احترام قرآن...

یک روز حضرت آیت‌الله‌العظمی حاج سید احمد خوانساری در مجلس عقد، برای خواندن خطبه، به منزل کسی رفته بودند. شخصی که قرآن را برای سفره عقد می‌برده است. در پله‌ها به ایشان می‌رسد، او به احترام آقا صبر می‌کنند تا حضرت آقا بروند، اما آقا می‌فرمایند: «شما قرآن را جلوتر ببرید، من پشت سر شما خواهم آمد»

دکتر احمد مسجد جامعی می‌فرمود: نقل است. که یک بار هیأت عزاداران حسینی در بازار در منزل حضرت آیت‌الله العظمی حاج سید احمد خوانساری مشغول سینه‌زنی بودند، در پشت سر سینه‌زنان، قرآنی بر طاقچه بود. حضرت آقا با شتاب آمدند و قرآن را از پشت سر هیات سینه‌زنی برداشتند که مبادا به کلام‌الله بی‌احترامی شود.

 مرحوم آیت‌الله «سید عبدالکریم کشمیری» می‌فرمودند: از حضرت آیت‌الله‌العظمی حاج سید احمد خوانساری پرسیدم: شما هر روز چقدر قرآن می‌خوانید؟ فرمودند: «هر سه روز یک ختم قرآن موفق می‌شوم یعنی هر روز ده جزء و اگر کلمات کتاب‌ها ریز باشد نمی‌توانم ببینم و بخوانم، ولی قرآن حتی اگر کلماتش ریز هم باشد، آن‌ها را می‌بینم و می‌توانم بخوانم.»

مرحوم آیت‌الله حاج شیخ «محمود انصاری قمی» می‌فرمودند: روزهای آخرین حیات حضرت آیت‌الله‌العظمی حاج سید احمد خوانساری، همه روزه به دیدار ایشان می‌رفتم. در آخرین روز که از اذان صبح خدمتشان بودم و ایشان بر بستر احتضار آرمیده بود، با تمام فرسودگی بدن و بیماری شدید، با سرعت قرآن می‌خواندند و فرصتی برای صحبت به کسی نمی‌دادند. عرضه داشتم: امید که همیشه سالم و ماندگار باشید، چرا این قدر با سرعت قرآن می‌خوانید؟ فرمودند: «آری، این چنین است، چون فرموده‌اند ظهر که فرا رسد خواهم رفت، پس در این ساعات پایانی، به سرعت قرآن را می‌خوانم که با قرآن بروم!»

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

توصیه به خواب کم


 شیخ محمدرضا نعمانی (از جوانان همراه شهید صدر): شهیدصدر وقتی در حال تفکر و مطالعه بود کاملاً از دنیای پیرامونش بریده می‌شد و این چیزی نیست که کسی به سادگی بتواند خودش را به آن عادت بدهد.
 به یاد ندارم که شهید صدر حتی در گرم‌ترین روزهای تابستان غرق در خواب شود. حتی در همان روزهای گرم و در حالی که به سن پنجاه‌سالگی نزدیک شده بود هم از کتاب‌هایش جدا نمی‌شد، درحالی‌که [در آن گرمای نجف] جوان نیرومند و بانشاط هم توان مقاومت در برابر وسوسه خواب را نداشت.

 آری در سال آخر عمر شریفش که نیروی بدنی‌اش [بر اثر فشارهای حکومت بعثی و شرایط حصر] تحلیل رفته بود، کمتر از یک ساعت در رختخوابش دراز می‌کشید.

 وقتی مرا در خواب می‌دید، به من می‌گفت: من خودم را به خواب عادت نداده‌ام، چون عمر کوتاه است. تو که هنوز جوانی چرا خودت را به خواب عادت می‌دهی؟!

