سوالات انتخاباتی

پاسخهای انتخاباتی از قرآن کریم

 ۱- چرا رای بدهیم؟

 جواب: “ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم"(رعد -11)

خدا سرنوشت قومی را تغییر نمی‌دهد مگر زمانی که خودشان تصمیم بگیرند که سرنوشتشان را تغییر دهند

 ۲- من وقتی نمی‌دانم به چه کسی رای بدهم باید چکار کنم؟

جواب: “فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون” (نحل - 43)

از اهلش بپرسید

 ۳- اگر پرسیدم و دیدم هر کسی از پیش خودش اخباری میدهد و تحلیلی میکند آن وقت چه کنم؟

 جواب: نگاه کن به شخصی که خبر میدهد که آیا عادل است یا فاسق

قرآن می‌فرماید:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ (حجرات -6) 

ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﺍﮔﺮ ﻓﺎﺳﻘﻲ ﺧﺒﺮﻱ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ، ﺧﺒﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻭ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻧﺎﺁﮔﺎﻫﻲ ، ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺭﺍ ﺁﺳﻴﺐ ﻭ ﮔﺰﻧﺪ ﺭﺳﺎﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﻮﻳﺪ .

 ۴- اگر در جامعه موقع تبلیغات موجی ایجاد شد چه کنم؟

 جواب: “و لا تتبعان سبیل الذین لا یعلمون” (یونس - 8)

راه کسانی را که علم ندارند پیروی نکن

 ۵- چگونه افراد را تشخیص دهیم؟

 جواب: به دنبال کسانی که از چاپلوسی و تعریف و تمجید لذت می‌برند نروید.

قرآن می‌فرماید : “یحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا"(آل عمران - 188)

دوست دارند به خاطر کارهایی که در حیطه وظایف آنها بوده و انجام نداده‌اند مورد ستایش قرار گیرند

۶- به چه کسی رای بدهیم؟

 "أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ “(مائده - 54)

جواب: به کسی رای بدهیم که آنان نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و در برابر كافران سرسخت و قاطعند، در راه خدا جهاد مى‌كنند و از ملامت هيچ ملامت‌كننده‌اى نمى‌هراسند.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

سه شنبه مهدوی

صبح پیروزی نزدیک است و غروب تاریکی‌ها در پیش…

این شادی های زدن تل آویو زمانی به ثمر میشینه که خیابان پاستور رو کمتر از ۴۰ روز دیگه بتونیم از غربگدایان بی تدبیر پس بگیریم…

کسی را‌ انٺخاب کنید که 

کشور را بہ دشمن نفروشد↱

‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَج 

سلام خدمت شما مهدی یاوران گرامی

ان شالله با اشتراک این فایل و همچنین تفکر و تٱمل در رابطه با محتوای این فایل بتونیم در راه یاری مولای غریبمون قدمی برداریم،

 ان شالله

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

شنیدن خوبی ها

امام على عليه السلام :

گوش خود را به شنيدن خوبى ها عادت بده و به آنچه كه به صلاح و درستى تونمى افزايد گوش مسپار، زيرا اين كار، دل ها را زنگار مى زند و موجب سرزنش مى شود

غررالحكم ، ح ۶۲۳۴.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

دروغگو

‏از خواستگار پرسیدن : دستت کج نیست؟ 

گفت هرگز.

 معتاد نیستی؟ گفت خدا اون روز رو  نیاره.

 پرسیدن چشمت دنبال ناموس مردم نیست؟  

گفت بمیرم ولی دزد ناموس نشم. 

پرسیدن دست بِزن نداری؟ 

گفت بشکنه دستم اگه همچین کاری بکنم…

 هر چی از رذایل اخلاقی پرسیدن، تکذیب کرد.

آخرش پرسیدن تو هیچ‌خصلت بدی نداری؟ 

گفت: فقط دروغ میگم                                                                                                                                                      

انتخابات داره نزدیک میشه ، دوباره اصلاح طلبان هم همه شون حرفهای خوب خوب میزنن فقط دروغ زیاد میگن…

  • 5 stars
    نظر از: سربازی از تبار سادات
    1400/02/28 @ 09:42:39 ق.ظ

    سربازی از تبار سادات [عضو] 

    احسنت خیلی جالب بود

  • پاسخ از: مهنــــا
    1400/02/28 @ 10:11:12 ق.ظ

    مهنــــا [عضو] 

    ممنون از حضور پرمهرت سادات بانو

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

پیروزی


امیرالمؤمنین عليه السلام: 

مَن رَكِبَ مَركَبَ الصَّبرِ اهتَدى إلى مِضمارِ النَّصرِ 

هركه بر مركب شكيبايى نشيند، به خطّ پايان پيروزى رسد .

ميزان الحكمه، جلد۶،صفحه ۱۵۱.

  • 5 stars
    نظر از: منــــــــــاره
    1400/02/28 @ 09:32:05 ق.ظ

    منــــــــــاره [عضو] 

    چه با حال

  • پاسخ از: مهنــــا
    1400/02/28 @ 10:12:31 ق.ظ

    مهنــــا [عضو] 

    کلا صبوری خیلی خوبه
    ممنون از حضورتون

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

دلتنگی


زندگی باید کرد

گاه با یک گل سرخ

گاه با یک دل تنگ

سهراب سپهری

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

مادر مهربان

یک چیزی را یادتان بدهم: 

اگر کـاری با امـام زمان ارواحنا فداه داشتـید، از طریق حضرت زهرا سلام الله علیها وارد شوید. 

منظورم این نیست که بگویید: 

آقا، به پهلوی شکسته فاطـمه ی زهرا

این حرف ها را شما کمتر بزنید. 

اول یک سلام به فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بکنید. 

« السلام علیک یا بنت رسول الله » 

بعد بگویید:

به آقا زاده تان بگویید که این حاجت ما را بدهند. 

از این راه که وارد شوید خیلی زود حجةابن الحسن (ارواحنافداه) به شما جواب می دهند. 

مگر اینکه فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) نگویند و صلاح ندانند. 

چون صلاح آن حضرت صلاح خداست.

استاد اخلاق حضرت آیت الله ابطحی 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

رای طلایی

پیرمردی با چهره‌ای زیبا و نورانی وارد مغازه طلا فروشی شد فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد.

پیرمرد گفت: من عمل صالح تو هستم!

مرد زرگر قهقهه‌ای زد وبا ناباورانه گفت: درست است که چهره‌ای دلربا دارید اما هرگز گمان نمیکنم عمل صالح چنین شکلی داشته باشد!

درهمین حین، یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند.

مرد زرگر از آنهاخواست که تا اوحساب کتاب میکند، در مغازه بنشینند.

باکمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل شیخ نشست. با تعجب از زن سوال کرد: که چرا دربغل شیخ نشستی؟

خانم جوان با تعجب گفت: کدام شیخ؟ حال شما خوبست؟ ازچه سخن میگوئی؟ اینجا کسی نیست. و با اوقات تلخی گفت: بالاخره طلا رابه ما میدهی یانه؟

مرد طلافروش با تعجب وخجالت، طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را گرفت و زوج جوان مغازه را ترک کردند.

شیخ رو به زرگر کرد و گفت: غیر از تو کسی مرا نمی‌بیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق میشود.

دوباره مرد و زن دیگری نیز وارد شدند و همان قصه تکرار شد!!!

شیخ به زرگر گفت: من چیزی از تو نمیخواهم! این دستمال را بصورتت بمال تا رزق و روزیت بیشتر شود.

زرگر باحالت قدسی و روحانی دستمال را گرفت و بو کرد و به قصد تبرک به صورت مالید و نقش بر زمین شد.

شیخ دروغین و دوستانش هرچه پول وطلا بود، برداشته و مغازه را جارو زدند!

بعد از ۴سال همان شیخ دروغین با غل و زنجیر، همراه پلیس وارد مغازه شد

افسر پلیس شرح ماجرا را از شیخ و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت بازگو کردند. 

افسرپلیس گفت: برای اطمینان بیشتر باید دقیقا صحنه جرم را تکرار کنید و شیخ دستمال را به زرگر داد و زرگر بو کشید و به صورت مالید و دوباره نقش بر زمین شد و این‌بار شیخ و پلیس دروغین و دوستانش، دوباره مغازه را جارو زدند!

 نتیجه: هرچهارسال یکبار، انتخابات تکرار میشود، وما ملت، همان زرگران غارت زده ایم. که فرق بین راستگو و دروغگو را نمیدانیم!!!

دوستان انتخابات نزدیکست، مراقب مغازه زرگری و رأی طلائی خودتان باشید.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

دلتنگ مولا

سـلام‌مـولاجـانم 

سلام میکنم به تو توئی که نوردیده‌ای

توئی که سالها زمن به جزبدی ندیده‌ای

سلام می‌کنم به تو غریب غائب ازنظر

توئی که وقت بی کسی به دادمن رسیده ای

 السلام علیک یا بقیه الله 

الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

داستانک

   

مردی ثروتمند وارد رستورانی شد.

 نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه ‌پوست در گوشه‌ای نشسته است.

 به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!

گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سياه پوست.

زن به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر می‌کنم.

مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن سياه که در آن گوشه نشسته است.

دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن سياه را مستثنی نمود.

 وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم.

مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید،این زن سیاه‌پوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبانی شود از من تشکر می‌کند و لبخند می‌زند و از جای خود تکان نمی‌خورد.

گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.

شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما می‌کنند نادانسته به نفع ما باشد…

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.