موضوع: "مناسبت"

یلدا

وحدت

اطلاع نگاشت وحدت درکلام مقام معظم رهبری

تفاهم

 و لَا تَفَرَّقُوا …

دنیای اسلام احتیاج دارد به:

تفاهم 

احساس همدردی

 همکاری

 سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.

http://eitaa.com/kanonrahpooyan

حفظ آبرو

نقل میکرد:

این قدر وضع مالیم به هم خورد که به زنم گفتم:زن بردار بریم نجف،الان عزادارا میان خونمون شلوغ میشه آه در بساط نداریم.

زنم بهم گفت: مرد حسابی ، تو تاجر این شهری، با این همه دبدبه و کبکبه، شب اول محرمی همه از نجف بلند میشن میان کربلا، ما از کربلا بلندشبم بریم نجف، بابا پول نداریم نمردیم که، خدا هست، امام حسین هست، درس میشه.

بهش گفتم: زن اگه امام حسینم بخواست کاری بکنه تا الان کرده بود

میگفت: هرچی به زنم گفتم بیا بریم توجه نکرد و حرف خودشو زد، فقط برای آخرین بار رفتم باهاش اتمام حجت کنم.

گفتم: زن اگه نیای بریم میانا، آبرومون میره ها. بازم گوش نکرد و کار خودشو کرد.

همینجوری که استرس داشتم و نمیتونستم یه جا بند بشم و هی خودمو میخوردم:

دیدم عصر شده، یه دفعه اولین دسته ی عزاداری آقا ابی عبدالله وارد خونه شدن.

رفتم پیش زنم، با عصبانیت بهش گفتم:

دیدی اومدن، دیدی آبرومون رفت، حالا خوبت شد؟

آبرومونو بردی حالا برو جواب بده…

بازم کار خودشو میکرد و به من توجهی نمیکرد.

تو همین لحظه دومین دسته اومدن، سومین دسته، چهارمین دسته، هی دسته های عزاداری امام حسین وارد خونه میشدن و هی من نگران تر…

اذان مغرب شد…

وایستادن نماز خوندن…

عشا رو که خوندن رفتم گفتم: ما امشب چیزی نپختیم، یه چیز ساده ای میل کنید مث نون و پنیرو هندونه ایشالله از فردا شروع میکنیم…

میگفت:

شام خوردن و رفتن حرم زیارت، نصف شب شد خوابیدن، تا خوابشون برد بلند شدم قبامو پوشیدم، عبامو انداختم، عرق چینمو سرکردم و نعلینمو پا.شال و کلا کردم برم نجف.

رفتم به زنم گفتم: زن این تو و این عزادارا و این امام حسین…

من دیگه تحمل موندن و آبروریزی ندارم…

میرم نجف و تو کربلا نمیمونم…

فقط تو کربلا یه کار دارم!

زنم گفت: چی کار؟

گفتم: الان میرم بین الحرمین، حرم حسینم نمیرم ، میرم حرم عباس…

به عباس میگم: برو به این داداشت بگو خیلی مشتی هستی، خیلی با مرامی، خوب آبروی این چن سالمونو حفظ کردی…? 

هرچی زنم گفت: بمون نرو…

منو تنها نزار. محل نذاشتم و از خونه زدم بیرون اومدم تو کوچه، باید دست راست برم حرم حسین گفتم نمیرم قهرم، پیچیدم برم حرم عباس تو راهم دیدم یه حجره بازه…

(قدیما تو بین الحرمین عرب ها حجره و دکان کاسبی داشتن)

خیلی تعجب کردم، گفتم:ساعت از نصف شبم گذشته، چطور میشه یه حجره باز باشه.

تو دلم گفتم این دیگه کیه که تا این موقع شب ول نکرده کاسبی رو؟!کنجکاو شدم بینم کیه.رفتم جلو دیدم آ سید حسینه…

آسید حسین استادم بوده و من اینجا تو همین حجره شاگردیه همین آسید حسینو میکردم…

خیلی خوشحال شدم.رفتم جلو

آسید حسین سلام علیکم جوابمو داد سلام علیکم.

گفتم : آسید حسین چی شده تا این موقع حجره موندی؟

بهم گفت: این چیزارو ول کن، روضه نداری امسال؟!

اشک تو چشام جمع شد و گفتم آسید حسین تو که وضع مارو میدونی تو کربلا ورشکست شدم یکی نیست حتی یه پول سیاهی برای روضه ی امام حسین بهم بده آسید حسین یه نگاهی بهم بهم انداخت گفت:

چی میخوای؟

گفتم: چیو چی میخوام؟

گفت:برای روضت چی لازمته؟

گفتم:برنج میخوام،شکر میخوام، چایی میخوام، گوشت میخوام، هیزم میخوام، سیب زمینی میخوام، پیازمیخوام.فلان و فلان و فلان میخوام …

بهم گفت: بیا بردار برو  گفتم: چیو بردارم برم؟ گفت:

همینایی که الان گفتی هرچه قدر میخوای ببر،

نگاه کردم تو دکانش دیدم پر از همه چیزاییه که میخوام…

گفتم: من پول ندارم آسید حسین

گفت: کی پول خواست از تو؟

سرم داد کشید مث همون روزای استادو شاگردی: بیا هرچی میخوای بار گاری کن بردار بروهمه چیو بار گاری زدیم تموم شد

گفتم: آ سید حسین، ممنونتم کمکم کردی نذاشتی آبروم بره…ولی من این همه بارو چطوری ببرم؟

اومد جلو تکیه داد به زنجیر آویزونه دم حجرش

روشو کرد طرف حرم حسین صدازد:عباس،اکبر،قاسم،عون،جعفر بیاین این بارارو ببرید

تو دلم گفتم: نگاه آسید حسین چقدر شاگرد گرفته، من یکی بودم شاگردشا…

تا این موقعم بیدارن شاگرداش…

خواستم برم خونه بهم گفت وایسا کارت دارم رفت از ته حجرش یه چیزی بیاره

وقتی اومد دیدم دوتا شمع دونی خوشگل سبز رنگ گذاشت به دستم گفت اینم هدیه ی مادرم فاطمه، برو یه گوشه از روضتو روشن کن. نفهمیدم منظورش از مادرش فاطمه چیه؟

اینقدر خوشحال بودم که گفتم حالا که که کارمون درست شد برم حرم آقا از آقا معذرت خواهی کنم…

بگیم آقا غلط کردیم نفهمیدیم. ببخشید، اما این دوتا شمعدونی تو دستام بود اذیتم میکرد.گفتم: میرم اینارو میدم به خانمم و بهشم میگم کارمون جورشده و برمیگردم حرم.

رسیدم سرکوچه دیدم گاری با بار جلو در گذاشته و زنم داره دورش میگرده و بال بال میزنه

رسیدم دم در خونه زنم بهم گفت: کجا ریش گرو گذاشتی؟

کجا نسیه آوردی؟

بهش گفتم: زن کارمون راه افتاده و درست شده،این شمعدونی هارو بگیر من برم از آقا معذرت خواهی کنم بعد که اومدم تعریف میکنم برات.

زنم گفت حالا از کی گرفتی اینارو؟

گفتم: از آسیدحسین.اون ایناروبهم داد.

زنم دادزد سرم که: مرد! ورشکست که شدی دیونه شدی؟

گفتم:چرا؟

گفت:آسیدحسین20ساله مرده

گفتم: زن به عباس قسم من الان بین الحرمین درحجره ی آ سید حسین بودم

باورش نشد. گفت صبر کن خودم بیام ببینم چی شده.؟

رفتیم بین الحرمین، تا به حجره ی آسید حسین رسیدیم دیدم در حجره ی آسید حسین خاک گرفته،عنکبوتا تار* *بستن.یه وقت یادم افتاد خودم آسید حسینو غسل دادم، خودم کفنش کردم، خودم خاکش کردم.

به زنم گفتم تو برو خونه

خودم اومدم تو حرم حسین چسبیدم به ضریح و گفتم آقا غلط کردم

برات کربلاتونو از دست حضرت عباس بگیرید

اَلسلٰامُ عَلَیْکََ یٰا اَبَا الْفَضْلِ الْعَبٰاس

تسلیت


◾️روز عاشورا این‌طور به هم تسلیت بگویید:

?أعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ مَعَ وَلِيِّهِ‏ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ 

?خداوند اجر ما را در مصیبت امام حسین علیه السلام زیاد گرداند و ما و شما را از خونخواهان او در رکاب حضرت مهدی علیه السلام قرار دهد.

مصباح المتهجد ج۲، ص۷۷۳

تشکیک در دستگاه امام حسین علیه السلام شغل شیاطین

◾️تشکیک دردستگاه امام حسین علیه السلام شغل شیاطین

در ثواب انتشار شریک باشید 

http://eitaa.com/kanonrahpooyan?

ازدواج

بعضی از درس های مهمی که ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) به انسان می آموزد.

ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) نکات بسیار آموزنده ای برای انسانها دارد که می توان در جهت سعادت و پیروی راستین اسلام آنها را در زندگی به کار برد.

اول مراحل انجام ازدواج بر مبنای صحیح و دوم ساده زیستی در تمام مراحل زندگی است. زیرا قید و بندهای اجتماعی در امر ازدواج که بیشتر ناشی از فرهنگ غیر اسلامی و ذهن های اشرافی و مادی گرا است همانند زنجیر به دست و پای جوانان پیچیده شده است و هر روز این غل و زنجیر بزرگتر و سنگین تر می شودتا اندازه ای که امکان هر نوع حرکت درست را از انسان سلب می کندو فساد مالی و نابسامانی های اخلاقی را افزایش می دهد. 

از نکات آموزنده دیگر این ازدواج می توان به کفو و همتا بودن، ملاک قراردادن معیارها و خصوصیات معنوی و دینی و اخلاقی، خواستگاری بدون واسطه، سخت نگرفتن بر همدیگر، قناعت، دوری از اشرافی گری و تجملات، مهریه پایین، بنا کردن زندگی بر پایه محبت و عشق واقعی از روی شناخت، حجب و حیا و… اشاره کرد. به همین دلیل یک ازدواج با این خصوصیات ، پیوند آسمانی لقب می گیرد و رضات پروردگار و رسول خدا(ص) را کسب می کند.

