نوشته شده توسط
مهنــــا در دلتنگی
من این داستان رو زیاد خواندم ولی نمی دانم چرا هربار اشکم در میاد وقتی بچه بودم کنار مادرم میخوابیدم و هر شب یه آرزو میکردم. مثلاً آرزو میکردم برایم اسباب بازی بخرد؛ میگفت میخرم به شرط اینکه بخوابی. یا آرزو میکردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛…
بیشتر »