مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
پنجشنبه 98/10/12
حضرت رسول رحمت(صلی الله علیه و آله)می فرمایند:سه چیز وجود دارد که در هرکسی باشد،
خداوند اورا در حمایت خود قرار داده
و رحمت خود را بر او منتشر می کند
(می گستراند)و(درنهایت)اورا داخل بهشت
می کند:
کسی که وقتی به اوچیزی داده می شود،شکر می گذارد
و زمانی که (برکسی)قدرت پیدا کرد، او را میبخشد
و زمانی که خشمگین شود،آرام بگیرد.
نهج الفصاحه:حدیث:٢٢٩١
پنجشنبه 98/09/28
قلب دوستدار خدا اینگونه است
امام على عليهالسلام:
القَلبُ المُحِبُّ للّهِِ يُحِبُّ كَثيرا النَّصَبَ للّهِِ، وَ القَلبُ اللاّهي عَنِ اللّهِ يُحِبُّ الرّاحَةَ، فَلا تَظُنَّ يَابنَ آدَمَ أنَّكَ تُدرِكُ رِفعَةَ البِرِّ بِغَيرِ مَشَقَّةٍ؛ فَإِنَّ الحَقَّ ثَقيلٌ مُرٌّ، وَ الباطِلَ خَفيفٌ حُلوٌ وَنِيّ
قلب دوستدار خدا، رنج و زحمت براى خدا را بسيار دوست داردو قلب بىخبر از ياد خدا، آسايش را دوست دارد.
پس اى آدميزاد گمان مبر كه مقام والاىِ نيكى را بىسختى به دست مىآورى؛
زيرا حق، سنگين و تلخ است و باطل، سَبُك است، شيرين و سست.
النهايه، ج ۵، ص ۲۳۱
چهارشنبه 98/09/27
تا بهحال به آپارتمان دقت کردی؟
سقفِ زندگیه یکی، کف زندگی دیگریست!
دنیا به طور شگفت آوری شبیه یک آپارتمان است ؛
سقف آرزوهای یکی، کف آرزوهای دیگریست…
چارلی چاپلین میگه:
آدم خوبی باش
ولی وقتت رو برای اثباتش به دیگران تلف نکن…!
همیشه آنچه که درباره ” من ” میدانی باور کن
نه آنچه که پشت سر “من” شنیده ای
” من ” همانم که دیدهای نه آنکه شنیده ای…!
سه شنبه 98/09/26
آیت الله حق شناس:
وقتی جوان برای نمازشب بلند می شود ؛ اما خوابش می آید و سرش به این طرف و آن طرف می رود، چانه اش پایین می افتد، پروردگار درهای آسمان را باز می کند و خطاب به ملائکه می فرماید« انظروا الی عبدی. یعنی به بنده من نگاه کنید ! » خداوند علی اعلی افتخار می کند که ، ببینید این بنده من کاری را که بر او واجب نکرده ام چگونه به جا می آورد.
پروردگار می فرماید به او سه چیز مرحمت_میکنم :
اول اینکه موفق به توبه اش می کنم. موفق به توبه نصوح و قاطعش می کنم.
دوم اینکه گناهانش را می آمرزم
و سوم اینکه رزق وسیعی نصیبش می کنم.
سحرخیزی
خیلی سفارش شده به سحرخیزی و نماز شب وقرآئت قرآن در دل شب. ولی اگر یک شب حال نماز و دعا هم نبود، کسی سحر بیدار شد ولو نشسته و چای خورده است، همین خوب است، خود بیداری شب، اثر دارد. بنشین، یک کم در عظمت خدا فکر کن، در خودت فکر کن که من کجا بودم؟ کجا آمدم؟ به کجا می روم؟ کی من را اینجا آورد؟ همین را فکر بکنی، برایت کافی است. ببین حال تو چه می شود؟ خدا می داند. در مورد اعمالت فکر کن به خدا بگو: «شیطان من را فریب داد. نمی خواستم مخالفت تو را بکنم».
آیةاللّه ناصری حفظه الله
یکشنبه 98/09/24
در منزلِ دوستی که پسرش دانشآموز
ابتدایی بود و داشت تکالیف درسیاش را
انجام میداد بودم.
زنگ منزل را زدند و پدربزرگ خانواده
از راه رسید.
پدربزرگ با لبــخند، یک جعبه مـداد رنگی
به نوهاش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ
بیست نقاشیات.
پسر، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد
و چند لحظه بعد گفت:
بابا بزرگ باز هم که از این جنسهای ارزون
قیمت خریدی.
الان مدادرنگیهای خارجی هست که ده برابرِ
این کیفیت داره.
مادر بچه گفت: میبینید آقاجون؟
بچههای این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند.
اصلا نمیشه گولشون زد و سرشون کلاه گذاشت.
پدربزرگ چیزی نگفت …
برایشان توضیح دادم که این رفتار پسربچه
نشانۀ هوشمندی نیست، همانطور که هدیۀ
پدربزرگ برای گول زدن نوهاش نیست.
و این داستان را برایشان تعریف کردم.↓
آن زمان که من دانشآموز ابتدایی بودم، خانم
بزرگ گاهی به دیدنمان میآمد و به بچههای
فامیل هدیه میداد.
بیشتر وقتها هدیهاش تکههای کوچک قند بود.
بار اول که به من تکه قندی داد یواشکی به پدرم
گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست.☹️
پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را
دوسـت دارد.
←هر چه برایتان بیاورد هدیه است.→
وقتی خانم بزرگ رفت، پدر برایم توضیح داد
که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب
و گران بوده و بچهها آرزو میکردند که بتوانند
یک تکه کوچک قند داشته باشند.
خانم بزرگ هنوز هم خیال میکند که قند، چیز
خیلی مهمی است.
بعد گفت: ببین پسرم، قنددان خانه پر از قند
است، اما این تکه قند که مادرجان داده با آنها
فرق دارد، چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به
شماست.
این تکه قند معنا دارد.☝️
آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند
اما مهربان نیستند.
وقتی کسی به ما هدیه میدهد، منظورش این
نیست که ما نمیتوانیم مانند آن هدیه را بخریم،
منظورش کمک کردن به ما هم نیست.
او میخواهد علاقهاش را به ما نشان بدهد.
میخواهد بگوید که ما را دوست دارد.
←و این، خیلی با ارزش است.→
این چیزی است که در هیچ بازاری نیست
و در هیچ مغازهای آن را نمیفروشند.
چهل سال از آن دوران گذشته است و من
هروقت به یاد خانم بزرگ و تکهقندهای
مهربانش میافتم،
دهانم شیرین میشود،
کامم شیرین میشود،
جانم شیرین میشود…
● ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ
ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ “ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ” ﺷﻮﻧﺪ؛
ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
● ﻫﻤﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ
“ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ” ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ
ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
● ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ
ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺯﻧــــدگی یک عـادتـه امـــا زنــــدگـی کـردن یـک فـضیـلت