موضوع: "سخن علما"

تقویت باور

بعضي ها با اينکه علم شان کم بود ولي باورهاي شان زياد بود و توانستند به سعادت برسند . اگر ما همان دانسته هاي ديني کم خود را باور بکنيم و به آن تسليم باشيم و بر آن عمل کنيم کافي است .اگر يک آيه ي قرآن بر جان انسانها بنشيند او را به رشدها مي رساند . فردي نزد پيامبر به مسجد آمد و گفت که من مي خواهم قرآن ياد بگيرم .
پيامبر به يکي از اصحاب گفت که به او قرآن ياد بده . چند دقيقه بعد آن فرد از مسجد بيرون رفت و صحابي پيش پيامبر آمد . گفت : اين شاگرد خيلي کم حوصله بود . با خواندن چند آيه کوچک او بلند شد و رفت . من سوره ي زلزال را با او کار کردم . وقتي به آيه آخر رسيدم که اگر کسي يک ذره کار خوب انجام بدهد آنرا خواهد ديد و اگر کسي به اندازه ي ذره اي کار بد انجام بدهد آنرا خواهد ديد . او بلند شد و رفت .
پيامبر فرمود : او فقيه رفت . او به يک عمق رسيد .يک آيه در جان او شکوفا شد . پس ما بايد باورهاي مان را تقويت کنيم .

〖از بیانات حجت الاسلام عالی〗

قلبهایتان را با عظمت عشق پر کنید


قلب‌هايتان رااز حقارت كينه تهی كنيد و باعظمت عشق پركني

زيرا كه عشق چون عقاب است بالا میپرد و دور

كينه چون لاشخور و كركس است كوتاه میپرد و سنگين

جز مردار به هيچ چيز نمی‌انديشد
 ملاصدرا

حسود نباشیم

کسی که توانایی لذت بردن از داشته های دیگران را دارد و از نداشته های خود احساس کوچکی و حسادت نمی کند به خدا شبیه تر و نزدیکتر است؛افراد کوچک بین، بخیل و تنگ نظر در واقع هنوز خدا، آخرت و ابدیت را باور نکرده اند.

استاد شجاعی 

افزایش ظرفیت روحی

گفتیم که آدم باید خیلی بیشتر از اینکه دنبال یادگیری باشه باید دنبال “عمل کردن” باشه.

گاهی وقتا داشتن یه کوه علم و آگاهی یه ذره میتونه به آدم قدرت روحی بده ولی انجام یه عمل کوچک کلی باعث بزرگ شدن روح انسان میشه.

خب حالا اگه بخوایم با عمل کردن، روح خودمون رو بزرگ کنیم راهش چیه؟

آفرین! مبارزه با راحت طلبی.

 خوب دقت کنید: در اولین مرحله از مبارزه با راحت طلبی باید یه حرفی رو همیشه برای خودمون مرور کنیم:

 من باید کارای شخصیم رو خودم انجام بدم. من نباید برای انجام کارای شخصیم به کسی دستور بدم

این “اولین قدم” برای شروع مبارزه با راحت طلبی هست.

کلا سعی کن تا اونجا که میشه برای کارای شخصیت به کسی دستور ندی.

 اگه مثلا یه لیوان آب میخوای تا خواستی به مادرت یا همسرت یا به دیگری بگی بیاره، همون موقع صبر کن!

بزن تو گوش راحت طلبیت و خودت بلند شو و لیوان آب برای خودت بیار.

