مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
دوشنبه 04/05/27
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
مردم را در حقیقت شتاب زدگی به هلاکت انداخته است اگر مردم از شتاب زدگی به دور بودند هیچکس هلاک نمیشد.
محاسن، ص۲۱۵، ح۱۰۰
دوشنبه 04/05/27
پيامبر اکرم(صلّي الله عليه و آله) فرمودند :
يا عَلىُّ وَ لِلصّالِحِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: يُصْلِحُ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللّه ِ تَعالى بِالْعَمَلِ الصّالِحِ وَ يُصْلِحُ دينَهُ بِالْعِلْمِ وَ يَرْضى لِلنّاسِ ما يَرْضى لِنَفْسِهِ.
اى على ، انسان صالح سه نشانه دارد:
با عمل صالح ، ميان خود و خداوند را اصلاح مى كند
با علم ، دينش را اصلاح مى نمايد
و براى مردم ، همانى را مى پسندد كه براى خود مى پسندد.
میراث حدیث شیعه، ج۲، ص۳۵، ح۱۲۲.
یکشنبه 04/05/26
دو وظیفه بعد از محرم و اربعین
عزیزان! ما ۵۰ روز عزاداری کردیم، با امام حسین علیهالسلام زندگی کردیم، عالیترین ارادت را نشان دادیم، مبادا بعد از این عزاداریهای باعظمت، کار را خراب کنیم!
☑️ ما دو وظیفه بعد از محرم و اربعین داریم:
۱. اول اینکه ولخرجی و بدخرجی نکنیم! میدانی این گریه و عزاداری چه ثوابی دارد؟! میدانی یک قطره از این اشک، آتش جهنم را خاموش میکند؟ آنوقت، بیایی آن را مجانی با گناه از دست بدهی؟! وظیفهٔ ماست که این توشه را به مقصد برسانیم. «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» اگر حسنه را تا مقصد رساندی و در بین راه غارت و تاراج نشد، خدا ده برابر میدهد. باید حرمت این اشک چشم و پیراهن مشکی را بعد از اربعین نگه داری!
۲. وظیفهٔ دوم اثبات صدق است. اینقدر که فریاد زدیم لبیک یا حسین، حالا به میدان بیا و صداقتت را ثابت کن! «لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ»؛ خدا میفرماید هر چه گفتی سؤال خواهم کرد، آیا صادق بودهای؟!
ما به امام حسین علیهالسلام چطور ثابت کنیم که با او صادقیم؟! راهش این است که امام را در سال ۶۱ هجری دفن نکن! امام حسین را به چشم عتیقه نگاه نکن! به چشم تاریخی نگاه نکن! امام حسین علیهالسلام برای تمام ادوار است و با امثال یزید کار دارد! تو هم مقابل این یزیدها بایست؛ همانطور که حضرت ایستاد.
آیت الله سیدحسن عاملی
ترجمهٔ خطبههای نمازجمعه اردبیل ۱۴۰۴/۰۵/۲۴
یکشنبه 04/05/26
موتور کشتی بزرگی خراب شد.
مهندسان زیادی تلاش کردند تا مشکل را حل کنند،
اما هیچکدام موفق نشدند!
سرانجام صاحبان کشتی تصمیم گرفتند مردی را که سالها تعمیر کار کشتی بود بیاورند…
وی با جعبه ابزار بزرگی آمد و بلافاصله مشغول بررسی دقیق موتور کشتی شد.
دو نفر از صاحبان کشتی نیز مشغول تماشای کار او بودند.
بعد از یک روز وارسی کامل و سپس خلوت کردن،
فردا صبح مرد از جعبه ابزارش آچار کوچکی بیرون آورد،
و با آن به آرامی ضربه ای به قسمتی از موتور زد،
بلافاصله موتور شروع به کار کرد و درست شد.
یک هفته بعد صورتحسابی ده هزار دلاری از آن مرد دریافت کردند. صاحب کشتی با عصبانیت فریاد زد :
او واقعا هیچ کاری نکرد!
ده هزار دلار برای چه میخواهد بگیرد؟
بنابر این از آن مرد خواستند ریز صورتحساب را برایشان ارسال کند؟
مرد تعمیر کار نیز صورتحساب را اینطور برایشان فرستاد :
ضربه زدن با آچار : ۲دلار
تشخیص اینکه ضربه به کجا باید زده شود : ۹۹۹۸ دلار
و ذیل آن نیز نوشت :
تلاش کردن مهم است اما دانستن اینکه کجا باید تغییر کند میتواند همه چیز را تغییر بدهد.
قرار نیست همه زندگی ما تغییر کند تا زندگی مان متحول باشد. از خودمان بپرسیم کدام بخش از زندگی من نیاز به ضربه دارد؟
شنبه 04/05/25
خلاصه ی کنفرانس یکی از روانشناس های معروف دنیا:
« برای حذف آدم های سمی زندگیتان هیچ وقت احساس گناه، خجالت و پشیمانی نکنید. فرقی نمیکند آن فرد از بستگانتان باشد و یا یک آشنای تازه. مجبور نیستید برای کسی که باعث رنج و احساس حقارت در شما میشود جایی باز کنید. »
و به نظرم اینو باید تا ابد تو زندگیمون اجرا کنیم…
پنجشنبه 04/05/23
در مورد اربعین
و حضور اهل بیت بر مزار شهیدان
طبق یک احتمال حدود چهل منزل در فاصله حدود هزار کیلومتری کربلا تا شام وجود داشته،گاهی شصت منزل هم گفته شده، یعنی بین دو منزل حدود ۲۵ کیلومتر فاصله بوده.
اینکه عدهای نوشته اند اهل بیت از شام برگشته و در اربعین به کربلا رسیدهاند با محاسبات جور در نمیاد.
مگر اینکه نظر عده دیگری مانند مؤلف ناسخ التواریخ و علامه شعرانی در دمع السجوم را قبول کنیم که آنها معتقدند به اینکه کاروان اسرا در مسیر رفت در روز اربعین به کربلا رفتهاند.
یعنی از کسانی که آنها را به شام می برده اند خواستهاند که آنها را در مسیر از کربلا عبور دهد تا بتوانند با کُشتگان خویش وداع و بر آنها مویه کنند.
حسینی لیلابی
سه شنبه 04/05/21
پدرم دیگر پیر شده بود. هنگام راهرفتن، اکثراً به دیوار تکیه میداد. بهتدریج، آثار انگشتانش روی دیوارها نمایان میشد — آثاری که نشانهای از ضعف و ناتوانیاش بود.
همسرم از این نشانهها ناراحت میشد. او زیاد شکایت میکرد که دیوارها کثیف شدهاند.
روزی پدرم سردرد شدید داشت. روغن به سرش مالید و طبق عادت به دیوار تکیه داد، که باعث شد لکههای روغن روی دیوار بیفتد.
زنم از این کار ناراحت شد و با لحنی تند به پدرم گفت:
“لطفاً به دیوار دست نزنید!”
پدرم خاموش شد. در چشمانش اندوه عمیقی دیده میشد.
شب گذشته بین من و همسرم مشاجرهای صورت گرفته بود، بخاطر همین چیزی نگفتم.
یعنی، از رفتار بیادبانهی همسرم خجالت کشیدم، ولی چیزی نگفتم.
از آن روز به بعد، پدرم دیگر به دیوار تکیه نداد.
تا اینکه یک روز تعادلش را از دست داد و افتاد. استخوان رانش شکست. عمل جراحی انجام شد، اما بهطور کامل خوب نشد و بعد از چند روز ما را گریان تنها گذاشت.
احساس پشیمانی شدیدی در دلم بود. نگاه خاموش پدرم هنوز هم مرا رها نمیکند. نه میتوانم او را فراموش کنم، نه خودم را ببخشم.
مدتی بعد تصمیم گرفتیم خانه را رنگ کنیم.
وقتی نقاشها آمدند، پسرم که پدربزرگش را بسیار دوست داشت، نگذاشت دیوارهایی که نشانههای انگشتان پدربزرگش را داشتند رنگ شوند.
نقاشها آدمهای فهمیدهای بودند. دور آن نشانهها دایرههای زیبایی کشیدند، طوریکه گویی دیوارها اثر هنری زیبایی بودند.
بهتدریج، آن نشانهها به نشانهی خانهی ما تبدیل شدند.
هر که میآمد، حتماً از آن دیوار تعریف میکرد، اما هیچکس نمیدانست که پشت آن زیبایی، یک حقیقت دردناک نهفته است.