جوادالائمه

مسمومیت و شهادت امام جواد عليه السلام در بغداد (220 ق)

مأمون بعد از شهادت امام رضا (عليه السلام)، حضرت جواد را از مدينه به بغداد طلبيد. دخترش (ام الفضل) را به ازدواج او دراوردکه شیعیان این ازدواج را تحمیلی و با اهداف سیاسی می‌دانند. امام جواد (ع) از دختر مامون فرزندي نداشتند و فرزندان ايشان ما حصل ازدواجشان با بانوي ديگري به نام سمانه مغربيه مي باشد.

آن امام همام از بغداد به خانه خدا مشرف شد و از آنجا به مدينه رفت و در آن شهر توقف كرد؛ تا مأمون وفات نمود و معتصم برادر او به خلافت رسيد. معتصم از شنيدن فضائل و كمالات آن بزرگوار آتش حسد در سينه اش مشتعل گشت و آن جناب را به بغداد طلبيد. 

امام جواد(ع) فرزندش امام على النقى را جانشين خود نمود و با دل خونين از قبر جد بزرگوارش مفارقت نمود و روانه بغداد گرديد و در 28 محرم سال 220 داخل بغداد گشت. معتصم بى ميلى ام الفضل را از حضرت جواد مى دانست زيرا امام جواد مادر امام على النقى را بر او ترجيح مى داد.

 بالاخره معتصم، ام الفضل را خواست و او را به قتل حضرت راضى كرد و زهرى براى او فرستاد كه به آن مظلوم بخوراند آن زن بى وفا انگور رازقى را زهر آلود نمود و برای آن بزرگوار آورد؛ حضرت ميل فرمود؛ اثر زهر در بدن مبارك ظاهر گرديد و سرانجام آن اختر آسمان ولایت در ۲۵ سالگی، مسموم و به شهادت رسید.

صبح بخیر

​السلام علیک یاصاحب الزمان

سلام بر تو 

ای مولایی که حقیقت دین 

از قلب نازنین تو می تراود…

سلام بر تو 

و بر روزی که از جانب خدا 

به سوی اسرار زمین هدایت می شوی!

می دانید

دنیای ما دیگر چیز با ارزشی ندارد 

برای امید داشتن…

که صبح ها به امیدش برخیزی …

من تنها به امید سلام به شما♡

هر روز صبح چشم باز می کنم…

السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِي

السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ…

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

https://eitaa.com/kanonrahpooyan

زیارت امام جعفر صادق علیه‌السلام

زیارة الإمام جعفر الصادق(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الإِمَامُ الصَّادِقُ.

السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الوَصِیُّ النَّاطِقُ.

السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الفَاتِقُ الرَّاتِقُ. 

السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا السَّنَامُ الأَعْظَمُ.

السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الصِّرَاطُ الأَقْوَمُ.

السَّلامُ عَلَیْكَ یَا مِفْتَاحَ الخَیْرَاتِ.

السَّلامُ عَلَیْكَ یَا مَعْدِنَ البَرَكَاتِ.

السَّلامُ عَلَیْكَ یَاصَاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ.

السَّلامُ عَلَیْكَ یَاصَاحِبَ البَرَاهِینِ الوَاضِحَاتِ.

 السَّلامُ عَلَیْكَ یَا نَاصِرَ دِینِ اللَّهِ.

السَّلامُ عَلَیْكَ یَا نَاشِرَ حُكْمِ اللَّهِ. 

السَّلامُ عَلَیْكَ یَا فَاصِلَ الخِطَابَاتِ.

السَّلامُ عَلَیْكَ یَا كَاشِفَ الكُرُبَاتِ.

السَّلامُ عَلَیْكَ یَا عَمِیدَ الصَّادِقِینَ.

السَّلامُ عَلَیْكَ یَا لِسَانَ النَّاطِقِینَ.

السَّلامُ عَلَیْكَ یَا خَلَفَ الخَائِفِینَ. 

السَّلامُ عَلَیْكَ یَا زَعِیمَ الصَّالِحِینَ.

السَّلامُ عَلَیْكَ یَا سَیِّدَ المُسْلِمِینَ.

السَّلامُ عَلَیْكَ یَا كَهْفَ المُؤْمِنِینَ.

السَّلامُ عَلَیْكَ یَا هَادِیَ المُضِلِّینَ.

السَّلامُ عَلَیْكَ یَا سَكَنَ الطَّائِعِینَ.

أَشْهَدُ یَا مَوْلایَ أَنَّكَ عَلَمُ الهُدَى،

وَالعُرْوَةُ الوُثْقَى، وَشَمْسُ الضُّحَى،وَبَحْرُ 

النَّدَى، وَكَهْفُ الوَرَى،وَالمَثَلُ الأَعْلَى،

وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى رُوحِكَ وَبَدَنِكَ. 

واَلسَّلامُ عَلَیْكَ وَعَلَى العَبَّاس

ِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ

 وَآلِهِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکه