✨الهی✨

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 بار خدایا ! تاکی میان من و تو ، منی و مائی بود.

منی از میان بردار تا منیت من تو باشد و من هیچ نباشم.

الهی ، تا با توام بیشتر از همه ام و چون با خودم ، کمتر از همه ام .

 

 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

 

 

 

افق زندگی


در کنار آنهایی باش که نور می‌آورند و جادو می‌کنند، آنها که با چوب جادویی کلام، گفتار، نگاه، رفتار و منشِ ویژه خودشان تو و جهان را متحول می‌کنند و همه بازی‌ها را به هم می‌زنند…

کسانی که قصه‌های زیبا می‌گویند و تو را به چالش می‌کشند و تغییرت می‌دهند…

کسانی که به تو اجازه نمی‌دهند که خودت را دستِ‌کم بگیری و افق زندگی‌ات را کوچک بپنداری…

این جادوگران با قلب‌های تپنده و پر شور،

قبیله اصلی تو هستند و باید کنارشان بمانی…

ويلفرد پترسون 

گناه

پیامبر صلی الله علیه و آله:

مؤمن گناه خود را چونان تخته سنگی بزرگی بر بالای سرش می بیند که می ترسد به روی او بیفتد 

وکافر گناه خویش را مانند مگسی می بیند که از جلوی بینی اش رد می شود.

بحارالانوار،ج۷۷

دوستت دارم


دوستت دارم و چقدر…


گفتنِ حرف‌های ساده سخت است…

لیلا کردبچه

مهرجهان



فرزانه حق، مهر جهان، بحر ولایت

آمد به جهان آیت حق، كان كرامت

آفاق معطر شده از عارض ماهش

مولود حسین آمده، اكبر، مهِ عصمت

میلاد حضرت علی اکبر(علیه السلام) و روز جوان مبارک

مناجات

فرازی از مناجات شعبانیه

إِلَهِي أَعُوذُ بِكَ مِنْ غَضَبِكَ وَ حُلُولِ سَخَطِكَ

خدايا! به تو پناه مي آورم از خشمت و از فرود آمدن غضبت.

دوستت دارم

روزی چند بار دوستت دارم ….

نشاط

اگر نشاط میخواهیم…

نشاط ناشی از نگاهی است که به جهان و موقعیت خود در آن داریم اگرنشاط میخواهیم باید نگاه خود را اصلاح کنیم نه آنکه بهره مندی خود از دنیا را افزایش دهیم 

استاد پناهیان

 همیشه یک راه حل دیگر هم وجود دارد

روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد. دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: …

اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود. این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت! سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.

در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است….

و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.

مناجات

اِلَهِی لَمْ یَزَلْ بِرُّکَ عَلَیَّ اَیَّامَ حَیَاتِی

خدایا سایه ی نیکی ات در روزهای زندگی از من گرفته نشد.

دلبرا‌‌..‌.


دلبرا …

در هوس ديدن رويت 

دل من تاب ندارد…

نگهم خواب ندارد

قلمم گوشه دفتر

غزلم ناب ندارد …

همه گويند به انگشت اشاره

مگراين عاشق دلسوخته‌ ارباب ندارد..‌.

توکجایی…؟گل نرگس

زفراقت دل من تاب ندارد…

السلام علیک یاصاحب الزمان(عج)