زمان گذشت، و من نیز اکنون پیر شدهام.
روزی هنگام راهرفتن به دیوار تکیه دادم. همان لحظه گذشته به خاطرم آمد — برخورد همسرم با پدرم، سکوت او، و رنج او. خواستم بدون تکیه قدم بزنم.
پسرم که همه چیز را میدید، فوراً پیش آمد و گفت:
“بابا، لطفاً به دیوار تکیه بدهید، وگرنه ممکن است بیفتید!”
سپس نوهام دواندوان آمد و گفت:
“بابا بزرگ، میتوانید از شانهی من بگیرید!”
با شنیدن این حرفها چشمانم پر از اشک شد.
کاش… کاش من هم با پدرم همینگونه مهربانی کرده بودم — شاید هنوز چند روزی بیشتر با ما میماند.
پسرم و نوهام مرا به آرامی تا اتاقم رساندند. بعد نوهام کتاب رسم خود را آورد. نشانم داد که معلمش از یکی از نقاشیهایش زیاد تعریف کرده — آن تصویر، تصویر همان دیواری بود که آثار انگشتان پدرم را داشت.
در پایین آن تصویر، معلم نوشته بود:
“چه خوب است اگر هر کودک با بزرگان خود چنین مهربانی داشته باشد!”
رفتم به اتاقم، و در حالیکه در یاد پدر مرحومم آهسته آهسته گریه میکردم، از خداوند طلب
ما همه روزی پیر خواهیم شد.
بزرگانی که امروز در کنار ما هستند، نماد زندهی زحمتها، قربانیها، و مهربانیهای گذشتهاند.
قدمهای لرزانشان تمسخر نمیخواهند، بلکه تکیهگاه میخواهند.
صدای لرزانشان خاموشی نمیخواهد، بلکه جواب محبتآمیز میطلبد.
یاد داشته باشید:
محبتی که امروز به بزرگانتان میکنید، فردا فرزندانتان همان محبت را به شما خواهند کرد.
اگر در جامعه و خانهتان بزرگتری دارید…
امروز دستشان را بگیرید — شاید فردا دیر شود.
یکشنبه 04/05/19
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:
مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ مُحْتَسِباً لَا أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا رِيَاءً وَ لَا سُمْعَةً مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ كَمَا يُمَحَّصُ الثَّوْبُ بِالْمَاءِ فَلَا يَبْقَى عَلَيْهِ دَنَسٌ وَ يُكْتَبُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حِجَّةٌ وَ كُلِّ مَا رَفَعَ قَدَماً عُمْرَةٌ.
حضرت امام صادق علیهالسلام فرمودند:
کسی که امام حسین علیهالسلام را برای رضای خدا زیارت کند، نه برای خوشگذرانی و تفریح و نه به جهت کسب شهرت (و فخر فروشی)، گناهانش فرو میریزد، همانطور که لباس در آب شسته شده و در نتیجه هیچ آلودگی بر او باقی نمیماند، و با هر قدمی که بر زمین میگذارد، حجّی برایش نوشته میشود و با هر قدمی که برمیدارد، عمرهای برایش ثبت میگردد.
كامل الزيارات؛ ص۱۴۴
از هرجای سفر که هستید نیت رو اصلاح کنید
شنبه 04/05/18
امام صادق علیه السلام:
مَا مِنْ أَحَدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ یَتَمَنَّى أَنَّهُ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع لَمَّا یَرَى لِمَا یُصْنَعُ بِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ مِنْ کَرَامَتِهِمْ عَلَى اللَّهِ.
هیچ کسی در روز قیامت نیست مگر اینکه آرزو میکند ای کاش امام حسین علیه السلام را زیارت کرده بودم آن هنگامیکه میبیند که به زوار امام حسین علیه السلام چقدر نزد خداوند کرامت انجام میشود.
وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۴۲۴
جمعه 04/05/17
خدا چیزهایی رو در شما میبینه که خودتون نمیتونید ببینید…
برنامه خدا برای زندگیتون بزرگتر از برنامه خودتونه!
ارادهی خداوند در زمان خاصش رخ میده،
پس اطمینان داشته باش به زمانبندی فوقالعاده خداوند
به خدا اعتماد كن.