 در یکی از روزهای بسیار گرم تابستان که بعد از ناهار خوابیده بودم، ایشان مرا بیدار کرد و گفت: وقتی من هم‌سن تو بودم روزانه حدود بیست ساعت درس می‌خواندم و حتی در آن ۴ ساعت دیگر هم که می‌خوابیدم خواب‌های علمی می‌دیدم و برای همین خوابم هم خواب معمولی نبود و در خواب می‌دیدم که مشغول مطالعه یا حل مسائل علمی و فقهی هستم. اگر شب و روز بخوابی، همه زندگی‌ات را با خواب سپری خواهی کرد.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

صدای پتک و مطالعه!

این خاطره را آقای رسول مسعودی از علامه محمدتقی جعفری (ره) این چنین بیان می‌دارد:

 ما افتخار داشتیم چند سال در همسایگی استاد جعفری واقع در فلکه دوم صادقیه، بلوار آیت‌الله کاشانی سکونت داشته باشیم. در همسایگی ما و ایشان، پیرمردی آهنگر بود که در منزل خود کار می‌کرد.

 من در یک روز گرم تابستانی حدود ساعت ۵ بعدازظهر با هماهنگی قبلی برای طرح موضوعی به خدمت او (استاد) رسیدم. ایشان طبق معمول در کتابخانه خود، مشغول مطالعه و نوشتن بودند.

 در حین طرح سؤالم، صدای پتک همسایه که به آهنگری مشغول بود، به گوش می‌رسید. به ایشان عرض کردم: اگر صدای پتک و چکش این شخص مزاحم کار شماست، من می‌توانم بروم و به ایشان تذکر بدهم تا حال شما را مراعات کند.

 در جواب این سخن من گفت: نه، مبادا به او چیزی بگویید. چون من وقتی در کتابخانه‌ام از مطالعه و نوشتن احساس خستگی می‌کنم، صدای پُتک و چکش این پیرمرد، نهیب می‌زند و به من قدرت می‌دهد، و با خود می‌گویم: آن پیرمرد در مقابل کوره گرم آهنگری چکش می‌زند و خسته نمی‌شود، اما تو که نشسته‌ای و مطالعه می‌کنی و می‌نویسی، خسته شده‌ای؟ 

 بنابراین، صدای کار این پیرمرد نه تنها مایه اذیت نیست، بلکه با شنیدن صدای چکش او، قدرت مجدّد می‌گیرم و دوباره مشغول مطالعه یا نوشتن می‌شوم!

  • نظر از: پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب
    1396/09/25 @ 08:33:41 ق.ظ

    پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب [عضو] 

    سلام واقعابایدماالگوبگیریم.قشنگ بود

  • ستاره مشرقی
    نظر از: ستاره مشرقی
    1396/09/21 @ 09:19:34 ب.ظ

    ستاره مشرقی [بازدید کننده]

    چه جالب
    اگرمن بودم حتما برعکس بودم
    بنابراین باید الگوی ما بزرگان باشند ودرس عبرت بیاموزیم

  • پاسخ از: مهنــــا
    1396/09/21 @ 09:24:43 ب.ظ

    مهنــــا [عضو] 

    برای منم جالب بود چون با سروصدا نمیتوونم تمرکز کنم

  • 5 stars
    مدیر النفیسه
    نظر از: مدیر النفیسه
    1396/09/21 @ 06:56:19 ب.ظ

    مدیر النفیسه [عضو] 

    این اساتید باید الگوی ما باشند

  • پاسخ از: مهنــــا
    1396/09/21 @ 08:20:32 ب.ظ

    مهنــــا [عضو] 

    بله درست میفرمایید

  • 5 stars
    نظر از: بهاره شيرخاني
    1396/09/21 @ 05:53:02 ب.ظ

     

    اللهم صل على محمد وال محمد وعجل فرجهم
    #الحمدلله_علی_کل_نعمه_کانت_او_هی_کائنة
    خواهرم
    لطفا به وبلاگ ما هم سربزنید
    http://p-esmatie.kowsarblog.ir/
    http://baha.kowsarblog.ir/
    http://peykebesharat.kowsarblog.ir/
    http://ramisa.kowsarblog.ir/

  • 5 stars
    نظر از: خادم المهدی
    1396/09/21 @ 08:35:15 ق.ظ

    خادم المهدی [عضو] 

    کاش همه ی ما چنین دید وسیعی داشتیم

  • پاسخ از: مهنــــا
    1396/09/21 @ 01:56:05 ب.ظ

    مهنــــا [عضو] 

    کاش و ای کاش

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

صدای پُتک،مطالعه؟!

 

 این خاطره را آقای رسول مسعودی از علامه محمدتقی جعفری (ره) این چنین بیان می‌دارد:

 ما افتخار داشتیم چند سال در همسایگی استاد جعفری واقع در فلکه دوم صادقیه، بلوار آیت‌الله کاشانی سکونت داشته باشیم. در همسایگی ما و ایشان، پیرمردی آهنگر بود که در منزل خود کار می‌کرد.

 من در یک روز گرم تابستانی حدود ساعت ۵ بعدازظهر با هماهنگی قبلی برای طرح موضوعی به خدمت او (استاد) رسیدم. ایشان طبق معمول در کتابخانه خود، مشغول مطالعه و نوشتن بودند.

 در حین طرح سؤالم، صدای پتک همسایه که به آهنگری مشغول بود، به گوش می‌رسید. به ایشان عرض کردم: اگر صدای پتک و چکش این شخص مزاحم کار شماست، من می‌توانم بروم و به ایشان تذکر بدهم تا حال شما را مراعات کند.

در جواب این سخن من گفت: نه، مبادا به او چیزی بگویید. چون من وقتی در کتابخانه‌ام از مطالعه و نوشتن احساس خستگی می‌کنم، صدای پُتک و چکش این پیرمرد، نهیب می‌زند و به من قدرت می‌دهد، و با خود می‌گویم: آن پیرمرد در مقابل کوره گرم آهنگری چکش می‌زند و خسته نمی‌شود، اما تو که نشسته‌ای و مطالعه می‌کنی و می‌نویسی، خسته شده‌ای؟ 

بنابراین، صدای کار این پیرمرد نه تنها مایه اذیت نیست، بلکه با شنیدن صدای چکش او، قدرت مجدّد می‌گیرم و دوباره مشغول مطالعه یا نوشتن می‌شوم!

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

بزنم به تخته!

یکی از دوستان نقل میکرد که  بهش گفتم: کار تو خیلی عالی بود.

بهم گفت: بزنم به تخته (Touch wood)
سپس گفت: شما مسلمونها حتما به جای این اصطلاح چیزی دارید 

من گفتم: ماهم همین را استفاده میکنیم


رفیقم خیلی تعجب کرد وگفت: عجب…‼️

بهش گفتم چه چیز عجیبی بود؟!

اون گفت: ما منظورمان از تخته همان تخته  صلیب است که شر خون آشامان و پلیدی را از ما دور میکند…!!
تازه فهمیدم که سالهاست که ما به صلیب پناه میبریم از چشم شور‼️
ما نادانسته بجای اینکه با گفتن: ماشاءالله ٬ به خداوند پناه ببریم به چوب وتخته صلیب پناه میبردیم.!
ای کاش اصل هرکلمه را قبل از اینکه به زبان بیاوریم بشناسیم.
تا بحال اگر نادانسته میگفتیم اشکالی نداره چون نمیدونستیم.

اما از این به بعد این کلمه را بکار نبریم.

چون ما مسلمانیم.
 بسم الله، ماشاءالله، ولا حول ولا قوة الابالله/ 

از امام رضا علیه پرسیدند آیا چشم زخم واقعیت دارد؟ ایشان فرمودند:آری ،هرگاه تو را چشم زنند،کف دستت را مقابل صورتت  قرار دِه و سوره حمد و قل هو الله احد و معوذتین[سوره فلق و ناس] را قرائت کن و هر دو کف را به صورتت بکش، خداوند تو را از گزند آن حفظ می کند.

(مکارم الاخلاق ص 474)

✅ لطفاً این متن را برای دیگر دوستان هم به اشتراک بگذارید.

سایت هدانا : شما می توانید در سایت روزنامه معروف انگلیسی گاردین ( The Guardian) بخوانید یکی از علت های زدن به چوب تبرک و یادآوری چوب صلیب مقدس مسیحیان است!!

www.hadana.ir

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

امام زمان (ع) پدر رئوف و مهربانِ امت


نباید امام زمان علیه‌السلام را در ذهن افراد یک انسان خشنی معرفی کرد که شمشیر به دست گرفته و می‌خواهد همه را گردن بزند!

این نحوه جلوه دادن مقام امام بسیار خلاف واقع است!

امام پدر واقعی امت است، دریای رأفت و رحمت است؛ حضرت مظهر اسم رحمن و رحیم خداست و برای هدایت افراد آمده است نه کشتن آن‌ها!
البته چون حکومت حضرت مهدی (ع)، حکومت جهانی است، اگر کافر و معاندی مزاحم بسط عدل و رحمت شود، آن مزاحم را برمی‌دارند. میکروب باید از بین برود چون برای سلامتی دیگران ضرر دارد.

باید مشتاق ظهور حضرت بود و با تهذیب نفس و تقوا و دعا، خود را برای آن مهیا و آماده کنیم تا با ظهور خود عالم را پر از نور و سرور و برکت و رحمت و معارف و توحید بگرداند.

استاد فاطمی نیا

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

حدیث از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله

میلاد رسول مهربانی خاتم الأنبیا محمد مصطفی صلی الله علیه وآله و سلم گرامی باد.

احادیثی از پيامبر اکرم (ص) «در باب بسم الله»:

هرگاه سفره پهن مى شود، چهار هزار فرشته در اطراف آن گرد مى آيند. چون بنده بگويد:

 بسم اللّه فرشتگان مےگويند: خداوند، به غذايتان بركت دهد! سپس به شيطان مى گويند: اى فاسق! بيرون شو. تو بر آنان، راه تسلّط ندارى.

📚كافى

هر كس بسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت كند، خداوند به ازاى هر حرفِ آن؛

چهار هزار حسنه برايش مى نويسد

 و چهار هزار گناه از او پاك مى كند 

و چهار هزار درجه او را بالا مى برد.

📚بحارالأنوار، ج ۹۲، ص ۲۵۸.

 

اگـر بنـده اى… در ابتداى وضويش، بسم اللّه الرحمن الرحيم بگويد، همه اعضايش از گناهان پاك مى شود.

📚تفسير الإمام العسكرى عليه السلام ، ص۵۲۱

هر كس بسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت كند خداوند در بهشت، هفتاد هزار قصر از ياقوت سرخ براى او بنا كند.

📚مدينة المعاجز، ج ۲، ص ۳۶۶

 امام صادق عليه السّلام فرمودند:

 هر گاه يكى از شما وضو بگيرد و بسم اللّه الرحمن الرحيم نگويد. شيطان در آن شريك است و اگر غذا بخورد و آب بنوشد ، يا لباس بپوشد و هر كارى كه بايد نام خدا را بر آن جارى سازد، انجام دهد و چنين نكند، شيطان در آن شريك است.

📚محاسن، ج ۲، ص ۴۳۳

🌹« اللهم صل علی محمد و آل محمد»🌹

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

آیا من دزدم؟!؟!

یکی از برادران اهل سودان مقاله زیبایی نوشت تحت عنوان “آیا من دزدم؟"  ایشان برای بیان این مطلب به دو رخداد که برای او پیش آمده است اشاره می کند :

رخداد اول:

او می گوید: زمان امتحانات پزشکی من در ایرلند بود

 و مبلغی که برای امتحانات می بایست پرداخت میکردم 309 پوند بود

 در صورتی که پول خرد نداشته و من مبلغ 310 پوند را پرداخت نمودم

امتحانات خود را دادم و بعد از گذشت زمان در حالی که به کشورم سودان برگشته بودم .