 اینجوری نفست رو تربیت کن. هوای نفس طوریه که اگه برای تربیتش وقت نذاری ول میشه و پس فردا توی زندگی بیچارت میکنه…

تمرین: برای کارای شخصی به کسی دستور ندیم. و خودمون انجام بدیم

 

به نقل از کانال تنها مسیر آرامش

درد دل

 پای حرفا و موسیقی های غمگین نشین  اونا تو رو ضعیف میکن 
بشین پای صحبتای آدم های خوشبین تا بهت قدرت بدن…

تو منحصر به فردی 


دکتر قمشه ای:

میلیاردها انسان در جهان متولد شده اند

اما هیچ یک اثر انگشت مشابه نداشته اند

اثر انگشت تو،امضای خداوند است

که اتفاقی به دنیا نیامده ای و دعوت شده ای

تو منحصر به فردی مشابه یا بدل نداری

تو اصل اصل هستی و تکرار نشدنی 

وقتی انتخاب شده بودن و منحصر به فرد بودنت را یاد آوری کنی٬

دیگر خودت را با هیچکس مقایسه نمیکنی و احساس حقارت یا برتری که حاصل مقایسه کردن است از وجودت محو میشود..

جدی ترین لحظات انسان

جدی ترین لحظات انسان

سحر لحظه اصلی زندگی مومنان است جدی ترین لحظات انسان و عمیق ترین ثانیه های در سحر سپری می شودولی برعکس ما در چنین لحظاتی در خواب به سر می بریم و شبیه مرده ها هستیم. لا اقل بیدار باشیم و اگر در لحظات سحر زندگی نمی کنیم ، زنده باشیم

 استاد پناهیان

آیا واقعا تر و خشک با هم می سوزند؟

استاد مرحوم آقای برهان می فرمود: اینکه می گویند :«آتش که بیاید ترو خشک با هم می سوزد» درست نیست.

چرا که چوب تر اول مدتی کنار چوب خشک می ماند و خشک می شود و بعد می سوزد. 

در یک شهری که عده ای به گناه مشغول هستند اگر خوبان نهی از منکر نکنند مومنین هم مثل فاسقین می شوند و عذاب که بیاید هر دو را می گیرد.

چنانکه پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) فرمود:

خداوند همه مردم را بخاطر عمل عده ای خاص (کم) عذاب نمی کند.

مگر اینکه گناه را پشت (گوششان) بیاندازند و بتوانند نهی از منکر کنند و نکنند پس وقتی اینگونه شد خدا همه را عذاب می کند…

دین زیباست

بسم الله الرحمن الرحیم

یک نیاز اساسی و عمومی ست که زیبایی دین را درک کنیم و گاهی فقط به خاطر زیبایی دین، دینداری کنیم

 درک زیبایی های معنوی دین، دینداری رو برای انسان سهل می کنه.

حتی اگه شما معقول بدانید دینداری رو، گاهی اوقات انسان خسته میشه از پیگیری معقولات خودش

دین داری به خاطر زیبایی های دین، خیلی از خلأها رو در زندگی پر خواهد کرد.

 همین الان در دنیای معاصر ما آنچه که میخوان از غیر خدا به عنوان آلودگی در قلب  انسان وارد بکنن از دریچه چشمان زیبانگر آدم ها عبور میدن.

 شیطان هم در قرآن کریم به خدا قول داد که من دنیا رو برای این ها زیبا جلوه میدم.

 لذا به بعد زیبایی خیلی اهمیت بدید.

 دین لازمه، دین مفیده، دین ارضا کننده بسیاری از خواسته های اساسی انسانه اما یادتون باشه دین زیبا هم هست

استاد پناهیان

خطبه متقین

لیله القدر


کسی می گفت: یکی از سوالاتی که از ابتدای نوجوانی در ذهنم بود،این بود که چرا بعضی اعمال ساده و راحت، ثواب هایی بسیار زیاد و فراتر از حد معمول دارند، مثلا چرا گفته شده که ثواب خواندن سه بار سوره توحید با ثواب یک ختم قرآن برابر است.

راستش منطق و حکمت این کار خداوند را درک نمی کردم. مدتی پیش پای منبر یکی از روحانیون گرامی پاسخی بسیار زیبا برای این سوال یافتم که در قالب خاطره ای از کودکی های آن روحانی مطرح شده بود.

ایشان می گفت: “بچه فضولی بودم، شیطنت هایم بیشتر از امروز بود. یک روز شیشه این همسایه را می شکستم و فردا، سر پسر همسایه دیگر را. یک روز صبح، عمویم که از کارهایم عاصی شده بود؛ صدایم زد و پیشنهاد داد با پولی که می دهد، کاری اقتصادی دست و پا کنم. پیشنهاد خودش فروختن بیسکوئیت به بچه های محل بود.

من هم از خدا خواسته، پولها را از عمو گرفتم و از عمده فروشی، ده بیست تایی بیسکوئیت خریدم. یک جعبه چوبی میوه هم سرو ته شد و سر کوچه خودمان که از قضا گلوگاه محل نیز محسوب می شد،

اولین دکان بیسکوئیت فروشی من پا گرفت.

اولین روز، کسب و کار تعریفی نداشت و بیشتر وقت من به بطالت گذشت. بچه ده ساله ای را در نظر بگیرید که از صبح تا ظهر جلوی ده بیسکوئیت بنشیند و گرسنه شود. طبیعی است که شیطان در جلدش برود و به بیسکوئیت ها دست درازی کند.

ظهر که شد، پدر از سر کار آمد و با دیدن من، که نان آور خانه شده بودم، خندید. نزدیک آمد و پرسید که چه می کنم و از صبح، چقدر کاسب بوده ام. من هم گفتم بیسکوئیت را خریده ام سه تومن و می فروشم پنج تومن. دروغ می گفتم. خریده بودم پانزده ریال و می فروختم دو تومن. پدر با شنیدن این حرف گفت: خوب یکی هم به ما بده. من هم زرنگی کردم و بیسکوئیتی که ازصبح به آن نوک زده بودم را به دستش دادم. پدر بیسکوئیت را زیر و رو کرد. ظاهراً می خواست چیزی بگوید، اما نگفت.

دست دیگرش را در جیب فرو برد و یک ده تومنی بیرون آورد و به من داد. من ایستادم و جیبهایم را گشتم و دست آخر گفتم: پنج تومنی ندارم که بقیه پول را پس بدهم. پدر هم گفت: اشکال ندارد؛ بعداً با هم حساب می کنیم. و این بعداً هرگز نرسید. تا عصر، پشت دکانم بودم و پس از آن به خانه رفتم و بیسکوئیتی که به پدر فروخته بودم را از سر طاقچه برداشتم و خوردم.

امروز که من پدر شده ام و پسری دارم که شیطنت می کند؛ فهمیده ام که آن روزها، پدر قیمت بیسکوئیت را می دانست؛ می دانست که بیسکوئیت را دو تومن می فروشم؛ می دانست که پنج تومنی دارم که پولش را پس بدهم؛ می دانست که بیسکوئیت نوک زده را به او انداخته ام؛ و می دانست که بیسکوئیت را خودم خواهم خورد. و من امروز فهمیده ام که پولی که عمو به من داد را پدر داده بود؛ فهمیده ام که این بازی برای این بود که من دست از «خبط و خطا» بردارم و آدم شوم؛

فهمیده ام که پدر به دنبال «راه انداختن» من بود.”

آری، اینجا بود که فهمیدم خداوند نیز قیمت و ارزش کارهای اندک ما را خوب می داند، خوب می داند سه بار خواندن سوره توحید با ختم کل قرآن فرق دارد، خوب می داند یک درهم صدقه در ماه رمضان با هزار درهم صدقه فرق دارد، خوب می داند روزه گرفتن در پنجشنبه اول و وسط و آخر ماه با روزه گرفتن در تمام روزهای ماه فرق دارد، ولی ثواب آنها را برای ما یکی می کند تا امثال من که از لحاظ معنوی یک بچه شیطان و خطاکار به حساب می آییم، دست از «خبط و خطا» برداریم و آدم شویم. می خواهد حداقل ما را راه بیندازد تا کم کم با پاک شدن دلمان، مزه عبادت و لذت مناجات، ما را خودبخود در نیمه های شب بیدار کند و به پای سجاده بکشاند.

” وإذا سألك عبادي عَني فإني قريب أجيب دَعوة الداع إذا دَعان فليستجيبوا لي وَليؤمنوا بي لعلهم يَرشدون “.

بقرة /آیه  186