مهنــا
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
تعریف زنـدگی در یک کلمه:زنـدگی آفرینش است.
چهارشنبه 98/09/27
تا بهحال به آپارتمان دقت کردی؟
سقفِ زندگیه یکی، کف زندگی دیگریست!
دنیا به طور شگفت آوری شبیه یک آپارتمان است ؛
سقف آرزوهای یکی، کف آرزوهای دیگریست…
چارلی چاپلین میگه:
آدم خوبی باش
ولی وقتت رو برای اثباتش به دیگران تلف نکن…!
همیشه آنچه که درباره ” من ” میدانی باور کن
نه آنچه که پشت سر “من” شنیده ای
” من ” همانم که دیدهای نه آنکه شنیده ای…!
پنجشنبه 98/09/21
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند :كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود . شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت : (( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت:(( درست نیست كه ما همه چیزرا نصف كنیم.من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت . سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.
خوبی هیچوقت در دنیا و آخرت از بین نمی رود… از “خوب” به “بد"رفتن به فاصله لذت پريدن از يک نهر باريک است اما براي برگشتن بايد از اقيانوس گذشت!
سه شنبه 97/11/30
حضرت امام علی (علیه السلام) یکی از دندانهایشان درد گرفت…حضرت فرمودند:خدایا ! یک دندانم درد گرفته، یک ذره از استخوان درد گرفته است، حالا اگر همه استخوانهایم درد می گرفت چه می کردم ؟
یعنی گاهی سختیها را کنار سختی بدتری بگذاریم شیرین می شود؛ نگاه ما به مشکلات خیلی اثر دارد.
شما گاهی ماشینت به نرده می خورد، ناراحت و عصبانی می شوی حالت گرفته می شود، پایین میآیی دره را میبینی می گویی :
اه ،خدا پدرش را بیامرزد نرده را اینجا گذاشته است اول به نرده فحشی میدهیم اما وقتی دره را میبینیم به نردہ دعا می کنیم.
استاد قرائتی
دوشنبه 97/11/01
زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب میرفت. از او پرسید: پسر جان چه میخوانی؟
- قرآن
- از کجای قرآن؟
- انا فتحنا…
نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد.
سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن اباکرد.
نادر گفت: چر ا نمی گیری؟
گفت: مادرم مرا میزند میگوید تو این پول را دزدیده ای.
نادر گفت: به او بگو نادر داده است.
پسر گفت: مادرم باور نمیکند.
میگوید: نادر مردی سخاوتمند است. او اگر به تو پول میداد یک سکه نمیداد. زیاد میداد.
حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت.
از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد.