موضوع: "جالب"

حفظ آرامش

حفظ آرامش هنگام بی‌احترامی

روزی جوانی به ملاقات دانایی رفت و به او هتک‌حرمت نمود، ‎اما دانا بی‌اعتنا به این اهانت، آرام او را نگاه کرد.

وقتی بعدها دوستانش راز این آرامش را از او پرسیدند، گفت:

تصور کنید کسی برای شما هدیه‌ای بفرستد و شما آن را نگیرید، یا نامه‌ای به دستتان برسد و شما آن را باز نکنید. 

حال آنکه احتمال دارد محتویات نامه یا آن هدیه هیچ تأثیری بر شما نگذارد. 

هرگاه مورد اهانت قرار گرفتید نیز این‌گونه بیندیشید، هیچ‌گاه آرامش خود را از دست نخواهید داد.

مقام و منزلتی که بی‌پیرایه باشد، هرگز با بی‌احترامی دیگران خدشه‌دار نمی‌شود.

کسی نمی‌تواند ارزش آبشار نیاگارا را با انداختن آب دهان در آن کم کند!

 از این ستون به آن ستون فرجه

 مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود . او به حاکم شهر گفت : واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید .

به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم . من قول می دهم بازگردم .

 حاکم به مردمان تماشاگر گفت : چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟

ناگه یکی از میان مردمان گفت : من ضامن می شوم . اگر نیامد به جای او مرا بكشید .

حاکم شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت.

ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت . روز موعود رسید و محكوم نیامد.

 ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست  كرد: ‌مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید .

 پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت.‌

محكوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت.

حاکم با دیدن این وفای به پیمان ، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید

و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت 

به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود ؛ می گویند :

 از این ستون به آن ستون فرجه

حرفایی که هیچوقت نزدم!

همه ی آدما 

یه کتاب چاپ نشده

 تو قلب‌شون دارند

 به نام 

«حرفایی که هیچوقت نزدم»

محفل

وقتی آقای طباطبایی، حضار را شگفت زده کرد استاد حامد شاکرنژاد، با نام بردن اسم اساتید، از وی می‌خواهد که آیه ای مرتبط قرائت کند. این نابغه ی قرآنی در سن ۵ سالگی موفق به حفظ کل قرآن کریم شده بود.

ایلیا

روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی آمدند، در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند.

راهب‌ رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود ) و سوال کرد “خلیفه ی نبی و امین او چه کسی است؟" 

پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس 

راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم “عتیق” است 

راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم “صدیق” است.

راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت “نه هرگز”

پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.

ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟

راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات ما را پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم.

ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید به من امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس.

راهب سه سوالش را مطرح کرد:

1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟

*پچه چیزاست که از آن خدا نیست؟

2)ما هو شئ لیس عندالله؟

چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟

3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟

آن چیست که خدا آن را نمیداند؟

پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند  چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند.

راهب نا امید گشته قصد بازگشت به روم کرد ، ابوبکر گفت : ای دشمن خدا اگر عهد بر امان دادنت نبسته بودم زمین را به خونت رنگین می کردم .

سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند.

پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر  و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند.

ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس!

راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسیدنامت چیست؟

امام علی (ع) فرمودند: نامم نزد یهودیان “الیا"  نزد مسیحیان “ایلیا"  نزد پدرم “علی” و نزد مادرم “حیدر” است.

پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟

امام (ع )فرمودند: او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم.

پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی  من تو بودی. 

پس به سوالاتم پاسخ بده 

و دوباره سوالاتش را مطرح کرد.

امام علی (ع) پاسخ دادند:

فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا

فلیس من الله ظلم لأحد 

و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک

آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است.

آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است

 و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است

پس راهب با شنیدن این پاسخها ، امام علی را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت:

 "أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة”

به درستی که نامت در تورات إلیا و در انجیل  ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری، سپس تمام هدایا را به امام علی (ع) تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد.

پیامبر(ص)فرمود:هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)را نشردهد، مادامیکه از آن نوشته اثری باقیست ملائکة الله برای او استغفار می کنند

منبع : کتاب الإحتجاج مرحوم طبرسی. 

لبخند بزن

گاه مشکلات آن چنان پشت سر هم می‌آید که انسان نمی‌داند، چه عکس‌العملی نشان دهد. 

در این مواقع خندیدن به مشکلات بهترین عکس‌العمل است؛ چرا که می‌توان با خود اندیشید: این هم بازی جدیدی است و کسی می‌بازد که مدام گریه و ناله سر دهد. 

به قلم آلاله

چه کسی عدد صفر را اختراع کرد؟!

دانشجویی که در روسیه تحصیل می‌کند می‌گوید:

بالاترین امتیاز برای اکثر امتحانات در روسیه ۵ است. اگر دانشجویی به هیچ سؤالی پاسخ ندهد و برگه امتحان خود را خالی  برگرداند، بدون اینکه پاسخی به آن‌ها داده باشد، از ۵ نمره ۲ دریافت می‌کند. در روزهای نخست حضورم در دانشگاه مسکو من از این سیستم اطلاعی نداشتم و تعجب کردم و از دکتر تئودور مدراف پرسیدم: “آیا این منصفانه است که یک دانشجو که به هیچ سؤالی پاسخ نداده، شما  از ۵ به او ۲ می‌دهید؟ چرا به او صفر نمی‌دهید؟ آیا این شیوه‌ی درستی است

جواب داد: “چگونه می‌توانیم به انسان صفر بدهیم؟ چگونه می‌توانیم به کسی‌که ساعت ۷ صبح از خواب برخاسته تا در همه‌ی سخنرانی‌ها شرکت کند، صفر بدهیم؟ چگونه می‌توانیم  به او صفر بدهیم درحالیکه او در این هوای سرد برخاسته و با استفاده از وسایل نقلیه عمومی به موقع رسیده و امتحان داده و سعی کرده تا سؤالات را حل کند؟ چطور می‌توانیم برای شب‌هایی که برای تحصیل گذرانده و پول خود را صرف خرید دفتر و قلم کرده و برای مطالعه کامپیوتر خریده، صفر بدهیم؟ چطور می‌توانیم وقتی او تمام سبک‌های زندگی دیگر را ترک کرد و سبک زندگی دانشجویی را انتخاب کرده تا تحصیلات خود را دنبال کند، به او صفر دهیم؟ در اینجا پسرم، ما فقط به این دلیل‌که او جواب‌ها را نداده به دانشجو صفر نمی‌دهیم. ما حداقل سعی می‌کنیم به این واقعیت احترام بگذاریم که این یک انسان است، و او دارای مغز و تفکر و شعور است، و او سعی و تلاش کرده، نمره‌ای که ما به او می‌دهیم، فقط برای سؤالات موجود در کنکور یا امتحان نیست، بلکه به معنای نشان دادن قدردانی و احترام به این واقعیت است که این انسان، انسانی است که سزاوار کسب نمره است.

راستش گریه کردم و نمی‌دانستم چگونه پاسخ دهم. من آنجا ارزش خودم را به‌عنوان یک انسان دانستم. صفرها در واقع می‌توانند انگیزه را برای دانشجویان کاهش دهند و می‌توانند به سرعت آنها را نابود کرده و باعث شوند آنها به‌طور کلی مطالعه خود را متوقف کنند. هنگامی‌که نمره‌ی صفر در کارنامه داده شود، آنها دیگر انگیزه‌ای برای تحصیل ندارند و ممکن است تصور کنند که، هیچ‌کاری نمی‌توانند انجام دهند.

 بیایید دوباره به بهترین روش ارزیابی دانش‌آموزان خود فکر کنیم!

عادت کردن

همیشه میگم جذاب‌ترین

 نکاتِ‌روانشناسی رو میشه توی 

احادیثِ قشنگ اهل بیت دید!

«عادت کردن»

واژه‌ای‌که‌هرکس به دید خودش

 به اون نگاه میکنه و معنی اصلیش اینه:

احساس وابستگی‌شدیدبه انجام کاری ؛

چه خوب و چه بد!

انسان موجودی هست که زود یا دیر

 عادت میکنه به انجام کارها.

معمولاً عادت‌های خوب طول میکشن تا

 در انسان نهادینه بشن.

اما امان از عادت های بد!

به سرعت شکل میگیرن و یک آن آدم به

 خودش میاد و میبینه ماه هاست که

 درگیر انجام دادنِ یه سری کارهای

 نامفیده.

امروز یک حدیث از امام حسن مجتبی

 خوندم؛فرمودن:

-هرکس به انجام کار بدی

 در نهان و خلوت عادت کنه‌،

اون عادتِ بد شخص رو در

 جمع و درآشکارا رسوامیکنه.-

وچه لحظه ی سختیه وقتی آدم با اون

 بُعد ازوجودش رو به رومیشه که به

 کارهای بد عادت کرده!

مثلا تو مدام توی خلوتت نسبت به بقیه

 حسادت میکنی،همش درحال مقایسه ی

 منفی خودت و دیگران هستی‌وغُرمیزنی

 که چرافلانی فلان چیز رو داره و من نه!

بعدِ یه مدت میبینی این مقایسه کردن،

 این حسادت کردن محدوده‌ش گسترده

 تر شده و تو داری توی جمع هم بقیه رو

 باهم مقایسه میکنی،

گاهی‌حتی ممکنه طعنه بزنی!

واین خودش مقدمه‌ی‌گناه های بعدیه!

دل‌شکستن،قضاوت،طعنه و تهمت و…

بیایم برای روحمون وقت بذاریم؛

عادتهای بد رو به مرور باعادتهای خوب

 جایگزین کنیم ،اون‌وقت هست که

 میبینیم چقدر سبک بال تریم…

یار مهربان

«به عنوان قاعده ای کلی ،

هرقدر به فردی نزدیک‌ترباشیم

بیشتر در معرض تقلید عادتهای او قرارداریم!»

منبع: جیمز کلییر

 کتابِ خرده عادت ها

مهربان

فقط چند ساعت مانده تا بی‌مهر شویم 

اما اگه مهر را بر سر آبان بگذاریم می‌شود “مهربان"…

مهربان باشیم تا پاییزمان بهار شود . 

آخرين دقایق مهرتان سرشار از تندرستي، شادي و بهروزی