موضوع: "پرسش وپاسخ اعتقادی"

رحلت پیامبر اکرم؛ وفات یا شهادت؟!

رحلت پیامبر اکرم؛ وفات یا شهادت؟!

 آیا پیامبر اسلام (ص) به مرگ طبیعی از دنیا رفتند یا شهید شدند؟

 عده ای تلاش می کنند در جامعه مسلمین القا کنند پیامبر (ص) عمر طبیعی خودشان را کردند. کسی به ایشان قصد سوء نکرد. و این نظر خود را با تعبیر وفات و یا رحلت پیامبر (ص) ابراز می دارند؛ و متأسفانه در محافل شیعیان هر چند نادانسته و ناخواسته؛ چنین تعبیر می شود.

 اولا باید بدانیم پیامبر (ص) را چندین بار ترور کردند. در اوایل بعثت مشرکان قصد حذف کردن فیزیکی ایشان را داشتند و در ادامه و مخصوصا بعد از هجرت به مدینه و استقرار حکومت اسلامی منافقین که طمع ریاست داشتند چندین بار سوء قصد به حضرت رسول کردند که ناکام ماند اما در آخر ایشان را مسموم و به شهادت رساندند و به قصد شوم خود رسیدند.

 ثانیا در عمل این مطلب را ابراز کنیم که پیامبر (ص) ما در بستر به مرگ طبیعی جان نداد بلکه شهید شدند. اما دلیل ادعای ما علاوه بر تاریخ صحیح صدر اسلام روایتی است که از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: هیچ پیامبر و وصی پیامبری نیست الّا اینکه به شهادت می رسد. یعنی در راه خدا کشته خواهد شد. شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال روایتی در همین مضمون از امام صادق(ع) نقل می کنند و تصریح می کنند که روایت صحیحه است. در ادامه روایاتی می آید که نشان دهنده شهادت حضرت ختمی مرتبت است:

عیون: ابا صلت هروی از حضرت رضا علیه السّلام نقل کرد که فرمود هیچ یک از ما نیست مگر اینکه کشته می شود.

اعتقادات صدوق: می نویسد اعتقاد ما اینست که پیامبر اکرم(ص) در جنگ خیبر مسموم شد پیوسته این ناراحتی در آن جناب بازگشت می کرد تا بالاخره رگ گردنش بر اثر سمّ قطع و از آن ناراحتی درگذشت. که از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: هیچ پیامبر و وصی پیامبری نیست الّا اینکه به شهادت می رسد. یعنی در راه خدا کشته خواهد شد.

 کفایة الاثر: هشام بن محمّد از پدر خود نقل کرد که حضرت امام حسن (ع) پس از شهادت پدر خود امیر المؤمنین (ع) در ضمن سخنرانی خود فرمود: پیامبر اکرم (ص) به من خبر داده که امامت در اختیار دوازده امام از اهل بیت اوست که برگزیده اند. هیچ کدام از ما نیست مگر اینکه یا مسموم می شود و یا مقتول. 

عده ای بر این نظرند (البته روایاتی هم مؤید نظرشان وجود دارد) زنی یهودی ایشان را مسموم کرد؛ اما تاریخ این مسمومیت تا لحظه شهادت زیاد است و با عقل جور در نمی آید. 

اما نظر دیگری هست که از درون امت اسلامی منافقین پیامبر (ص) را مسموم کردند. روایت ذیل اشاره به این نظر دارد: جبرئیل ابتدای سوره ی عنکبوت را بر حضرت رسول فرود آورد و گفت ای محمّد بخوان 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکمُونَ. 

رسول خدا (ص) به جبرئیل فرمود: این چه آزمایشی است جبرئیل عرض کرد ای محمّد همانا خدای تعالی تو را سلام می رساند و می فرماید: که من پیامبری پیش از تو نفرستادم مگر اینکه در پایان زندگی اش جانشینی که بجایش بنشیند برگزید و روش و احکامش را زنده کرد پس راستگویان آنانند که فرمان رسول خدا را اجرا می کنند و آنان که نافرمانی او را می کنند دروغگویانند. همانا ای محمّد نزدیک شده رفتن تو بسوی پروردگارت خدا فرمان می دهد به تو که پس از خود علی بن ابی طالب را برای امتت انتخاب کنی او جانشین تو است که قیام به ارشاد و هدایت امت و رعیتت می کند. اگر امت پیروی او را کردند سالم خواهند ماند 

…حذیفه گفت رسول خدا، علی (ع) را خواست و با او خلوت کرد همان روز و شب را علم و حکمتی که خدا با وی سپرده بود او هم به علی(ع) سپرد و او را آگاه کرد آنچه را که جبرئیل گفته بود.

چرا دعا مستجاب نمی شود؟

مردی از امام علی علیه السلام پرسید: 

«خداوند در قرآن می فرماید:

(ادعونی استجب لکم؛

مرا بخوانید تا دعایتان را اجابت کنم) 

پس چرا ما دعا می‌کنیم ولی اجابت نمی‌شود؟»

امام علی علیه السلام فرمودند: 

«زیرا شما در هشت مورد بی وفایی کردید:

یک: 

خدا را شناختید، ولی حقش را آنگونه که بر شما واجب بود ادا نکردید.

دو: 

به حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله ایمان آوردید؛ ولی با سُنّت و سیره‌ی او مخالفت کردید و شریعت او را از بین بردید. پس ثمره ایمان شما چه شد؟

سه: 

قرآن را خواندید ولی به آن عمل نکردید. گفتید: 

(قرآن را به گوش و دل می‌پذیریم)، 

ولی در عمل با آن به مخالفت برخاستید.

چهار: 

گفتید: ما خواهان بهشتیم ولی در تمام حالات، کارهایی انجام می‌دهید که شما را از بهشت دور می‌سازد.

پنج: 

گفتید: ما از آتش دوزخ می‌ترسیم، ولی در همه حالات به واسطه گناهان خود به سوی دوزخ می‌روید.

شش: 

نعمت های خدا را خوردید، ولی سپاسگزاری نکردید.

هفت: 

خداوند شما را به دشمنی با شیطان دستور داد و فرمود: 

“ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا؛

شیطان دشمن شما است، او را دشمن گیرید." 

شما با زبان با او دشمنی کردید ولی در عمل، دوست شیطان بودید.

هشت: 

عیب‌های مردم را مقابل دیدگانتان قرار دادید و عیب‌های خود را پشت سرتان انداختید، در نتیجه دیگران را ملامت می‌کنید، در حالی که خودتان به ملامت شدن سزاوارتر هستید.

حال؛ با این وضع، چه دعایی از شما مستجاب گردد در صورتی که شما خودتان، درهای دعا و راههای اجابت آن را بسته‌اید! پس کارهایتان را اصلاح کنید تا خدا دعایتان را مستجاب کند.»

بحارالانوار ، جلد ۹ ، صفحه ۳۷۶

۱۹ فروردین شرف الشمس

به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما، در میان عامه مردم درباره شرف شمس مشهور است که حکاکی این دعا در نوزدهم فروردین، وسعت روزی و توفیق در عبادت همچنین دفع بلا و رواشدن حاجات را به همراه دارد ​و از دو سه روز قبل از ۱۹ فروردین نقره‌سازی‌ها و انگشترفروشی‌ها برای حکاکی روی سنگ عقیق زرد اعلام آمادگی می‌کنند و یا در سطح شهر پلاکارد‌هایی آویزان می‌شود که برای حکاکی شرف‌الشمس را با رعایت آداب و ضوابط سفارش می‌پذیرند و البته ناگفته نماند که فضا‌های مجازی هم فرصت را غنیمت شمرده و از تبلیغ و سفارش حکاکی دعای شرف شمس غافل نمانده است.

اما طبق گفته استادان و علما هر فردی صلاحیت حکاکی بر روی شرف‌الشمس را ندارد و آنچه در بازار به عنوان شرف شمس در میان مردم رواج دارد سنگ شرف شمس نیست، زیرا باید به نیت نام و حاجت هر شخص نوشته شود.

برای بازشدن این موضوع از استادان حوزه و دانشگاه و کارشناسان مذهبی جویا شدم: با اینکه سندیت این دعا مانند بسیاری از ادعیه موجود نیست، اما بسیاری از آن‌ها بر این باورند که از جمله دعا‌هایی است که امید به اثرات آن قوی است و انجام آن به امید روا شدن سفارش شده است هر چند ضوابط و شرایط آن باید رعایت شود.

شرف شمس چیست؟ ​

در روز شرف الشمس شکل شرف الشمس را در ساعات مشخصی روی طلا، عقیق زرد و یا پارچه زرد کشیده و یا حک می‌کنند و یا با خط زرد روی کاعذ و یا پارچه می‌نویسید و دعای آورده شده را خوانده و نوشته و بعد هر حاجتی که از خدا دارند را زیر دعا می‌نویسند و در قرآن می‌گذارند.

