم نوشته: «گلم، اشتباهی یه دندونه کم گذاشته بودم!»
بیایید اینقدر ساده به دیگران نمرههای پائین و منفی ندیم.
بیایید اینقدر راحت دلی رو با قضاوت غلطمون نشکنیم.
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله وسلم می فرمایند :
هرگاه قضاوت مى کنید، عادلانه قضاوت کنید و هرگاه سخن مى گویید، نیکو بگویید، زیرا خداوند نیکوکار است و نیکوکاران را دوست دارد.
?نهج الفصاحه، ح ۲۰۰
یکشنبه 96/08/21
چند برش کوتاه از کتاب زرین زندگی علامه طباطبایی
گفتند سلسله اعصابش ضعیف شده، باید یک دکتر خوب او را ببیند. دکتر خوب در لندن او را دید. داروهایی برای سلسله اعصابش نوشت و وقتی چشمهایش را معاینه کرد، گفت: پردهای روی آنهاست که باید جراحی کرد و برداشت وگرنه دید از بین میرود.
قرار شد همان روزها و همانجا عملش کنند. مثل هر جراحیای در هر جای دنیا، دکتر گفت او را بیهوش کنند اما اجازه نمیداد بیهوشش کنند و کسی نمیدانست چرا.
میگفت: من خودم هر چند دقیقه که لازم باشد، چشمم را باز نگه میدارم، بدون پلک زدن.
موضوع را به دکتر گفتند ولی راضی نمیشد. بعد سعی کردند برایش توضیح بدهند که این پیرمرد با آدمهای دیگر فرق دارد. گفتند او حکیم است، philosopher است. دکتر این را که شنید، لبخند زد و گفت: اگر فیلسوف است، بیهوشی لازم نیست.
میگفت: ” لباس را هیچ وقت پرت نکنید بیفتد یک گوشه، حتما آویزان کنید یا تا کنید. ” کلی از این کارهای ریز ریز هست که مقید بود آنها را انجام دهد
دستهایش را قبل از کار و قبل و بعد از غذا بشوید.
قبل از غذا کمی نمک بخورد، بعدش هم همینطور.
وقتی سرش را شانه میکند، بنشیند و چیزی پهن کند.
ایستاده چیز نخورد.
توی در ننشیند.
سبزه و گیاه _ اگر شده کم _ دور و برش باشدو ….
به بچهها میگوید: ” کسی که مقید باشد به چیزهای کوچک، کم کم آماده چیزهای بزرگ هم میشود. اینها خودش آدم را میکشد به سمت حقیقت. “
فقط روز عاشورا دست از کار میکشید. حتی هر صفحه از تفسیر را که مینوشت بدون نقطه بود. نقطهها را بعدا میگذاشت چون اینطوری هر صفحه یکی، دو دقیقه جلو میافتاد اما وقتی خان جون(همسرش) مریض شد کارها را رها کرد و نشسته بود بالاسرش.
اینها همه ی محمد حسین طباطبایی نبود، علامه ای واقعی و بدون ادعا، آرام بود و خداپرست. تا جایی که میتوانست با قلم نی مینوشت. میگفت: “قلم آهنی از تاثیر مطلب کم میکند، چون بنای آهن بر جنگ و خونریزی است. و انزلنا الحدید فیه باس شدید.
شنبه 96/08/20
مفضّل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود ،فقر وتنگ دستی، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی او را آزار میداد، درمحضر امام صادق علیه السلام لب به شکایت گشود و بیچارگیهای خود را مو به موتشریح کرد :« فلان مبلغ قرض دارم ،فلان مشکلرا دارم، متحیّرم چه کنم ؟ و….!»خلاصه در آخر کلامش از امام صادق علیه السلام درخواست دعا کرد.
امام علیه السلام به کنیزش دستور داد یک کیسه اشرفی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند ،بعد این کیسه را در اختیار مفضّل قرار داد.
مفضّل به امام علیه السلام عرض کرد: «آقا!… مقصودماز آنچه در حضور شما گفتم دعا بود.»
حضرت امام علیه السلام فرمودند: « بسیار خوب! … دعا هم میکنم؛،امّا این را بدان؛ هرگز سختیهای خود را برای مردم تشریح نکن. اولین اثرش این است که وانمود میشود تو در میدان زندگی زمین خوردهای واز روزگار شکست یافتهای، در نظرها کوچک میشوی وشخصیّت واحترامت از میان میرود».
کافی ج 4 ص 21
شهید مطهری،داستان راستان ص۱۷ .و رحمتی ،محمد،گنجینه معارف ج۱ص۱۱۲
شنبه 96/08/20
نقل کردهاند که از شیخ انصاری درباره مولوی استفتاء میکنند که مولوی چگونه آدمی است؟
شیخ که میخواهد از روی موازین حرف بزند و میداند تکتک سخنان و اعمال ما مورد سؤال قرار میگیرند، در پاسخ مینویسد: من کتاب مثنوی را کم مطالعه کردهام ولی در جوانی قدری آن را دیدهام و این شعر از آن زمان در نظرم مانده است که مولوی میگوید:
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
وقتی مولوی درباره معاصران خود در 600 سال قبل میگوید که اینان تشخیص نمیدهند که من چهکارهام، من چگونه درباره او قضاوت کنم.
مرحوم شیخ با دقت و به گونهای جواب میدهند که مسئولیت شرعی نداشته باشد.
بااقتباس و ویراست ازکتاب حکایت پارسایان