در آن هنگام نامه ای دریافت نمودم که از ایرلند برایم ارسال شده بود.

 در آن نامه آمده بود که:

شما در پرداخت هزینه های امتحان اشتباه کردید و به جای مبلغ 309 پوند ، 310 پوند پرداخت کردید، و این چکی که به همراه این نامه برای شما ارسال شده به ارزش یک پوند می باشد … ما بیش از حق خودمان دریافت نمی کنیم).جالب اینجاست که ارزش آن پاکت نامه و نامه ای که در آن تایپ شده بود خود بیش از مبلغ 1 پوند بود.

اتفاق دوم:

او می گوید که من اکثر اوقات که در مسیر دانشگاه و خانه تردد میکردم، از بقالی (سوپر مارکت) که تو مسیرم بود و خانمی در آن فروشنده بود کاکائو به قیمت 18 بینس میخردم و به مسیر خودم ادامه می دادم .

در یکی از روزها … قیمت جدیدی برای همان نوع از کاکائو که بر روی آن 20 بینس نوشته بود در قفسه دیگر قرار داد.

برای من جای تعجب داشت و از او پرسیدم آیا فرقی بین این دو رقم جنس وجود دارد؟

در پاسخ ، به من گفت :

نه، همان نوع و همان کیفیت است !!

پس دلیل چیست؟!

چرا قیمت کاکائو در قفسه ای 18 و در دیگری به قیمت 20 به فروش می رسد؟

در پاسخ به من گفت :

به تازگی در کشور نیجریه، که کاکائو برای ما صادر میکرد

اتفاق جدیدی رخ داده که همراه با افزایش قیمت کاکائو برای ما بود

این جنس جدید قیمت فروش اش 20 بینس و قبلی را چون قبلا خریدیم همان 18 بینس است.

به او گفتم با این وضعیت کسی از شما جنس جدید خرید نمی کند تا زمانی که جنس قبل کامل به فروش نرود.

او گفت: بله، من آن را می دانم

من به او گفتم: بیا یه کاری بکن همه جنس ها را قاطی کن و با قیمت جدید بفروش با این کار کسی نمی تواند متوجه شود و جنس قدیم از جنس جدید تشخیص دهد.

در پاسخ در گوشی به من گفت : مگه شما یک دزدی ؟؟

شگفت زده شدم از آنچه او به من گفت

و مسیر خودم را پیش گرفتم و رفتم

در حالی که همیشه این سوال در گوش من تکرار می شودو ذهن مرا در گیر کرده است که :

آیا من دزدم ؟؟!!!

این چه اخلاق و کرداری است؟!

ما از جهان غرب عقب تر نیستیم ، از باورهایمان عقب تر مانده ایم

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

هفت طبقه‌ی جهنم و ساکنان آن

1) طبقه‌ی اول (دَرک) مخصوص منافقان است و اینان بدترین گروه از جهنمیان می‌باشند.

انّ المنافقین فی الدَّرکِ الأَسفَلِ مِنَ النّار

سوره نساء آیه ۱۴۵

2) طبقه‌ی دوم (لَظا) نام دارد که جایگاه اشقیا می‌باشد.

کلّاً اِنّه لَظی

سوره معارج آیه ۱۵

3) طبقه‌ی سوم (حُطَمَه) است که تهمت زنندگان و عیب جویان و مال‌اندوزان را در خود جای داده است.

کلّاً لَیُنبَذَنَّ فی الحُطَمَه

سوره همزه آیه ۴

4) طبقه‌ی چهارم (سَقَر) نام دارد که جایگاه کافر و منکر و تارکین نماز و کسانی که از مساکین دستگیری نکردند است و عموم جهنمیان از این در می‌گذرند.

ما سَلَکَکُم فی سَقَر

سوره مُدَّثِّر ۴۲

5) طبقه پنجم (جَحیم) است که در آن تجاوزکاران سکونت داده می‌شوند.

و وَقاهُم عذابَ الجَحیم

سوره دخان آیه ۵۶

6) طبقه‌ی ششم (سَعیر) نام دارد و جایگاه سرپیچی کنندگان از خداوند است.

فعتَرَفو بِذَنبِهِم فَسُحقاً لِأَصحابِ السَّعیر

سوره ملک آیه ۱۱

7) طبقه‌ی هفتم (هاویة) است و نصیب کسی می‌شود که میزان اعمال خیر او کم باشد و باید ۷۰ سال در جهنم توقف کند.

و اَمّا مَن خَفَّت مَوازینُه. فَأُمُّه هاویة

سوره قارعه آیه ۸ و ۹

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

فرزند مستجاب الدعوه

 

 فرزند آیت‌الله سید یونس عرفانی می‌گوید: حقیر شخصاً خاطره‌ای از عالم واصل حضرت آیت‌الله بهاءالدینی دارم شاید اگر نگویم در محضر خداوند سبحان سرافکنده باشم.

 سال ۱۳۶۳ بود وارد حوزه علمیه قم شدم البته قبل از آن در سن یازده سالگی تا وفات مرحوم ابوی مرحوم شهید آیت‌الله عرفانی یعنی ۶۱ لمعه را خوانده بودم

وارد حوزه که شدم خیلی اشتیاق داشتم محضر مبارک آقای بها الدینی برسم.

 در حیاط مدرسه فیضیه بودم آن موقع شورای مدیریت حوزه طبقه بالای مدرسه بود دیدم مرحوم آیت‌الله دکتر ضیایی رئیس وقت حوزه از پله پایین میایند به‌سوی ایشان رفتم خدا رحمت کند ایشان را؛ با اینکه خسته از کار بودن با لبخند و چهره گشاده فرمودند کاری با من داری جوان

 خود را معرفی نمودم و قصدم را بیان داشتم. آدرس دادند فرمودند شما فقط وارد بر محضرشان شوید ایشان بر افراد احاطه غیبی دارند

فردایش به محضرشان رسیدم جا نبود یک جایی در عقب مجلس که چند نفر هم ایستاده بودند قرار گرفتم به خاطر دیر رسیدن اواخر بحث بود با خودم گفتم از نزدیک برای دست‌بوسی شرفیاب شوم

 دستم می‌لرزید بالاخره دستم در دست مبارکشان قرار گرفت قلبم آرام شد توفیق بوسیدن دستان مبارکش نصیبم شد خواستم بروم فرمودند سید بشین مطلبی بگویم مقداری عقب آمدم نشستم

 اندازه چند لحظه به خود آمدم از کجا آقا فهمید؛ نه ملبس بودم نه ابهت ایشان اجازه داد که بتوانم صحبتی بکنم از کجا فهمید من سیدم

 تقریباً یک ساعت طول کشید دورشان خلوت شد یک آقا شیخ محترمی اشاره کردند بیا جلو. درست مقابلشان نشستم. نگاهی با لبخند کردند بدون مقدمه فرمودند

خداوند به شما فرزندی می‌دهد اگر بتوانی با آن به قرب می‌رسی فقط عرض کردم هنوز ازدواج نکردم دو بار فرمودند آن فرزند پسر است و مریض‌احوال قدرش را بدان به خاطر آن بیماری شما به زحمت فراوان میافتید بدان که دعایش مستجاب است 

الآن بعد از گذشت چندین سال حقیر یک فرزند پسر دارم و عقب‌مانده ذهنی است و مرتب بیمار است. وقتی کمی بابت فرزندم محزون می‌شوم یاد حرف آقا میافتم و خداوند را برای این نعمت امتحانش شاکرم.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.