پایگاه خبری تبیان در این باره می ‎نویسد: نوزدهمین روز از ماه فروردین برای منجمان مسلمان اهمیت ویژه‌ای دارد، روزی که خورشید ۱۹ درجه در برج حمل (فروردین) باشد. آن‌ها می‌گویند این روز خاص بنا به محاسبات نجومی، روزی خوش یمن و با برکت است و البته در ساعت‌های خاصی در این روز، بهترین موقعیت خورشید در کهکشان در سال است.
ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم در باب «در احکام نجوم» فصل «بهره‌ای (بهره‌ها) ستارگان اندر بروج» زیر عنوان «شرف و هبوط ستارگان کدامند» مطالبی را در خصوص شرف سیارات نوشته است.

براساس جدول کتاب التفهیم شرف شمس هنگامی است که خورشید ۱۹ درجه در برج حمل باشد.

در میان عامه مردم هم این روز، روزی است که موکلان خورشید به زمین می‌آیند و چند ساعتی را در زمین می‌گذرانند. ساعت‌هایی که برای اهل زمین، از جمله خوش یمن‌ترین ساعت‌ها سال است.

همچنین در باور عامیانه، «شرف الشمس» نگین انگشتری زردرنگ است که بعضی‌ها به نیت گشایش در کار‌ها به دست می‌کنند. 

اما در واقع شرف الشمس سنگ نیست. بلکه دعایی منسوب به امام علی (علیه السلام) است که در روز نوزدهم فروردین با آدابی خاص می‌نویسند و نقشی رمزگونه را پشت انگشتر عقیق زردرنگ حک می‌کنند.

در کتاب «جواهر مکنونه» که از کتب خطی اذکار است و همچنین در کتاب «السحاب اللئالی» تألیف سید عبدالله بوشهری و کتب دیگر، آثاری از جمله دفع فقر و بیماری‌ها و حفظ از گزند جانوران و ایمنی از بلایا و کسب عزت و بزرگی متذکر شده‌اند.

اما نقش‌های رمز گونه‌ای که شرف ‏الشمس نامیده می‌‏شود در کتاب «جنة‏الوافیه» مشهور به «مصباح کفعمی» آمده است.

در کتاب «هزار و یک نکته»، نکته ۲۷۷، تألیف آیت‏ اللّه ‏حسن‏ زاده آملی نیز مطالبی راجع به این شکل آمده است. 

در کتاب‌های اسلامی هم نقش شرف الشمس هم را شامل پنج اسم اعظم خداوند می‌دانند که آن‌ها را کلمات مبارکه: الله، جمیل، رحمن، مؤمن و نور گفته‌اند و به جای نقش از پنج حرف اول آن‌ها به صورت «ا. ج. ر. م. ن» می‌توان استفاده کرد.

چون شمس در هر دوره به حرکت خاصه خود به نوزدهم حمل رسد، و آن در هر سال شمسی مطابق نوزدهم فروردین ماه شمسی خواهد بود، در آن یک شبانه روز، حروف عالیات شرف‏ شمس را که هفت و سیزده اند، بر نگین‏ انگشتری حک کنند؛ و چنان انگشتری مزین به شرف شمس را در نزد خواص شرقی خاص است.

شرف‏ شمس در نوزده درجه حمل است و این حروف عالیات را که هفت و سیزده ‏اند و به همین اسم شریف شرف‏ شمس شهرت دارد بر نگین انگشتری نقش کنند؛ و در شرح و خواص‏ آن به نظم و نثر بیاناتی دارند صورت آن این است.

محمود دهدار عیانی در چند جای مفاتیح المغالیق که أم الکتاب کتب او در اسرار حروف است آن را شرح فرموده است؛ و بعضی از پیشینیان رساله‏‌ای جداگانه در شرح آن نوشته است که آخرین رساله کتاب «اربعة کتب اسماعیلیه» است و همگی آن را اسم اعظم دانسته ‏اند و خاتم آن را که اولین کلمه است خاتم سلیمانی گفته‏ اند و آن را به عوالم خمسة که حضرت خمس در اصطلاح عارفان است تفسیر فرموده ‏اند؛ 

و باز عیانی را در مفاتیح بیان اسراری در شرح این کلمات است؛ و در صفحه ۹۲ و ۹۳ و ۲۲۲ و ۲۲۳ حظ و لذ در تأثیر آن از جفر خابیه امام صادق از امیر المؤمنین علیهما السلام اموری را برشمرد و انتساب آن‌ها را به تورات و انجیل و قرآن ذکر کرد.

در دیوان منسوب به امیر المؤمنین علیه السلام که فرمود: «ثلاث عصی صفقت بعد خاتم، علی رأس‌ها مثل السنان المقوم» - الی آخر الابیات در بیان این اسم اعظم، شرف شمس است.

نائینی در گوهر شب چراغ گفته است (ص ۱۸۴): این اشعار از ابن عباس است که به مولی علیه السلام نسبت داده شد.

راقم گوید: این ابیات در دو قصیده صغرای و کبرای منبع اصول حکمت بونی (متوفی ۶۲۲ هجری قمری) آمده است.

در وصف و تعریف و تأثیر آن به فارسی گفته شده است که:

اولی خاتمی همی باید/ که بود پنج گوشه آن خاتم‏

لیک شرط نوشتنش این است‏/ که نراند بر آن دوباره قلم‏

بنویسد عقیب آن سه الف‏/ که صد و یازده بود برقم‏

بر سر هر سه، چون سنان مدی‏/بکشد آنچنان که نبود خم‏

بعد از آن میم بید می‏باشد/ که بود کور و چشم او بر هم‏

پس بود نردبان سه پایه‏/ که نباشد از آن زیاد و نه کم‏

بعد از آن چار الف بود همسر/چو انامل ستاده پهلوی هم‏

هست آنگاه‏ها و پس واوی‏/ که بود کج به هیأت محجم‏

سیزده حرف باشد اینصورت‏/هر یکی در صفا چو باغ ارم‏

چار حرف وی است از تورات‏/چار ز. انجیل عیسی مریم‏

پنج حرف دگر ز قرآنست‏/اسم اعظم همین بود فافهم

‏‌ای تویی حامل چنین اسما/ایمنی از همه بلا و سقم‏

نگزد مار و عقربت هرگز/نشوی تا تویی غمین و دژم‏

از وبا و علل تو آزادی‏/ و ز تب و درد و جملگی الم‏

«هزار و یک نکته، نکته ۹۷۷ ص: ۷۹۷»

حجت الاسلام عبدالله جلالی، ​ مدیر مرکز پ‍‍ژوهش‌های صدا و سیما نیز درباره دعای شرف شمس گفت:​ این دعا در میان علما نیز مشهور است و آثار نیک آن از جمله دفع بلا و اینکه صاحب آن در آتش نمی‌سوزد برای من در عملیات‌های ۸ سال دفاع مقدس مشهود بوده است.

وی افزود: سفارش به انجام این عمل شده است و تکرار هر ساله آن مستحب است و افراد از آثار آن بهره‌مند خواهند شد.

کوتاه سخن اینکه انجام دعای شرف شمس مانند بسیاری از ادعیه آداب و شرایط وی‍ژه‌ای دارد و سفارش به حکاکی آن هم ضوابطی می‌طلبد که در هر کوی و برزن و بازاری یافت نمی‌شود.

گزارش از فهیمه علیمردانی

خدا چه نیازی به عذاب شدن ما دارد؟

این (عقوبت)بخاطر کار و کردار پیشین شماست (وگرنه) خداوند هرگز نسبت به بندگان (خود)بیدادگر نیست.

آل عمران/۱۸۲

آیا خدا توبه را قبول می کند؟

بازگشت به سوى حق تعالى و توبه از گناهان در هر وقت كه باشد مورد قبول خداست و بشارت خداوند يكتاست ، چنانچه در قرآن مى خوانيم :

و هُوَ الَّذى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ . (1)

و خداوند متعال آنكسى است كه توبه بندگانش رامى پذيرد و از گناهان و كارهاى زشت و ناپسند در مى گذرد.

در كتاب اصول كافى باب العجب حديث 8، حديث جالبى نقل كرده كه حضرت صادق آل محمّد (ص ) فرمود: 

خداوند متعال به حضرت داود على نبيّنا و آله و عليه السّلام وحى فرمود:

اى داود گناهكاران ومعصيت كاران و بذهكاران رامژده بده ودل آنها را شادكن و به آنها خبر خوشى بده ، ولى اهل ايمان و صديقان و نيكوكاران را از قهر من بترسان و به آنها آتش جهنّم را يادآورى كن و آنها را بيم ده حضرت (ع ) فرمود: خدايا چطورى به گنهكاران مژده و به خوبان ترس و بيم دهم ؟!

خطاب رسيد: به گنهكاران مژده بده كه من توبه هاى آنها را قبول مى كنم و از گناه آنها مى گذرم و خوبان را بترسان به خاطر اينكه مبادا به كردار و اعمال و رفتار خوب خود عجب ، ريا كنند و خودبين شوند زيرا هيچ بنده اى را من پاى حساب نكشم جز آنكه هلاك شود.

شب قدر کدام شب از یک از شبهای ماه مبارک رمضان است؟

شب قدر کدام شب از یک از شبهای ماه مبارک رمضان است؟

در کتب روایی شیعه و سنی احادیث بسیاری در مورد شب قدر وجود دارد.

سیوطی در تفسیر خود، دّر المنثور، حدود ۸۵ روایت در مورد شب قدر آورده است. در غالب این روایات آمده است که شب قدر در دهه آخر ماه مبارک رمضان و در یکی از شبهای فرد آن است که با روایات شیعی توافق دارد. این روایات شب ۲۱، ۲۳، ۲۵، ۲۷، ۲۹ را شب قدر دانسته است.

طبری در تفسیر خود نقل می کند که کل قرآن در شب ۲۴ رمضان نازل شد. (ج۱، ص۸۰) سیوطی در در المنثور هم همین را گفته است.

در تفسیر عیاشی نیز از شیعه این روایت از امام صادق نقل شده است که شب نزول قرآن شب ۲۴ است. اما روایت شب ۲۴ و ۳۰ با فرد بودن شب قدر سازگار نیست. از بین شب های فرد، بیشترین روایات اهل سنت مربوط به شبهای ۲۳ و ۲۵ و ۲۷ است.[1]

در روایات صحیح شیعه شبهای ۲۱ و ۲۳ بیشترین مویدات را دارد و شب ۲۳ ماه رمضان از قوت بیشتری برخوردار است.[2] اما در مورد شب ۱۹ باید گفت کمترین تاییدی از نظر روایت ندارد.

مرحوم کلینی در کافی سه روایت در مورد شب ۱۹ نقل کرده است که دو روایت ضعیف و یک روایت صحیح است[3] و در هر سه گفته شده است که شب ۱۹ مقدمه شب قدر است.

پس با یک روایت صحیح غیر صریح، نمی توان به شب قدر بودن شب ۱۹ اعتقاد پیدا کرد. بعلاوه اینکه روایات زیادی از شیعه و سنی نقل شده است که شب قدر در دهه آخر ماه مبارت رمضان است[4]که شامل شب ۱۹ نمی شود. هیچ یک از روایات نقل شده در مورد ۱۹ نیز صریحا نگفته است که شب ۱۹، شب قدر است. بنابراین شب قدر که قرآن در آن نازل شده است نمی تواند، شب ۱۹ ماه مبارک رمضان باشد.

به نظر می رسد علت اینکه مردم ایران بیشترین اهتمام را به شب نوزدهم و بیست و یکم دارند و کمتر از آن دو شب، به شب ۲۳، که طبق روایات شیعه شب قدر بودن آن بیشتر محتمل است، توجه دارند ارتباط آن با ضربت خوردن مولای متقیان علی علیه السلام است. شب قدر شب مبارکی است و شب شهادت شب حزن و اندوه است.


  چرا شب قدر مشخص نشده است؟

دسترسی به هر امر ارزشمند هزینه خود را دارد و هر چه چیزی ارزشمند تر باشد هزینه آن هم بیشتر است. چیزی که ارزش آن از هزار ماه بیشتر است نباید به راحتی در اختیار افراد قرار گیرد، چرا که باعث می شود تا ارزش آن کمتر شود. پس احتمالاً پنهان بودن این شب در شبهای ماه رمضان و عدم وضوح شب قدر برای گستردگی و افزایش عبادت بندگان و انس بیشتر آنان با خداوند بوده است.

در هر صورت معصومین شب قدر را مردد بین چند شب نقل کرده اند.[5] و پیامبر اکرم(ص) همه دهه آخر ماه مبارک رمضان را بیدار بودند و رختخواب خود را جمع می فرمودند و خانواده خود را بیدار نگاه می داشتند و به عبادت می پرداختند[6]

به خوبی روشن نیست که عدم تشخص شب قدر فقط مربوط به غیر معصومین است[7] یا برای معصومین نیز از امور غیبی محسوب می شده که برای آنان آشکار نبوده است و اگر از پنهان بودن آن غرضی داشته اند این مقصد و فلسفه شامل حال معصومین نیز می شده است.

 

 

 

[1] جلال الدین سیوطی(۹۱۱)، الدر المنثور، دار احیاء التراث العربی، ص۵۲۲-۵۳۳
[2] کافی، ج۴، ص۱۵۶، ح۱٫ تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۶۱۹، ح۳۳و ص۶۲۵، ۵۵ و ۵۷و۵۸ و ص۶۲۶، ص۶۱ و ص۶۲۷، ح۶۶ و۶۷ و ص۶۲۸، ح۷۰ و ۷۱
[3] کافی، ج۴، ص۱۵۷، ح ۸ و ۹ و۱۲٫ حدیث اول عبد الله بن مومن مختلف فیه است. حدیث سوم نیز عده من اصحاب عن رجل نقل کرده اند که حدیث مرسل است.
[4] کافی، ج۴، ص۱۵۷، ح۶، نور الثقلین، ج۵، ص۶۲۵، ح۵۶ وص۶۲۶، ح۵۹
[5] تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۶۲۶، ح۶۰
[6] تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۶۲۹، ح۷۸
[7] تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۶۳۹، ح۱۰۵

حضرت خضر کیست؟

حضرت خضر از فرزندان سام بن نوح و پسر خاله ى ذوالقرنین است. نامش بلیا بن ملکا و کنیه اش ابوالعباس و لقبش خضر مى باشد. در وجه نامگذارى حضرت خضر نوشته اند: هر جا گام مى نهاد، زمین از قدومش سر سبز (خضر) مى شد; از این رو او را «خضر» نامیدند. بعضى نام او را یسع و برخى الیاس گفته اند و از همین جا این تصور پیدا شده که ممکن است الیاس و خضر نام یک نفر باشد، ولى مشهور و معروف میان مفسران و راویان حدیث همان نام اول (بلیا یا ملکان) است. همه ى مورخان بر این باورند که حضرت خضر آب زندگى (حیات) نوشید و عمرى جاودانه یافت. در روایتى از امام رضا(علیه السلام) آمده است که فرمود: «همانا خضر از آب حیات نوشید و تا زمانى که نفخ صور مى شود، نخواهد مرد… .»

نوشته اند که پدرش از پادشاهان عصر بود و جز او فرزندى نداشت. خضر همواره در اتاقى به عبادت مشغول بود; پدر بیم داشت که مبادا نسل او قطع شود; لذا او را به ازدواج زنى در آورد، ولى او همنشینى زن اختیار نکرد. پدرش (ملکان) همسران او را که انتخاب مى کرد، به وسیله قابله ها بازرسى نمود; قابله ها دانستند که هیچ گونه توجهى به زنان نکرده است; از این رو در شهر شایع شد که خضر حالت زنانه دارد; پدرش از او بر آشفت و او را زندان کرد، او هم فرار کرده و نزد ذوالقرنین (دانشمند الهى که داراى قدرت و امکانات بود) رفت و یکى از صاحب منصبان و رئیس وسایط نقلیه او شد. 

قرآن کریم در سوره ى کهف از آیه ى 60 تا 82، داستانى از حضرت موسى(علیه السلام) و همراه (دوست یا استاد) وى نقل مى کند که در آن نامى از «خضر» نیامده است، بلکه از هم سفر موسى(علیه السلام) به «بنده اى از بندگان ما که مشمول رحمت الهى گشته و از علمى لدنى برخودار شده است» یاد مى کند. در روایات متعددى این دانشمند الهى به نام «خضر» معرفى شده است 

بر اساس آیات سوره ى کهف، او به باطن و نظام تکوینى جهان مأمور و از پاره اى از اسرار آگاه بود و سمت استادى حضرت موسى بن عمران را داشت،، هر چند حضرت موسى(علیه السلام) در برخى از جهت ها بر او مقدم بود. 

در احادیث معتبر آمده است که پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) حضرت خضر به خانه ى امیرالمؤمنین(علیه السلام)آمد و به اهل بیت آن حضرت تسلیت گفت، و همچنین به استقبال پیکر امیرالمؤمنین على(علیه السلام) آمد و حسنین(علیهما السلام)را تسلیت گفت و به قبر مهیا شده توسط نوح(علیه السلام)، راهنمایى کرد. و نیز آمده است که او در تنهایى دوران غیبت امام زمان(علیه السلام)، مونس ایشان است.

نوشته اند که منزل او بیشتر، مسجد صعصعه و مسجد سهله (در کوفه) هست.

اما در مورد پیامبرى او اختلاف است. علامه ى مجلسى از سید مرتضى علم الهدى نقل مى کند که ایشان فرموده اند: ممکن نیست معلّم حضرت موسى(علیه السلام) پیامبر نبوده باشد. علامه ى طباطبایى نیز از روایات استنباط مى کنند که ایشان پیامبر بوده اند;لیکن روایات متعددى وجود دارد که این مرد عالم، پیامبر نبوده بلکه دانشمندى همچون ذوالقرنین و آصف بن برخیا بوده است

برزخ با دوزخ چه تفاوتی دارد؟

“برزخ” يعني عالمي مابين دنيا و آخرت كه انسان پس از مرگ وارد آن عالم مي‏شود.

عالم برزخ متوسط بين دنيا و آخرت و اولين مرحلة عالم ملكوت است و برخي از خصوصيات اين جهان را از قبيل محدوديت زماني داراست ولي در عين حال مربوط به عالم عقبي‌َ است‌.

عالم دنيا با عالم برزخ شباهتي ندارد زيرا حيات و زندگي در دنيا اجتماعي و مادّي و همراه با خورد و خوراك و جا و مكان و لباس و پوشاك و خواب و بيداري است

ولي پس از مرگ حيات و زندگي فردي شروع مي شود و احتياجي به خورد و خوراك و لباس و پوشاك نيست.[تفسير الميزان، ‌ج 2، ص 122.]


آيه مي فرمايد: “قالوا ربنا امّتنا اثنتين واحييتنا اثنتين …؛[مؤمن (41) آيه‌ 11.] آنان مي گويند: پروردگارا، ما را دوبار ميراندي و دوبار زنده كردي. اكنون به گناهان خود معترفيم. آيا راهي براي خارج شدن وجود دارد؟". بعضي از آين آيه استفاده كرده اند: مرگ برزخي همانند مرگ دنيوي داريم. دو نوع مرگ است: يكي مردن و رفتن به عالم برزخ، دوم مردن در عالم برزخ و وارد شدن به عالم قيامت.


برخي نيز از اين آيه استفاده كرده اند: در عالم برزخ نيز نوعي حيات است كه بعد از مدّت كوتاهي به مرگ مي انجامد امّا مسلّماً حيات در عالم برزخ با حيات در دنيا تفاوت دارد امّا در اصل زندگي و حيات با هم مشابهت دارند.[آيت الله ناصر مكارم، پيام قرآن، ص 454.]

برزخ، جهاني نو و زندگي تازه و جديدي است كه از هنگام مرگ هر انساني شروع مي‏شود و تا بر پايي روز قيامت ادامه دارد و با برپايي قيامت، زندگي انسان در برزخ پايان مي‏پذيرد یعنی برزخ دیگر ابدی نیست و برزخ دالان ورودي به قيامت كبري و نخستين منزل از منازل آخرت مي‏باشد.
در آيه‏ ي 99 - 100 سوره‏ ي مؤمنون چنين آمد، وقتي هنگام مرگ يكي از تبه‏كاران فرا رسيد، درخواست برگشت مي‏كند و خداوند با ردّ درخواست آنان، مي‏فرمايد: من وارئهم برزخ الي يوم يبعثون يعني پشت سر آن‏ها برزخي است تا روزي (روز قيامت) كه برانگيخته شوند. در روايات هنگامي كه از معصوم(ع) پرسيده مي‏شود، برزخ چيست؟ مي‏فرمايد: القَبرُ منذ حينَ موته الي يومِ القيامةِ عالم برزخ همان عالم قبر است كه از هنگام مرگ آغاز مي‏شود و تا زمان برپايي قيامت ادامه دارد(نورالثقلين، ج 3، ص 554).
بنابر اين، هم اكنون ـ كه قيامت برپا نشده ـ عالم برزخ وجود دارد و امري صرفاً ذهني نيست و همه‏ آنان كه مرده ‏اند هم‏اكنون در آن جهان به سر مي‏ برند و آن داراي حيات و زندگي‏اي هستند كه در ادامه‏ ي زندگي دنيا است، از يك سو و شروع زندگي و حياتي است كه مرگي براي آن تصور ندارد و امتداد آن، تا ابديت مي‏باشد.
حالا کی قیامت می شود ما نمی دانیم .وخود این ندانستن و معلوم نبودن هم حکمت هایی دارد.

آیا انسان در عالم برزخ آمزیده میشود؟

در عالم برزخ امكان بخشش گناه وجود دارد و آيات و روايات گواه بر اين است كه درعالم برزخ هم نتيجه اعمال هست و هم حركت و تكامل، و اين تكامل براي فرد مومن، پاك شدن از آلودگي ها و خلاصي از رنگ ها و تعلّقات به سبب صدقات جاريه به علم نافع و فرزند صالح و خيرات ديگران در حدّ نظام برزخي است…

 اهل ايماني كه محجوب به حجاب ها و متلوّن به رنگ هاي مخصوص و آلوده به گناهان و تعلّقاتند به همين صورت نمي توانند به لقاي حق برسند، بلكه بايد با حركت، تحوّل و تكامل خود را از اين ناپاكي ها پاك كرده و از همه وابستگي ها به غير خدا منقطع شده و روحي باشد كه جز حق، خواست حق، حب حقّ، عشق به حق چيز ديگري نباشد تا بتواند لياقت ورود به نظام و عالم قرب الهي را پيدا كند.يعني داراي قلب سليم شوند همان قلبي كه خداوند در اين آيه به آن اشاره فرموده است: «يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ(سوره شعرا 88-89). روزي كه هيچ مال و فرزندي سود نمي دهد مگر كسي كه دلي پاك به سوي خدا بياورد».

هر چند انسان با مردن، دستش از اين دنيا و كارهاي نيك كوتاه مي شود، چرا كه عالم برزخ و قيامت عالم حساب است نه عمل، ولي در روايات آمده است كه بعضي از كارهاي نيك آن چنان داراي اثرند كه حتي بعد از مرگ انسان نيز باعث خشنودي روح و رهايي از عذاب و موجب تطهير آن از آلودگي ها و گناهان مي شود چنان چه در روايتي از حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نقل شده است كه فرموده اند: «اذا مات المؤمن انقطع عمله الا من ثلاث صدقة جارية او علم ينفع به او ولد صالح يدعوله. زماني كه مومني مي ميرد عمل او قطع مي شود، مگر سه عمل: صدقه جاريه كه در راه خدا انجام داده،علمي كه موجب نفع ديگران مي‌شود وفرزند صالحي كه براي او دعا كند».(بحارالانوار/ج2/ص22)

 

خبر از پایان صفر


?آیا صحت دارد که پیامبر فرمود هرکس پایان ماه صفر را به من یا سه نفر اطلاع دهد
بهشت بر او واجب است‌.

پاسخ

✅مستند آنان حدیثی از پیامبر است که فرمودند:« من بشرنی بخروج آذار فله الجنه : هر کس به من بشارت دهد صفر تمام شده است بهشت می رود» .

عده ای معتقد شدند آذار همان صفر است در حالی که آذار از ماههای رومی است و صفر از ماههای قمری است .

مرحوم شيخ صدوق در كتاب ارزشمند علل الشرايع اين حديث را به صورت حدیثی مسند از ابن عباس آورده است و آن عبارت از این است که پیامبر اکرم روزی در مسجد قبا در جمع عده زیادی از اصحابش فرموند: «اول من یدخل علیکم الساعة رجل من اهل الجنه» یعنی اولین کسی که هم اکنون بر شما وارد می شود، مردی از اهل بهشت است. پس چند نفر که این مطلب را شنیدند از یک در مسجد خارج شدند تا از در دیگر وارد شوند و اول کسی باشند که مستحق بهشت گردند.

پیامبر که متوجه این موضوع شدند، به عده ای که در مسجد باقی مانده بودند، فرمودند: «إنه سیدخل علیکم جماعه یستبقون فمن بشرنی بخروج آذار فله الجنه» یعنی هم اکنون عده زیادی از در مسجد وارد می شوند، تنها کسی که مرا به پایان ماه آذار خبر دهد، او اهل بهشت است. پس آن عده برگشته و وارد مسجد شدند در حالی که ابوذر در بین آنها بود.

پیامبر از آنان پرسید: «فی أی شهرٍ نحن من شهور الرومیه؟ یعنی در کدام ماه از ماههای رومی قرارداریم؟ آن حضرت فقط پرسيدند در کدام ماه از ماههای رومی قرارداریم؟ تنها ابوذر گفت: یا رسول الله از ماه آذار خارج شده ایم. پیامبر فرمود: ابوذر، این را می دانستم ولیکن دوست داشتم اصحاب من مردی را که اهل بهشت است بشناسند.

?علل الشرايع،ج1ص176

✅صحبت رسول خدا(ص) در این زمان در مورد تبیین صفات مومنین بود و برای آوردن شاهد با علم لدنی خود اشاره کردند که اولین کسی که از در مسجد وارد شود او چنین صفاتی را داشته و اهل بهشت خواهد بود؛ اما چون متوجه تحرکات عده ای از اصحاب شدند این مطلب را که «هرکس مرا به خروج ماه آذار خبر دهد او اهل بهشت است» شرطی برای معرفی چنین شخصی یادآور شدند؛

لذا قول پیامبر(ص) تنها در همان زمان و مکان به عنوان شرطی برای معرفی مرد بهشتی دارای مفهوم است و نه به معنای مطلق آن در همه زمانها و مکانها. در حالی که همین حدیث امروزه در بین برخی شیعیان اینگونه مطرح شده است که هرکس در پایان ماه صفر در هفت مسجد را بزند و به پیامبر پایان ماه صفر را خبر دهد او اهل بهشت خواهد بود.

مباهله_قرن_21

1 2